چهارمین جلسه از دوره اول کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی کمالالملک به استادی راهنما همسفر منصوره، نگهبانی همسفر نرجس و دبیری همسفر آسیه با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکهگیری» روز سهشنبه ۴ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
از دبیر، نگهبان و لژیون مرزبانی سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. با وارد شدن به کنگره خیلی باورها در ما تغییر پیدا کرد، زمانی که گفتند در این مکان باید آموزش بگیریم شاید فکر میکردیم مثل زمان مدرسه است که ما مطالبی را آموزش میگرفتیم، امتحان هم میدادیم و از آن مقطع تحصیلی عبور میکردیم و شاید یکی دو سال بعد اصلاً آن درسها را یادمان هم نبود؛ ولی باور ما با شروع آموزش در کنگره تغییر پیدا کرد. مطالبی در زندگی هست که وقتی ما یاد میگیریم؛ از اصول و پایههای اصلی زندگی است که ما باید آن آموزشها را یاد بگیریم.
همیشه آقای مهندس میگویند یادگیری که ما در کنگره داریم یادگیری و علم و هنر درست زندگی کردن است، تسلیم بودن و چشم گفتن در برابر راهنما هست؛ فرمانبرداری محض در حیطه درمان است که من بتوانم از تاریکیها خارج شوم که تاریکی اعتیاد یکی از هزاران تاریکی وجود من است، آموزش جهان بینی در کنگره کاربردی است و اگر آن چیزی را که من در کنگره آموزش میگیرم را کاربردی کنم در زندگی عملکرد بهتری خواهم داشت و اگر نتوانم در زندگی خود کاربردی کنم خیلی آسیب میبینم، خیلی از اشتباهات ما از جهل و نادانی خودمان است که من آموزش نگرفتهام.
در کنگره ما داریم یاد میگیریم که چه طوری درست زندگی کنیم و چه طوری با افراد خانواده یا فرقی نمیکند با افرادی که در جامعه با آنها سروکار داریم با همسایه یا دوستان خود که سروکار داریم فرقی نمیکند چه برخوردی و چه ارتباطی در چه چهارچوبی داشته باشیم که مشکلی برای ما در زندگی پیش نیاید و همه آنها در مجموع همان جهانبینی کاربردی در زندگیمان است که داریم همگی در کنگره آموزش میگیریم.
همیشه آقای مهندس به وادی اول که وادی تفکر هست تأکید میکنند و میگویند که اگر کسی وادی اول را یاد گرفت و در زندگی واقعاً آن را با تمام وجودش اجرایی کند اصلاً نیازی به آن ۱۳ وادی ندارد. اگر قبل از حرف زدن، قبل از هر کاری، قبل از هر تصمیمی من یک مقدار واقع بینانه فکر کنم و جوانب را بسنجم و در مورد آن مسئله مشورت کرده باشم و بعد انجام بدهم، شاید خیلی از مسائل و خیلی از مشکلات در زندگی برایمان به وجود نیاید فقط با همان یک وادی و ببینیم چه قدر تأثيرگذار هست. همه این آموزشها را وقتی وارد کنگره میشویم با فایلهای صوتی آقای مهندس و استاد امین، مشارکتهای جلسات، لژیون و روزهای چهارشنبه آقای مهندس صحبت میکنند و ... از این حجم آموزشهایی که در هفته میگیرم را بتوانیم یک نکته جدید در طول هفته در زندگی خود کاربردی کنیم؛ یعنی در طول سال ۵۲ نکته جدید، خوب و کاربردی را یاد بگیرم و در زندگیام انجام بدهم فکر میکنم حالم ازاینرو به آن رو میشود.
خیلی وقتها مشکلاتی که ما در زندگیهایمان داریم به خاطر این هست که در مورد خیلی چیزها آموزش نگرفتهایم. آقای مهندس در کتاب عشق میگویند اگر ما انسان را بشناسیم از خیلی از رفتارهایش، از خیلی از گفتارهایش ناراحت نمیشویم ناراحت شدن ما از انسانها به دلیل عدم شناخت است. اگر انسان را شناختیم همینجوری که هستند قبولشان میکنیم و سعی در تغییر دادن آنها ندارم؛ چون میدانم تا فردی خودش نخواهد تغییر دادن او غیر ممکن است.
قسمتی از دستور جلسه امروز هم در مورد یادگیری است که استاد امین هم در جزوه جهانبینی و آموزشهایشان خیلی قشنگ و واضح در مورد آن صحبت کردهاند که اگر میخواهید آن یادگیری و آن دانایی اتفاق بیفتد؛ باید همزمان که ما آموزش میگیریم؛ تفکر و تجربه هم در مورد آن آموزش داشته باشیم، یعنی اضلاع مثلث دانایی که شامل تفکر، تجربه و آموزش هست همزمان با همدیگر رشد پیدا کند. وقتی رشد پیدا کند آن دانایی اتفاق میافتد و در ادامه دانایی مؤثر میشود؛ یعنی آن آموزش من کاربردی انجام میدهم؛ یعنی اضلاع مثلث دانایی ما اگر بهاندازه هم رشد کنند و در حالت تعادل قرار بگیرد آن آموزش جزئی از عملکرد من میشود.
در کنگره یاد میگیریم آموزشها را اجرایی کنیم و بتوانیم این را به بیرون از کنگره در خانواده و جامعه بسط بدهیم. یادم هست آقای مهندس چند هفته پیش صحبت میکردند و میگفتند که این هنر نیست که ما فقط در کنگره یاد بگیریم و حالا وقتی یاد گرفتیم آن را انجام بدهیم. اگر ما این را در جامعه و در زندگی خودمان و در بیرون از کنگره بسط بدهیم هنر هست. در کنگره همه دارند کارشان را درست انجام میدهند ما داریم یاد میگیریم و آن را انجام میدهیم. در کنگره تمرین میکنیم در زندگی شخصی و جامعه امتحان پس میدهیم که حالا چند مرده حلاجیم.
حالا گاهی اوقات در این مسیر یادگیری من مسیر را اشتباه میروم فکر میکنم دارم یاد میگیرم؛ ولی دچار معرکهگیری میشوم. آقای مهندس چهارشنبه فرمودند هر کس میخواهد آموزش بگیرد یک مثلث باید کامل کند اول باید من بدانم که نمیدانم. دوم وقتی فهمیدم نمیدانم قبول کنم یک نفر دیگر هست که بیشتر از من میداند و سوم اینکه وقتی آن را متوجه شدم تسلیم بشوم و فرمانبرداری کنم.
گاهی اوقات من فکر میکنم بیشتر از همه میفهمم و روی آن حرف پافشاری میکنم و همین من را به بیراهه میکشاند، گاهی اوقات ممکن است حرف من هم درست باشد؛ ولی آنطرف هم که دارد مخالفت میکند شاید حرف او هم از یک جهاتی درست باشد یا گاهی اوقات ما میآییم روی آن چیزی که میدانیم پافشاری میکنیم و توقع داریم همه قبول کنند. این پافشاری کردن از جهالت من میآید. پافشاری میکنم که حرف درست فقط حرف من هست و همه باید قبول کنند؛ ولی حتی اگر واقعاً حرف من دست باشد قرار نیست همه قبول کنند. گاهی اوقات بعضی جاها به خاطر اینکه خودم آسیب نبینم و وارد پروسه معرکهگیری نشوم؛ باید کوتاه بیایم.
حالا من یکچیزی را میدانم، یک فکری میکنم که به نظر خودم درست است چه اشکالی دارد مثلاً حرف طرف مقابل را هم بشنوم، جبهه نگیرم، ولی تصمیم نهایی را خودم بگیرم. اگر حرف من درست هست قرار نیست همه آن حرف درست من را قبول کنند. بعضیها هم قبول نمیکنند، یعنی من آن ظرفیت را باید داشته باشم که این حرف را که میزنم شاید خیلی هم آن را قبول نکنند. عناصر معرکه گیری، کمبود دانش، حسادت و خودخواهی است. وقتی در کاری شکست میخورم و ظرفیت شکست را ندارم و به هم میریزم و با معرکه گیری میخواهم صورت مسئله را پاک کنم. یکی ممکن است یک موفقیتی کسب کند، یکچیزی به دست بیاورد که من دوست دارم؛ من آن را ندارم؛ ولی او دارد، همین باعث شود که من پشت سر آن فرد بدگویی کنم و معرکه بگیرم.
در وهله اول همه ما آمدیم وارد کنگره شدیم برای اینکه مصرفکننده خود را درمان کنیم. دیدیم کنگره جایی هست که مصرفکننده خواسته درمان داشته باشد به درمان میرسد. متوجه شدم خودم هم نیاز به درمان و اصلاح جهانبینی دارم. خیلی چیزها هست که اگر بیایم تاریکیهای خودم را با مسافرم مقایسه کنم مسافر من خیلی از من جلوتر هست. شاید مسافر من فقط مشکلش این باشد که مصرف مواد دارد و همان خیلی برای من بزرگشده؛ ولی از اینطرف غافل هستم. از آن مسائل و مشکلاتی که خودم در زندگیام دارم. آن بنده خدا به خاطر نقطه ضعف مصرفکننده بودن اگر من اشتباه هم میگفتم او مجبور بود به خاطر نقطهضعفی که داشت کوتاه بیاید؛ ولی وقتی وارد کنگره میشویم هر دو نفر با همدیگر آموزش میگیریم و تلاش میکنیم رابطه ها را اصلاح کنیم.
حالا در کنگره با هم آموزش میگیریم ممکن هست یک جایی کسانی که دارند خدمت میکنند اگر مسئلهای پیش بیاید به من تذکری بدهند باجان و دل قبول میکنم و معرکه گیری نمیکنم. اگر میخواهم واقعاً در این پروسه آموزشی و درمانی کنگره بگیرم که درمان مسافرم اتفاق بیفتد و خودم هم باشم که آموزش بگیرم، سفر اول یا سفر دوم هیچ فرقی نمیکند؛ باید تسلیم سیستم باشم؛ حتی منی که مثلاً راهنما هستم اگر مرزبان یا ایجنت یا جایگاه دیگری چیزی به من میگوید؛ باید فقط چشم را بگویم و کاری که خواسته شده بدون چون و چرا و معرکهگیری انجام بدهم. اگر انجام ندهم به ضرر خودم تمام میشود. در کنگره هیچ کسی را از کنگره بیرون نمیکنند، به کسی نمیگویند شما از فردا اجازه ندارید بیایید؛ ولی بر اساس عملکردی که من خودم در کنگره دارم آن عملکرد باعث میشود من از کنگره بیرون بروم. همین است که همیشه میگویند کنگره مثل یک گردباد سبز است اگر طبق قوانین و اصول باشیم در کنگره کار خودت را درست انجام بدهی هستی و آموزش میگیری؛ ولی اگر بخواهی به حاشیه کشیده بشوی که معرکهگیری یک جزئی از این هست خودبهخود هم خودم و هم مسافرم با این کار به بیرون پرتاب میشویم.
همیشه باید فرمانبردار باشیم وقتی کسی جایگاه خدمتی در کنگره دارد وقتی به من چیزی میگوید فقط من بگویم چشم و کار خود را درست انجام بدهم؛ چون گاهی اوقات من شاید متوجه یک سری از قضایا نشوم. کسی که در جایگاه بالاتر هست از جای دیگر نگاه میکند و متوجه یک سری از چیزها میشود و آن تذکر را میدهد. همه چیزهایی که در کنگره هست فقط به خاطر این است که من خودم را بتوانم حفظ کنم. گاهی اوقات ما فکر میکنیم قوانینی که در کنگره گفتهشده یا گفته میشود برای این است که کنگره حفظ شود. کنگره خودش کار خودش را انجام میدهد. کنگره خودش حفظشده هست و حفظ میشود نیاز به این نیست که من بخواهم کنگره را حفظ کنم، من نیاز دارم خودم را حفظ کنم و در مسیر درست باشم که بتوانم دریافت خودم را در کنگره بیشتر کنم.
گاهی اوقات که انسان دچار معرکهگیری میشود همه ابعاد وجودی آدم را درگیر میشود. ذهن و فکر آدم درگیر میشود مدام خودش با خودش جنگ دارد، چشم آدم گاهی اوقات واقعاً آدم را گول میزند آدم یکچیزی را میبیند که واقعاً آن چیزی نیست که من در ظاهر میبینم نیست یا با گوش خودم میشنوم واقعاً آن چیزی که میشنوم نیست همه این دیدهها و شنیدهها یک قبل و بعدی داشته و دارند که من از آنها اطلاعی ندارم بهتر است برای آرامش خودمان اصلاً درگیر یک سری حرفها نشویم حتی اگر با چشم خودمان دیدیم یا با گوش خودمان شنیدیم گاهی اوقات چونکه نمیدانم وارد حاشیه میشوم.
وقتی وارد کنگره میشویم واقعاً هدف خودمان را فراموش نکنیم من هر روزی که قرار است به کنگره بیایم قبل از اینکه از خانه راه بیفتم میگویم هدف من از رفتن به کنگره درمان بوده و الآن هم هدفم آموزش گرفتن هست و هیچوقت این را نباید فراموش کنم یادآوری هدف، فکر کنم مانع از این میشود که ما وارد حاشیه شویم که حالا چرا در کنگره فلانی این حرف را زد فلانی، این کار را کرد و ... اصلاً به من ربطی ندارد هر کسی در هر جایگاهی هست خودش باید مراقب رفتار، گفتار و عملکرد خودش باشد. ساختار کنگره یکجوری است که رصد میشود، دیده میشود یک جاهایی یکچیزی اصلاً وظیفه من نیست بخواهم بگویم یا تذکر بدهم من باید رد شوم و بروم.
خیلی وقتها ما خودمان را چنان درگیر یک سری از مسائل حاشیهای میکنیم که از آن هدف اصلی دور میشویم؛ یعنی آن چیزی را که واقعاً در وجود خودم هست و باید ببینم را نمیبینم و غافلم؛ ولی کوچکترین نقصی را در دیگران میبینم و بزرگ میکنم و معرکه میگیرم و همین هم باعث میشود که خودم از مسیر و آن هدفی که دارم دور میشوم. در کنگره از قوانین و اصول عدول نکنیم که بتوانیم خودمان و مسافرانمان بهسلامت به مقصد برسیم.
نفرات برتر آزمون ماهیانه
.jpg)

مرزبانان کشیک: همسفر مائده و مسافر سعید
تایپیست: راهنمای لژیون تغذیه سالم همسفر فاطمه
عکاس: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر طیبه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کمالالملک
- تعداد بازدید از این مطلب :
1381