«در پرتو بخشش در راه خدا، بخشوده خواهید شد و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.»
	به یمن حضور زوج پهلوان بسیار خوشحس، همسفر خندان و مسافر محمدحسن در شعبه سمنان، فرصتی فراهم آوردیم که با این عزیزان گفتوگویی داشته باشیم. در این گفتوگو با ما همراه شوید.
	مسافر محمدحسن با ۲۰ سال تخریب وارد کنگره شدند. آخرین آنتیایکس مصرفی ایشان شیشه و هروئين. مدت سفر ۱۱ ماه و ۲۶ روز، به روش DST و داروی OT با راهنمایی مسافر سعید، نمایندگی لوئیپاستور به مدت ۲سال و ۷ماه رها هستند. ایشان یک سفر نیکوتین داشتند که به مدت ۱۰ماه و ۲۶روز سفر کردند به روش DST، داروی درمان آدامس نیکوتین با راهنمایی مسافر فرشید تفریشی و مدت رهایی از دخانیات ۲سال و ۵ماه است، همچنین سفر کاهش وزن به راهنمایی مسافر مسعود ایجنت نمایندگی کمالالملک داشتند، وزن اولیه ۱۰۸ کیلو، وزن فعلی ۹۰ کیلو، کاهش وزن ۱۸ کیلو، رشته ورزشی دارت.  
	با سلام و احترام خدمت پهلوان مسافر محمدحسن و پهلوان همسفر خندان، سپاسگزارم که وقت ارزشمند خود را در اختیار ما قرار میدهید. بفرمایید طبق دستورجلسه این هفته، وادی هشتم، گفته شده با حرکت راه نمایان میشود، شما بهعنوان یک پهلوان با حرکت و تلاش خود در کنگره چه مسیرها و فرصتهایی برایتان باز شد؟ 
	پهلوان مسافر محمدحسن: 
	تنها با بخشش، تزکیه و پالایش در وادی پنجم است که راه مشخص میشود. مسیری که من در حال حرکت هستم آقای مهندس این مسیر را پیدا کردند و راه نمایان شده است. ایشان با خِرَد و بصیرتی که دارند، مثل کسی که با هواپیما در حال حرکت هستند. من کسی هستم که با پای شکسته در حرکت هستم؛ ولی آقای مهندس سرعت خود را کم میکند تا با من در این مسیر همراه شود، ایشان این مسیر را با هر کدام از مسافران هزاران بار رفته و برگشتهاند. شاید در این مسیر خودم نتوانم چیزهایی را ببینم؛ ولی آقای مهندس در مسیر همه زیباییها را به من نشان میدهد، میگوید در این جاده گل کجاست و کجا پیچوخم دارد. در این مسیر ما را مثل کودکی که تازه راه افتاده تاتیتاتی با خودش میبرد تا ما بتوانیم به آن بصیرت و قدرت برسیم که در مسائل زندگی بتوانیم با آن روبرو شویم وحل کنیم؛ چون کنگره زمین تمرین و بیرون مسابقه است.
	پهلوان همسفر خندان:
	همیشه نگاهم این بود که باید یک نفر حرکت کند تا من هم پشت سر ایشان حرکت کنم، معمولاً بعد از ازدواجم در ذهنم مسافرم بود. فکر میکردم حالا که اعتیاد در زندگیام است، من هیچ کارِ هستم ایشان باید حرکت کنند همه چیز درست شود، تا برای من هم، همه چیز درست شود؛ اما از آنجایی که مهمان نخورد آنچه به دل دارد، زمان بُرد تا متوجه شدم، اصلا اینطوری نیست. گاهی اوقات باید دست روی زانوی خودت بگیری تا بتوانی بلند شوی. وقتی ناامید و دلکنده از همه جا وارد نمایندگی لوئیپاستور شدم. اولین بخششی را که تجربه کردم آغوش گرم مرزبانان بود که به من نشان داد که اینجا، جای دیگری است. وقتی که جذب لژیون شدم از راهنما شنیدم که من در کنار یک مصرفکننده نظرکرده هستم، دنیا برایم شکل دیگری شد، کلاً تعریفهای ذهنیام بههم ریخت که چهطوری میتوانم با اعتیاد نظر کرده باشم. ذرهذره با آموزش، با هر دستورجلسه و با هر سیدی متوجه شدم تا حالا توهّم داشتم که فکر میکردم مشکلات من به واسطه مسافرم و اعتیاد است. من نمیدانستم اگر خودم تغییر کنم قطعاً دنیای من هم تغییر میکند. 
	خدا را هزار بار شکر که به من توان داد و نیروها یارییم کردند، توانستم در این مسیر قدم بردارم. در زمینه جایگاه پهلوانی که فرمودید، در کنگره یاد گرفتم که هر چیزی زمینه و پیشینه دارد. پهلوانی هم یکدفعه اتفاق نمیفتد و یک فرآیند است، اول از سبد قانون یازده شروع میشود با انداختن هزار تومان برای خندان با دستانی لرزان در سبد قانون یازده، بعد از پرداخت آن هزار تومان حس و حال خوب به خندان برمیگردد. دفعه بعد دوست دارد بازی را با پنج هزار تومان، ده هزار تومان ادامه دهد. بعد میرسد به پانصد هزار تومان و در ادامه به عضویت سردار. هشت میلیون، دنوری، دنوری تا بلکه ظرفیت ایجاد شود برای برداشتن قدم بزرگتر. من در کنگره آموزش گرفتم تغییر در طول سالها اتفاق میافتد؛ یعنی تغییر، تغییر، تغییر و در یک لحظه تبدیل در نهایت إنشاءالله به ترخیص هم برسیم.
	
	در کنگره با کدام آموزش برخورد کردید که باعث شد شما و همسفرتان تصمیم بگیرید جایگاه پهلوانی را کسب کنید؟
	پهلوات مسافر محمدحسن:
	در کنگره آموزشهای خاصی نبود القاء و الهام بود. فکر میکنم از یک خواب شروع شد. یک روز همسفرم به من گفت که خواب دیدم خانم آنی بزرگ به من گفته که چرا شما پهلوان نمیشوید. نقطه شروع از آنجا بود. من دیدم که باید این کار را انجام دهم قبل از اینکه این حس و این خواب در زندگیمان بیاید مثل خیلیها احساس میکردم که باید سردار شوم یا دنور؛ چون خدمت قبلیام سرداری بود، یکدفعه آمدم روی پهلوانی و این از لطف خانواده آقای مهندس بود.
	پهلوان همسفر خندان:
	نقطه اتصال من با لژیون سردار آنجایی بود که تقریباً با گذشت ۲ماه، ورودم به کنگره، اعلام کرده بودند که آقای مهندس فرمودند؛ هر کسی که در گلریزان پول داده و پشیمان شده تا ۶ماه فرصت دارد که بیاید پول خودش را پس بگیرد. من رفتم به نگهبان جلسه گفتم که اینجا کجاست، که پول دادی و بعد از ۶ماه اگر پشیمان شدی میتوانی پول خودت را پس بگیری؟ نگهبان با لبخند من را همراهی کردند. من همین سؤال را از راهنمایم پرسیدم، در هیچ جایی کالای فروخته شده را پس نمیگیرند. همین نقطه تفکری شد در من، که اخبار لژیون سردار را به طور دیگری دنبال میکردم. بعد از قانون یازدهم اولین خدمت من پانصد هزار تومان بود برای خرید زمین. اینقدر حال خوب دریافت کردم با اینکه سفر اولی بودم و مسافرم هم در کنگره نبودند بلافاصله عضویت سردار را پرداخت کردم. دیدم هر چه به جلو میروم بحثِ بخشیدن نیست، بحث دریافت کردن است.  هر چه بیشتر میدهم بیشتر دریافت میکنم. به قول آقای زرکش، حس کردم این یک بازی است و این بازی چهقدر دلچسب است. قدم به قدم جلو آمدم تا مهرماه سال ۹۸، آقای مهندس جایگاه دنوری را معرفی کردند. سه همسفر بهعنوان دنورهای پیشکسوت اعلام دنوری کردند. من به آن سه نفر بسیار گریه کردم و خواستم من هم اینقدر بزرگ شوم تا جایگاه دنوری را تجربه کنم. سال بعد آقای مهندس جایگاه پهلوانی را در لایو معرفی کردند. وقتی که این اتفاق را شاهد بودم از پشت گوشی اینقدر گریه کرده بودم که اصلاً عِنان از کف داده بودم با خود گفتم خوشبهحال شما اینقدر بزرگ هستید که میتوانید این اتفاقات را رقم بزنید. همان لحظه بذر در وجودم کاشته شد. آبان سال۹۹، میدانستم که به آن میرسم و به این موضوع ایمان داشتم؛ ولی از وقتی که خواستم تا وقتی که به من اجازه داده شد، حدوداً ۴سال و ۱۱ماه طول کشید. اینقدر این مسیر برایم لذتبخش است. آنقدر آقای مهندس حرف و عمل او یکی است که دوست داری شبیه ایشان باشی. به قول آقای زرکش، دژاکام کوچک باشی.
	زمانی که اجازه دریافت جایگاه پهلوانی به شما داده شد چه حسی داشتید، این اتفاق چه تأثیری روی شما در کنگره داشت؟
	پهلوان مسافر محمدحسن: 
	 روزی که اجازه ورودم به کنگره صادر شد و سفرم را شروع کردم، زندگیام، به شاخههای مختلف تقسيم میشود. روزی که اجازه پهلوانی گرفتم، تسویه کردم، شال گرفتم، همه اینها برای من یومالفصل بود. هر کدام از اینها برای من تغییر حالت درونی داشت. فکر میکنم زمان ورودم خیلی حالم خراب بود؛ چون احساس میکنم تازه به حالت عادی نزدیک میشوم. اعلام پهلوانی، اجازه گرفتن، تسویهکردن، شال گرفتن اینها هر کدام یک مرحله است. اینکه بخواهی بعداً چه کار کنی یک مرحله است. این نیست که بگویی فقط یک نقطه است و تمام شد. ما همه مسافر هستیم، مسافر هم باید هر روز در حال تغییر باشد، این تغییر هم دستِ خود ما نیست. ما سوار یک ماشینی شدیم به نام کنگره۶۰ که در حال حرکت است، بهقول راهنمای خودم میگوید، فرقی نمیکند در این اتوبوس کجا نشسته باشید، جلو یا عقب رانندهاش آقای مهندس است. مهم این است که باشید و حرکت کنید، همه مسافران ماشین به یک نقطه میرسند. مهم است که ما همراه کنگره باشیم، با حس و انرژی مشترک، تا بتوانیم با آن صعود کنیم.
	پهلوان همسفر خندان:
	با این سؤال، من به یاد شعری که آقای مهندس بارها تکرار کردند افتادم. «آب کم جوی تشنگی آور بهدست تا آب جوشد از بالا و پست»، من قبل از کنگره بسیار آدم عجولی بودم. زمان برای من معنا نداشت، احساس میکردم که «شو شود» باید برای من اتفاق بیفتد. خواستهام باید انجام شود، از کجا اصلاً به من مربوط نبود، زمان را در نظر نمیگرفتم. بیش از پنج سال تنها سفر کردم تا اجازه ورود مسافرم به کنگره داده شد. متوجه شدم اصلاً از این خبرها نیست، هرچه که میخواهی باید برای به دست آوردنش بها دهید؛ فکر میکنم بیشترین بهایی که روی زمین پرداخت میکنیم، زمان است. برای دریافت اجازه جایگاه پهلوانی برای من زمان خورد، حسابی تشنه شده بودم، احساس میکنم وقتی آن تشنگی اتفاق میافتد حس و حال جور دیگری میشود. وقتی که مهندس فرمودند؛ «مبارک است» حس کردم که یک دری باز شد، من وارد جای دیگری شدم مانده بودم که کجاست، قرار است چهکار کنم؟ آن مبارک است انگار انعکاس شد، اکو شده بود روی سرم و مدام تکرار میشد، با خودم گفتم خندان قرار است با این کلمه مبارک چهکار کنی، این لحظه با لحظهای که از در اتاق وارد شدی برایت متفاوت است. مسیری طولانیتر و ناشناختهتر برای من پیشرو است؛ اما با قوت قلبی بیشتر. در آن لحظه حس میکنید آقای مهندس دست شما را میگیرد و برای این عبور به شما کمک میکند، این بسیار تا بسیار دلچسب و غیر قابل بیان است. به فرمایش استاد سردار «خوب است گویی به جایی خوانده میشوید، باید حسش کنید».
	چه اقداماتی انجام دادید تا رابطه شما بهعنوان یک زوج در مسیر رشد و درمان هماهنگ و سالم باقی بماند؟
	پهلوان همسفر خندان:
	در کنگره جمله معروفی است تحت اینعنوان که همسفر و مسافر بال پرواز همدیگر هستند. من این را میشنیدم؛ اما متوجه نمیشدم استاد امین یک جمله زیبایی را میفرمایند: «افراد وقتی وارد کنگره میشوند دو گروه هستند. یک عده زمین آنها قبلا شخم خورده وارد میشوند و آماده کشت بذر هستند. یک عده هم زمین آنها پر از سنگ و کلوخ است در کنگره باید شخم بخورد». به نظرم من جزو گروه دوم بودم زمینم پر از سنگ و کلوخ بود و باید در کنگره شخم میخورد. من با بلیط مسافرم وارد کنگره۶۰ شدم، سه، چهار سال هم به خاطر ایشان سفر کردم و خیلی برایم سخت بود، لحظهها را میشمردم تا چه روزی ایشان وارد میشود. با اینکه از کنگره میرفتم؛ ولی حالم بد بود؛ چون میدیدم که مسافرم هنوز سر جای خودش است و آن اتفاقی که من انتظار داشتم رخ نداده است. با خدمت مالی به این پذیرش رسیدم دوربینی که در کنگره۶۰، از آن صحبت میشود به روی من برگشت، خودم و تاریکیهای خودم را دیدم. متوجه شدم بزرگترین تاریکی مسافرم مصرف مواد مخدر است؛ اما من پر از تاریکی بودم، دروغ، تجسس، قضاوت، غیبت، گمان بد، پیمانشکنی همه اینها خصلتهایی بود که داشتم. با خدمت مالی متوجه شدم اگر بخواهم درست حرکت کنم فقط باید خودم را دریابم. من بدون مسافر سفر کردن به این موضوع پی بردم. خدا را هزار مرتبه شکر متوجه شدم وقتی که تغییر از درون شروع میشود، ناخودآگاه در بیرون هم تغییر ایجاد میشود؛ چون فلز وجودی تغییر میکند، انرژی و فرکانس تغییر میکند، هستی و رهایی باید شما را بپذیرد. من آماده داشتن رهایی نبودم؛ ولی وقتی که اجازه تشکیل لژیون به من داده شد، فردای آنروز مسافرم گفت که پیراهن سفید من کجاست. آن موقعی که دیگر خندان کاملاً بیحس شده بود و حواس او فقط به خودش بود. همان شد برایم نقطه عطف. اگر در این سفر همسفر اهمیت نداشت دیده بانان محترم نمیفرمودند، که تعادل یک شعبه را میشود از میزان حضور همسفر و مسافر در آن شعبه متوجه شد. اگر همسفر مهم نبود، آقای مهندس روز رهایی از مسافر سؤال نمیکرد که همسفرت کو؟ پس حضور همسفر در به رهایی رسیدن، نگهداری و حفظ آن رهایی بسیار تا بسیار مهم است. رهایی ایستگاه پیاده شدن نیست، رهایی بخشی از مسیر است.
	به نظر شما جایگاههای خدمتی چه تفاوتی با هم دارند و هر کدوم چه تأثیری در رشد و آموزش افراد دارند؟
	پهلوان مسافر محمدحسن:
	 من در این دو، سه سال جایگاه خدمتیِ زیادی را تجربه کردم. سایت، مسئول ثبت رهاییهای کنگره۶۰، مسئول آمار اینستاگرام، روابط عمومی، مسئول فالوآپ کل کشور، پهلوانی، سر زدن به شعبهها در کنار آقای زرکش دیده بان لژیون سردار. تأثیرش در من این بود که هر چه جلو میروم، متوجه میشوم که هیچی بلد نیستم.
	پهلوان همسفر خندان:
	به نظر من خدمتها هیچ تفاوتی با هم ندارند. من وقتی تنها سفر کردم، هر خدمتی را که احساس میکردم با آن حالم خوب میشود انجام میدادم. از تایپ رابط خبری، انجام مصاحبه، عکاسی، دبیری و نگهبانی، کمک خزانه داری لژیون سردار، نصب اپیکیشن. در هر قسمت متوجه شدم که هیچ کدام با هم فرقی ندارند، فقط همه خدمتها یک نقطه مشترک دارند. با قرار گرفتن در جایگاه دستیار اسیستانتی به این موضوع پی بردم؛ آنچه که در کنگره۶۰ اصل است، مردم داری است. هر کسی که از در کنگره وارد میشود دردمند است، زخم خورده است و حالش خوب نیست. اصل اول مردم داری است؛ یعنی حواسم باشد که خدای ناکرده با نگاهم، کلامم و با حس خودم باعث رنجش کسی نشوم. جایگاههای خدمتی جایگاه ظرفیت سازی هستند. به من کمک میکنند که اندازه آن جایگاه شوم؛ چون جایگاه خدمتی از من بزرگتر است.
	.jpg)
	در پایان اگر نکته یا صحبت خاصی دارید بفرمایید؟
	پهلوان مسافر محمدحسن:
	 تشکر و قدردانی میکنم از شما و از نمایندگی سمنان، آقایمهندس و اساتید مهندس، دیده بانان محترم بهخصوص آقای زرکش که امروز اینجا هستیم، بهواسطه ایشان است. ممنونم بخاطر داشتن این شعبه خوب که میتواند الگویی باشد برای نمایندگیهای دیگر تا بتوانند با این محبت و عشق نمایندگی خودشان را اداره کنند. شعبه سمنان یکی از بهترین شعبههایی بود که امسال سر زدم. برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
	پهلوان همسفر خندان:
	من هرچه فکر میکنم، چیزی جز سپاسگزاری باقی نمیماند. هر روز و هر لحظه با خودم فکر میکنم و دعایی که دارم، امیدوارم نعمت و رحمت خداوند، نعمت وجود کنگره۶۰ و صدای آقایمهندس دژاکام هرگز برای ما عادی نشود. با تمام وجودم سپاسگزارم از تکتک کسانی که دست من را گرفتند. در رأس مهندس دژاکام که حس میکنم بعد از خداوند هر آنچه دارم از وجود ایشان است. تشکر ویژه از مسافرم که تاریکیهای زیادی را تجربه کردند تا اینکه خندان آن سیلی را بخورد که بهخودش بیاید و متوجه شود، «بیرون ز تو هیچ نیست هر آنچه هست درون توست و از خود بطلب». من از شما و همه کسانی که امروز برای ما این شرایط را فراهم کردند تا یک روز بسیار خوب، پر از آموزش و به یاد ماندنی را داشته باشیم تشکر میکنم. إنشاءالله هر آنچه که امروز آموختیم را عملی کنیم. همه عزیزان نمایندگی سمنان هم در مسیر عشق و نور در حال حرکت باشند و بهترینها را دریافت کنند مرسی که به ما فرصت آموزش دادید.
	از شما عزیزان بابت فرصتی که که در اختیار ما گذاشتید ممنون و سپاسگزارم. از خدای مهربان بهترینها را برای شما خواهانم. 
	انجام راه درست و کامل انسان را به انوار الهی نزدیک میکند.
	رابط خبری: همسفر اعظم مرزبان خبری
	عکاس: همسفر حانیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دهم)
	تنظیم مصاحبه: همسفر رحیمه رهجوی راهنما همسفر فاطمه ( لژیون دوازدهم)
	ارسال مطلب: همسفر هانیه رهجوی راهنما همسفر نرجس (لژیون پنجم)
	همسفران نمایندگی سمنان
                                
                                    
                                    
                                        - تعداد بازدید از این مطلب :
                                        1624