English Version
This Site Is Available In English

همه چیز در هستی بر پایه تدریج بنا شده است

همه چیز در هستی بر پایه تدریج بنا شده است

یکمین جلسه از دوره ششم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران نمایندگی محمدی پور قم، به استادی دیده بان محترم آقای صداقت، نگهبانی همسفر علی اکبر و دبیری مسافر سینا با دستور جلسه «OT و DST و تولد پنجمین سال رهایی راهنمای محترم مسافر علی» روز پنج شنبه هشتم آبان ماه 1404 ساعت 16:30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

امروز در خدمت شما عزیزان هستم و امیدوارم جلسه خوبی داشته باشیم، انرژی بگیریم و با دست پر از این جلسه خارج شویم. درباره روش دی‌اس‌تی برداشت خودم را خدمت شما عرض می‌کنم.

زمانی که وارد کنگره ۶۰ شدم، هیچ برداشتی از روش DST نداشتم و نمی‌دانستم اصلاً چنین روشی وجود دارد. فقط شنیده بودم که آن موقع سریال «مسافر» پخش می‌شد و چند قسمتش را دیده بودم. تقریباً سال ۸۱ بود که وارد کنگره شدم. کنگره آن زمان شکل و شمایل و مدل و مسیرش این شکلی نبود، ولی روش همان روش دی‌اس‌تی بود. خیلی جالب است که خیلی چیزها تغییر کرده؛ قوانین تغییر کرده، مدل جلسات تغییر کرده، اما روش کنگره ۶۰ همان روش دی‌اس‌تی است.

به مرور زمان که مشاوره شدم، خوب یادم هست روز اول مشاوری که من را راهنمایی کرد چه گفت. برایم تعریف کرد که داخل بدن ما موادی ترشح می‌شود که وقتی مواد مخدر مصرف می‌کنی، مواد داخلی بدن از کار می‌افتند و حالا باید مواد بیرونی را کم کنی تا مواد داخل بدنت دوباره به راه بیفتد. این خلاصه مشاوره روز اول من بود که شاید بیشتر از یک دقیقه طول نکشید.

یادم هست که چند روز بود مواد مصرف نکرده بودم و اولین چیزی که مشاور به من گفت این بود که «شما مصرف‌کننده هستی؟» گفتم «نه.» گفت «خب برو، ما با آدم خمار کاری نداریم، برو مصرف کن.» گفتم «دست شما درد نکند.» و این شروع کار من بود؛ این چیزی بود که از روش دی‌اس‌تی متوجه شدم.

البته خیلی تغییر کرده است. بچه‌هایی که الان تازه وارد کنگره می‌شوند، بهتر متوجه می‌شوند که روش دی‌اس‌تی چقدر رشد کرده و جایگاه اصلی خودش را پیدا کرده است. من، به عنوان رهجوی کنگره ۶۰، به این روش دی‌اس‌تی وجهه می‌دهم. فرقی ندارد همسفر باشم یا مسافر، این روش در همه جای زندگی ما وجود دارد.

می‌دانیم اگر بخواهیم عصبانیتمان را کنار بگذاریم، باید به تدریج باشد. اگر بخواهیم قضاوتمان را کنار بگذاریم، باید آرام آرام باشد. اگر بخواهیم دروغ‌هایمان را کنار بگذاریم، باید به آهستگی و گام به گام انجام شود. این‌ها همه را در کنگره ۶۰ به ما آموزش می‌دهند و ما با پوست و گوشت و استخوان، با روان و روحمان عمیقاً لمسشان کرده‌ایم.

به خطاهایی که داشتیم پی بردیم، جاهایی که کاری را که راهنمای بزرگ‌ترمان گفته انجام ندادیم، به آن رسیدیم. شاید خیلی مواقع به خودمان نیاوردیم و مطرح هم نکردیم، ولی خودمان می‌دانیم که نمی‌توانیم خودمان را فریب دهیم. این همان جهان‌بینی کاربردی است؛ چیزی که هر لحظه و هر ثانیه در زندگی ما جاری است.

مهم نیست این روش را چه کسی ابداع کرده یا برای چه هدفی ابداع شده باشد؛ ما می‌دانیم که این روش برای درمان اعتیاد است. بیماری مثل سرماخوردگی هم زمان می‌برد؛ چند روز طول می‌کشد تا بهبود یابد. ما هم به تدریج تغییر کرده‌ایم و به این تغییر عادت کرده‌ایم، مخصوصاً کسانی که مدام در کنگره حضور دارند و حرکت می‌کنند.

حرکت کردن و رسیدن به هدف، به معنای کامل بودن یا ایده‌آل شدن نیست؛ یعنی من از یک نقطه شروع کردم و امروز از آن نقطه دور شده‌ام و به نقطه دیگری می‌رسم. پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است. چیزی تمام نمی‌شود، بلکه ادامه دارد.

یکی از دستور جلسات گذشته ما به نام «که چی» بود که خیلی کاربردی بود و به بسیاری از بچه‌ها کمک کرد، از جمله خود من. ما در کنگره می‌دانیم که پایان هر نقطه، شروع خط دیگری است. مثلاً وقتی دوره‌های آموزشی مثل 40‌سی‌دی، 30‌سی‌دی تمام می‌شود، باید سی‌دی هفتگی بنویسیم.

بعضی از عزیزان می‌دانند که من به عنوان دیدبان انضباطی در کنگره فعالیت می‌کنم و این فرصت به من داده شده تا در این جایگاه خدمت کنم. وقتی به افراد می‌گوییم که مثلاً “برو هشت سی‌دی بنویس و بیا”، برخی از آن‌ها در ابتدا فکر می‌کنند که ما داریم آن‌ها را تنبیه می‌کنیم. در حالی که نوشتن سی‌دی تنبیه نیست.

ما می‌گوییم که برو ۸ تا سی‌دی بنویس تا با فلش‌های کنگره ۶۰ و مسیر آن همسو شوی. این کار به تو کمک می‌کند تا وقتی خواستی سفر خود را شروع کنی، بسیار راحت‌تر باشد. تجربه نشان داده که این روش موثر است. کسانی که به نوشتن سی‌دی پرداخته‌اند، یعنی ۵، ۶، ۷ یا حتی ۸ سی‌دی نوشته‌اند، وقتی به سفرشان می‌روند، بسیار موفق‌تر از کسانی هستند که این کار را انجام نمی‌دهند.

نوشتن سی‌دی تنبیه نیست؛ بلکه فرصتی است برای همسویی با مسیر کنگره که وقتی سفرمان را شروع می‌کنیم، راحت‌تر باشد. کسانی که سی‌دی نوشتند و تمرین کردند، سفر موفق‌تری داشته‌اند.

روش دی‌اس‌تی در گذشته فقط به کم کردن شربت اپیوم و تینچر و اوتی محدود بود، اما امروز می‌بینیم که چقدر رشد کرده است. هفته آینده فکر می‌کنم هفته گلریزان کنگره ۶۰ است. من اولین بار که در لژیون سردار شرکت کردم، ماهی ۶۰۰ هزار تومان کنار گذاشتم تا در ده ماه توانستم ۶ میلیون تومان جمع کنم و این کار را تدریجی انجام دادم.

روش تدریجی به این شکل است که یک سیب را درون بشکه می‌ریزند و زمان می‌برد تا برسد. همه چیز در هستی بر پایه تدریج بنا شده است؛ خود خداوند در کتاب شریف می‌گوید همه چیز به تدریج است. عجله کردن ممکن است باعث زمین خوردن و آسیب دیدن شود.

هستی بر پایه تدریج بنا شده و در چند فصل به وجود آمده است. خود خداوند در کتاب شریف می‌فرماید که همه چیز بر تدریج است و آهسته آهسته پیش می‌رود. اگر من عجله می‌کنم، این به معنای پیشرفت کارهایم نیست. بلکه ممکن است این عجله باعث شود که زمین بخورم و در مسیر زندگی آسیب ببینم.

هفته OT را به همه خدمتگزاران اوتی، به ویژه آقای بابک لطفی عزیز تبریک می‌گویم. ایشان با یک تیم گسترده در سراسر ایران در کلینیک‌ها و پرتال اوتی زحمت می‌کشند. همچنین به جناب آقای مهندس تبریک می‌گویم.

تولد علی عزیز را نیز تبریک عرض می‌کنم. همه او را می‌شناسند؛ 

در مورد اوتی باید بگویم که واقعاً داروی شفابخش است. وقتی بچه‌ها اعلام سفر می‌کنند، یا آقای مهندس می‌فرمایند، واقعاً اوتی داروی شفابخش است. من چیزهایی از اوتی دیده‌ام که نمی‌توانم اینجا بگویم، ولی مطمئن باشید که واقعاً دیدم.

ابتدا به علی عزیز و راهنمای محترمشان، آقای آرش یوسفی عزیز تبریک می‌گویم. آقا آرش راهنمای علی عزیز است و امروز به دلیل مسائل کاری و دور بودنش از کنگره، من به جای او اینجا نشسته‌ام. طبق قوانین کنگره ۶۰، کسی که ۶ ماه از کنگره دور باشد، نمی‌تواند در جلسات شرکت کند. آرش در این مدت هر روز و هر ثانیه به کنگره فکر می‌کرد و حتی در روزهای یکشنبه که به کنگره می‌آمد، ساعت ۷ بعد از ظهر سی‌دی‌اش را تمام می‌کرد و عکسش را در گروهی که داریم، به اشتراک می‌گذاشت. بچه‌ها هم شوخی می‌کردند که “شاگرد زرنگ” است و واقعاً هم همین‌طور است.

به خاطر اینکه آقا آرش ۶ ماه دور بوده، امروز من به جای او نشسته‌ام و به او تبریک می‌گویم. آقا آرش واقعاً لژیون پربار و لژیون قشنگی در کنگره ۶۰ داشت و هنوز هم این آثار باقی‌مانده است. وقتی در ماشین با آقای آرش صحبت می‌کردیم، به او گفتم: “نگاه کن ببین چه اثری از خودت در کنگره باقی مانده است.” این مسأله برای هر یک از ما مهم است. من برای مثال به عنوان مسئول کارت نمایندگی‌ام باید ببینم چه اثری از خودم گذاشته‌ام.

این اثرگذاری که ما از خودمان در کنگره می‌گذاریم، بسیار مهم است و ماندگار بودن آن نشانه درستی حرکت ماست. اصلاً مهم نیست که دیگران این اثر را ببینند یا نه. همیشه به بچه‌ها گفته‌ام: “وقتی جارو می‌زنید، طوری جارو کنید که واقعاً تمیز شود.” اگر می‌خواهید خدمت کنید، جارو را به شما می‌دهند و می‌گویند: “این جارو را بگیرید و بروید جارو بزنید.” پس جارو را طوری بزنید که تمیز شود. این می‌شود خدمت صادقانه در کنگره.

ثمره این خدمت، امروز علی عزیز است که بعد از حدود ۵ سال در کنگره، به عنوان اسیستنت دیده‌بان و در بخش انضباطی مرکز، مسئولیت‌های مهمی را بر عهده دارد. علی انسانی بسیار صبور، باهوش و تیزبین است و موضوعات را به خوبی بررسی می‌کند. من بارها و بارها دیده‌ام که او نتیجه‌گیری می‌کند و بر اساس آن تصمیم می‌گیرد.

این یکی از خصوصیات علی است که من در این چند سالی که با او کار می‌کنم، در ساختمان سیمرغ مشاهده کرده‌ام. برای من بسیار جالب است. همه فکر می‌کنند که من از آن‌ها یاد می‌گیرم، اما خودم از آدم‌های دور و برم یاد می‌گیرم و این چرخه در کنگره جاری است. ما اطلاعات، محبت و انرژی را از همدیگر می‌گیریم و به دیگران می‌دهیم.

تبریک می‌گویم به علی عزیز و بچه‌های لژیون انضباطی و همچنین به نمایندگی محمدیپور قم. بچه‌ها می‌گفتند که علی پارتی بازی کرده و نمایندگی به نامش زده شده، اما گفتم که نه، فامیلی علی در ابتدا چیز دیگری بوده و بعداً به محمدی تغییر کرده است! آرزو می‌کنم برای همه آن‌ها بهترین‌ها را داشته باشند.

همچنین از همه بچه‌هایی که از راه‌های دور و نزدیک آمده‌اند، تبریک می‌گویم و خدا قوت می‌گویم. زحمت کشیده‌اید و از طرف علی عزیز هم از شما تشکر می‌کنم. امروز قرار بود پیمان تمدید ایجنتی علی را ببندیم، اما قرار شد یکی دو هفته بعد این کار انجام شود. ان‌شاءالله در جشن گلریزان این تصمیم نهایی خواهد شد.

آقای منصوری و آقای منصوریان نیز سلام رسانده و تبریک گفتند. آقای مجید سلامی، استاد من نیز تبریک گفت و خواستند که اینجا اعلام شود. آقای بابک لطفی هم تبریک گفتند و علی عزیز واقعاً روابط عمومی بالایی دارد و کمک دست بسیاری از دیده‌بان‌هاست.

به افتخار علی عزیز، تشویق.

اعلام سفر مسافر علی:

سلام دوستان علی هستم یک مسافر

آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره خوراکی روش درمانDST
داروی درمانOT
مدت زمان سفر اول ده ماه و یک هفته
راهنمای سفر اول مسافر آرش یوسفی
رهایی از بند مواد پنج سال و نیم و
سفر سیگار کردم آخرین آنتی ایکس سیگار روش درمان DST مدت پنج سال و پنج ماه است که آزاد و رها هستم.


آرزوی مسافر علی:

آرزو می کنم تمام سفر اولی ها روزی این جایگاه و حس و حال ر
ا تجربه کنند.

خلاصه صحبت های راهنمای محترم مسافر علی:

سلام دوستان، علی هستم یک مسافر؛ خیلی متشکرم و سپاسگزارم. اول از همه بگویم که صحبت کردن در کنار آقای صداقت برایم خیلی سخت است. از خداوند سپاسگزارم که اجازه داد در این جایگاه قرار بگیرم. از آقای مهندس تشکر می‌کنم، از یاران محترمشون، از تمامی دیده‌بانان عزیز و از راهنمای سفر اولم، آقا آرش عزیز، که سلامتی زندگی‌ام را مدیون ایشان هستم. همچنین از آقای صداقت که امروز لطف کردند و در این جایگاه قرار گرفتند، خیلی ممنونم. از تمام دوستانی که از استان‌های تهران، مرکزی، یزد، دلیجان، اسلامشهر، ورامین و بیرجند تشریف آوردند، سپاسگزارم. شما منت سر من گذاشتید و ان‌شاءالله بتوانم جبران محبت‌های شما را بکنم.

یک تشکر هم از آقای صداقت دارم. ایشان همیشه می‌گفتند که من خیلی خوشحالم که مصرف‌کننده شدم، اما اوایل نمی‌فهمیدم منظورشان چیست. ولی یواش یواش که جلو آمدم، دیدم واقعاً باید از نیروی منفی تشکر کنم که من را به سمت تاریکی‌ها برد. این تجربیات باعث شد امروز در این جایگاه قرار بگیرم و قدر این روشنایی را در زندگیم بدانم. از مشارکت‌های زیبا و محبت‌های شما هم سپاسگزارم. هر چه تعریف کردید از من نیست، بلکه از علم کنگره و روش دی‌اس‌تی است که از آموزش‌های آقای مهندس و راهنمای محترمم آقا آرش و آقای صداقت به دست آوردم. ان‌شاءالله که عمری باقی باشد و بتوانم در این جایگاه خدمت کنم و ثابت قدم باشم.

نمی‌خواهم از دوره اعتیاد تاریخیم صحبت کنم، چون همه ما تجربیات مشابهی داریم. فقط می‌خواهم از روز اول ورودم به کنگره بگویم. من سال ۹۵ در جایی دیگر بودم که از کنگره الگو برداری کرده بودند و به روش کنگره درمان می‌کردند، اما جهان‌بینی وجود نداشت. یک یا دو سال آنجا بودم و برگشت خوردن. در سال ۹۸ به کنگره آمدم و روز اول، ماه رمضان بود. در آن زمان، فردی با افکار خراب و جسم خراب و غرور بالا بودم و هیچ کس را بزرگ‌تر از خودم نمی‌دیدم و همیشه هم آسیب می‌دیدم.

روز اولی که به کنگره آمدم، راهنمای محترم آقا آرش و سایر راهنماها خودشان را معرفی کردند. از لحن صحبت راهنمای محترم مسافر آرش فهمیدم که او فردی سخت‌گیر است و به درد من می‌خورد. مشکلات زیادی داشتم و صفات بدی مثل منیت و قضاوت داشتم. وقتی به لژیون پیوستم، مشکلات مالی به شدت آزارم می‌داد. طوری که وقتی آقا آرش لباس ورزشی برای لژیون خرید که بچه ها از آن برای خودشان تهیه کنند، من پول نداشتم که بخرم.

به تدریج، به نقطه‌ای رسیدم که بدهکار بودم و تحت فشار زیادی قرار داشتم. در کارگاه خودم بر روی فرشی و در جایی زندگی می‌کردم که وقتی امروز به آفکر می کنم، می فهمم شبیه کارتن‌خوابی بود. از صبح تا ساعت ۱۲ شب می‌آمدیم و مصرف می‌کردیم. اما در کنگره، تنها کاری که کردم این بود که به دستورات راهنمایم گوش می‌کردم. هر چه می‌گفت، انجام می‌دادم و به تدریج جسم و روح من به درمان رسید.

موقعی که می‌خواهم در کنگره خدمت کنم، باید در چهارچوب قوانین باشم، احترام بگذارم و حرمت نگه دارم. نباید دنبال سوءاستفاده باشم، بلکه باید تلاش کنم تا از این تفکر به نحو مثبت استفاده کنم.

یاد گرفتم که باید به خدمتگزاری در کنگره ادامه دهم. هر بار که با آقا آرش راهنمای محترمم برای کار کنگره ای بیرون می‌رفتیم و در آبمیوه‌فروشی برای نوشیدن آبمیوه ای توقف می کردیم، آقا آرش اجازه نمی‌دادند که من هزینه‌ها را بپردازم. حتی اگر بارها کارتشان را فراموش می‌کردند، نمی‌گذاشتند که من حساب کنم. اگر هم یواشکی هزینه‌ای می‌دادم، به گونه‌ای با من برخورد می کردند که واقعاً احساس شرمندگی می‌کردم. این رفتارها را از ایشان یاد گرفتم.

رابطه مالی در کنگره برایم بسیار مهم است. یاد گرفتم که نباید پول بگیرم یا پول بدهم. از آقای صداقت و دیگران آموزش‌های زیادی گرفتم و بابت آن‌ها سپاسگزارم. سفر اول را با خدمت آغاز کردم و در آبدارخانه شروع به خدمت کردم. کاری که در کنگره کردم، کاری بود که قبلاً در زندگی‌ام انجام نداده بودم. به خودم قول دادم که از این به بعد کارهایم را درست انجام دهم چون تا به حال خرابکاری کرده‌ام و هیچ کاری را به‌درستی انجام نداده‌ام.

در کنگره تصمیم گرفتم که کارهایم را به‌درستی انجام دهم. مسئولیتی که گرفتم، واقعاً برایم مهم بود و تمام تلاشم را برای انجام آن به‌خوبی گذاشتم. از آبدارخانه تا نگهبانی و خدمتگزاری، همه کارها را با دقت انجام می‌دادم و به‌تدریج جایگاه‌های بالاتری را تجربه کردم.

در سفر اول، می‌خواستم ماشینم را بفروشم چون بدهکار بودم، اما راهنما نذاشت و گفت: “این کار را نکن.” در آن زمان متوجه نشدم چرا این را می‌گوید، اما به حرفش گوش دادم. او به من گفت که مشکلاتت درست می‌شود و باید در مسیر حرکت کنی. واقعاً هم درست شد و به جایی رسیدم که دیگر بدهکار نبودم و از آن زمان شروع به تلاش برای بهبود وضعیتم کردم.

در سفر دوم، چند ماه گذشت و آقا آرش گفت که به تهران بیایم. چند جلسه رفتم و واقعاً لذت بردم. در سال ۹۹، با شروع کرونا، جاده‌ها بسته بود و به هر شکلی خودم را به تهران می‌رساندم تا صبح چهارشنبه آنجا باشم. آقا کوروش خدابیامرز هم به من انگیزه می‌داد که در آکادمی حاضر شوم و من را بها نام "بچه قمی" صدا میزد و حالم را جویا می شد.

چند ماه گذشت و دیدبان محترم آقای صداقت صدایم کردند و پرسیدند که می‌توانم هر هفته به تهران بیایم و خدمت کنم؟ در جواب گفتم "بله آقا می توانم". از آنجا به‌طور جدی شروع به یادگیری کردم. هدف من همیشه خدمت کردن بود؛ چون احساس می‌کردم که خودم خوب شدم و باید به دیگران کمک کنم تا آن‌ها هم خوب شوند.

اما بعد از مدتی، احساس طلبکاری درونم به وجود آمد. فکر می‌کردم چون دارم خدمت می‌کنم، باید همه چیز به خواسته‌هایم شکل بگیرد و خدا باید سریعاً آن‌ها را برایم فراهم کند. این حس به مدت چند ماه ادامه داشت تا اینکه مشکلات سنگینی به زندگی‌ام آمد و تمام باورهایم به هم ریخت.

در این مدت با خودم جنگ داشتم و نمی‌توانستم درباره مشکلاتم صحبت کنم. به شدت خجالتی بودم و در سفر اول، اصلاً مشارکت نمی‌کردم. وقتی کارگاه تمام می‌شد، سریع از جلسه خارج می‌شدم و روم نمی‌شد که صحبت کنم. اما الان که اینجا نشستم، مدیون کنگره هستم و می‌دانم که باید درباره مشکلاتم صحبت کنم.

راهنمای محترم آقا آرش واقعاً یک کارخانه و مهندس انسان‌ساز است که نقاط ضعف من را پیدا می‌کند و روی آن کار می‌کند. به او مدیون هستم و از او آموزش‌های زیادی گرفتم. خدا رحمت کند آقا کوروش را. ایشان نوشته ای در شعبه صالحی زده بودند و این جمله این است که: “در کنگره بودن مهم نیست، بلکه کنگره‌ای بودن مهم است.” یاد گرفتم که صرف حضور در کنگره قرار نیست حال من را خوب کند. اینکه من بیایم و از تفکر کنگره استفاده کنم، این است که واقعاً حال من را بهبود می‌بخشد. اگر من فقط در کنگره باشم و به عنوان تماشاچی سه ساعت بنشینم و دست به سیاه و سفید نزنم، اصلاً قرار نیست حال من خوب شود.

یاد گرفتم که باید از این تفکر استفاده کنم و به خدمت کردن در کنگره بپردازم. این تفکر را باید از کنگره به بیرون ببرم و در زندگی‌ام، در جامعه و در محل کارم به کار بگیرم. این‌گونه است که واقعاً می‌توانم تغییرات مثبتی را در زندگی‌ام ایجاد کنم. در کنگره یاد گرفتم که باید به قوانین احترام بگذارم و حرمت‌ها را رعایت کنم. خدمت کردن به معنای سوءاستفاده نیست و من باید با صداقت و احترام به دیگران خدمت کنم.

یاد گرفتم که خدمت کردن در کنگره به معنای حل تمامی مشکلات نیست، بلکه باید با مشکلات زندگی روبرو شوم و از آموزش‌ها برای بهبود خود استفاده کنم. همچنین سعی کرده‌ام در هر جایگاهی که هستم، به دیگران کمک کنم و خودم را بهبود دهم.

آقای مهندس برای ما در این هستی مثل یک پارتی هستند که سر راه ما قرار گرفته‌اند و ما از علم و آموزش ایشان بهره‌مند می‌شویم تا بتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم؛ زندگی‌ای سرشار از صلح و آرامش. از آقای صداقت بسیار ممنونم که اجازه دادند در کنارشان آموزش بگیرم. اکنون نزدیک به ۵ سال است که کنار ایشان هستم و خصوصیات ایشان بسیار زیاد است.

زمانی که سؤالی از ایشان می‌پرسم، واقعاً وقت می‌گذارند. حتی درباره یک موضوع جزئی، ۱۰ تا ۲۰ دقیقه وقت صرف می‌کنند و به طور کامل توضیح می‌دهند. گاهی اوقات من حوصله پرسش ندارم و فقط به دنبال پاسخ‌های عملی هستم، اما آقای صداقت به قدری پرانرژی و پاسخگو هستند که همواره آموزش‌های زیادی از ایشان گرفته‌ام.

یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که از ایشان آموخته‌ام، این است که احساساتی عمل نکنم و دلسوزی بی‌جا نکنم. اگر کاری از دستم برمی‌آید، باید انجام دهم، اما باید مراقب باشم که این دلسوزی نابودکننده نباشد. در کنگره سعی می‌کنم چهارچوب‌ها را رعایت کنم و قوانین را اجرا کنم و همیشه در یک مسیر سالم حرکت کنم.

همچنین یاد گرفته‌ام که رک باشم. رُک بودن به معنای واقعی کلمه راحتی در بیان احساسات و مشکلات است. اگر مشکلی باشد، به راحتی می‌گویم که این کار اشتباه است و باعث ناراحتی شده است. با بیان این مطلب به طرف مقابلم، سعی می‌کنم داستان را درست کنم و به دنبال حل مشکل باشم.

یه زمانی به صورت غیرمستقیم به آقای صداقت می‌گفتم حالم خوب نیست، ولی نمی‌توانستم مشکل اصلی‌ام را پیدا کنم و بفهمم چرا این مشکل به وجود آمده است. کم‌کم یاد گرفتم که خدمت کردن در کنگره به این معنا نیست که همه مشکلات زندگی‌ام به طور کامل برطرف شود. من همیشه سعی کردم برای خودم مشکل درست نکنم، اما خداوند در جای دیگری امتحان‌ها را آغاز می‌کند. نمی‌خواهم بگویم آدم خاصی هستم، ولی خداوند از همه ما به نوعی امتحان می‌گیرد و شرایط مختلفی را پیش می‌آورد.

آن موقع‌ها بود که کم‌کم خودم را پیدا کردم. حدود یک سال درگیر بودم، اما دوباره به آموزش گرفتن و خدمت کردن برگشتم. فهمیدم که بودن صرف در کنگره به تنهایی حال آدم را به طور کامل خوب نمی‌کند. اینکه فقط بیایم توی جلسه بشینم و تماشاچی باشم، اصلاً کافی نیست.

از دیدبان عزیز، آقای سلامی که با محبت ۲۴ عیار در وجودشان همیشه حامی و حمایتگرم بودند، سپاسگزارم. همچنین از آقای لطفی که همیشه در کنار ما بوده‌اند، تشکر می‌کنم. از آقای ترابخانی عزیز نیز ممنونم؛ در مواقعی که نمی‌توانستم برخی مسائل را به آقای صداقت بگویم، با مطرح کردن آن‌ها به من کمک کردند و واقعاً جهان‌بینی‌شان همیشه به من یاری رسانده است.

این موضوع را از آقا رضا یاد گرفتم که همیشه می‌پرسیدند: “چی یاد گرفتی؟” چند ماه پیش، جلسه‌ای در دفتر مرکزی برگزار شد و ایجنت‌های تهران آمده بودند. آقای صداقت فرمودند که شما به عنوان دستیار دیدبان صحبت کنید. من رفتم، اما جلسه کمی به حاشیه رفت. بعد از اتمام جلسه، به پیش آقای ترابخانی رفتم و ایشان از من پرسید: “چه خبر؟ چی شد؟” گفتم: “آقا، جلسه کمی به حاشیه رفت.” منتظر بودم آقای ترابخانی بپرسد: “چی یادشون دادی، علی؟” ولی او پرسید: “چی یاد گرفتی؟” این سؤال برایم مانند یک سطل آب یخ بود. با خودم فکر کردم: “تفکر من چه بوده و آقای ترابخانی و کسانی که قدیمی‌ترند و در کنگره ۶۰ جایگاه‌های بالایی دارند، چه تفکری دارند؟”

یاد گرفتم که باید از این تفکر و خدمت کردن استفاده کنم و این نگرش را به بیرون کنگره هم ببرم، در زندگی، جامعه و محل کارم. زمانی فکر می‌کردم خدمت کردن قرار است همه اتفاقات خوب را برای من رقم بزند، اما حالا می‌دانم که مشکلات، درگیری‌ها و سختی‌ها همیشه وجود دارند. من این علم ناب را از آقای مهندس و آقای صداقت دارم و به آن‌ها بسیار مدیونم.

در نهایت، امیدوارم همیشه بتوانم در خدمت دیگران باشم و از تمامی شما عزیزان که به من کمک کردید، سپاسگزارم.

پیام تولد راهنمای محترم مسافر علی:

شما اکنون پرنده ای هستید که آماده پرواز خویش است و پرواز را آموخته است. در این راه کوشا باشید.

عکس: مسافر امید (لژیون چهارم) مسافر علی (لژیون یکم)
تایپ: مسافر هاشم (لژیون یکم) مسافر محمد علی (لژیون سوم)
تهیه، ویرایش و ارسال: مسافر سینا (لژیون یکم)
مسافران نمایندگی محمدی پور قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .