English Version
This Site Is Available In English

من به همه افرادی که در قسمت OT خدمت می‌کنند خدا قوت می‌گویم

من به همه افرادی که در قسمت OT خدمت می‌کنند خدا قوت می‌گویم


جلسه سیزدهم از دوره سیزدهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره۶۰، در نمایندگی شهباز با استادی مسافر مصطفی، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر اکبر با دستور جلسه«DST , OT» در روز یکشنبه  تاریخ04 /1404/07 ساعت17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان مصطفی هستم یک مسافر
 خدا را شکر می‌کنم که امروز هم قسمتم شد به کنگره‌۶۰ بیایم و روی این صندلی بنشینم. از استاد عزیزم آقا مهدی تشکر می‌کنم که یک بار دیگر به من فرصت داد تا این جایگاه را تجربه کنم و آموزش بگیرم.
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم.
ما همه اعضای کنگره ۶۰، به زنان و مردانی که در قسمت OT کار می‌کنند ــ و تعداد آن‌ها از دو هزار و بیست‌و‌چهار نفر گذشته است ــ سلام و درود می‌فرستیم و سپاسگزار آن‌ها هستیم.
این توانایی‌ها را نظاره کنیم؛ افرادی که روزی از مصرف‌کنندگان مواد مخدر بودند، امروز در کنار داروی OT زندگی می‌کنند و حتی آن را لمس می‌کنند، ولی هیچ اثری روی آن‌ها نمی‌گذارد.
این یعنی به هم خوردن کلیه معادلات ترک و درمان اعتیاد در سطح جهانی.
درود خداوند بر شما باد.
مهر ۱۴۰۴
مهندس حسین دژاکام
قبل از اینکه در مورد دستور جلسه صحبت کنم، یک خدا قوت می‌گویم به بچه‌هتیلOT آقای وجهی‌الله، آقای عباس، آقای بهرام، آقای ابوذر، آقای علی کوثر، آقای مجید و همچنین به خودم.
واقعاً همین متنی که خواندم، همان چیزی است که آقای مهندس دژاکام فرمودند. چهل روز بعد از رهایی، به‌خاطر نبودن سفر دومی و خدمتگزار، باعث شد من وارد بخش OT شوم،
دقیقاً همان چیزی که آقای مهندس گفتند اتفاق افتاد. من تا چهل روز قبلش داروی OT مصرف می‌کردم، بعد وارد OT شدم. حالا تقریباً هشت ماه است که با OT سر و کار دارم و آن را لمس می‌کنم، اما هیچ اتفاقی برایم نمی‌افتد.
این همان D.S.D است که آقای مهندس واقعاً کشفش کرده؛ چیزی که بیرون از کنگره درباره‌اش نمی‌گویند.
در کلینیک‌ها می‌بینیم افراد هر روز دارو می‌گیرند، می‌روند و بازمی‌گردند، ولی هیچ تغییر و درمانی در آن‌ها دیده نمی‌شود.
اما در کنگره‌۶۰ این دارو می‌شود داروی شفابخش OT چرا؟ چون از دل D.S.D بیرون آمده است؛ سیستمی که مهندس با لطف خدا آن را کشف کرده و به ما داده تا به این حال خوب برسیم.
من یادم هست روزی بسیار خسته بودم، درگیر مواد کشیدنم، یکی از دوستانم که مصرف می‌کرد آمد و گفت: «جایی درست شده به نام کنگره‌۶۰، درمانت می‌کند. آب تو دلت تکان نمی‌خورد!»
خیلی خوشم آمد چون واقعاً خسته بودم و می‌خواستم دیگر نکشم، ولی جای درست و حسابی برای ترک نمی‌دیدم.
وقتی او گفت، بلند شدم و رفتم کنگره. فردای آن روز یا پس‌فردایش بود. اومدم و سفرم را شروع کردم.
واقعاً انگار همان چیزی بود که دنبالش بودم و ازش خوشم آمد. از روز اول سر کارم بودم و ترک برایم خیلی مهم بود. از بدن‌درد و استخوان‌درد خیلی می‌ترسیدم، ولی در اینجا نه بدن‌درد کشیدم، نه اذیت شدم، نه خمار شدم.
من مرتب پارک رفتم، سفر اولم را بدون غیبت انجام دادم، سی‌ دی هایم را مرتب نوشتم و همین نظم باعث شد سفر خوبی داشته باشم و به حال خوب برسم.
سال گذشته DST  را گوش کردم، شاید ده درصدش را فهمیدم، اما امسال که دوباره D.S.T  Ot   را گوش دادم، خیلی بیشتر متوجه شدم.
: همان پله‌های بیست‌ویک روزه سفر است که راهنما آن را بالا و پایین می‌کند.
D.S می‌شود آن بخش تدریجی سفر.
T: ده ماه مدت سفر هر فرد است.
پس D.S.T یعنی ساختاری که در ده ماه سفر به درمان می‌رسد.
آقای مهندس می‌گویند الان بیش از نود هزار نفر در کنگره درمان شده‌اند، اما من هنوز جزو آمار رهایی‌شده‌ها نیستم، چون برای رهایی باید فال‌آپ‌ها را طی کنم:
یک ماه بعد از رهایی، شش ماه بعد، یک سال بعد از رهایی. تازه بعد از آن وارد آمار رهایی‌های کنگره می‌شوی.
روزی دوستی می‌گفت این دارو داروی خاصی است و تریاک نیست. آن موقع جوابی نداشتم و سکوت کردم؛ ولی امروز با اطمینان می‌گویم OT همان شربت تریاک است که برای ماندگاری مقدار کمی الکل به آن اضافه می‌شود. m
در طول سفرم، مثل بسیاری از عزیزان، همسفرم هم وارد کنگره شد. اوایل درگیر بودیم؛ من که تا سه و چهار صبح بیدار بودم و ظهر بیدار می‌شدم، حالا باید با کسی همراه می‌شدم که صبح‌ها زود بیدار می‌شود!
به او گفتم: من جایی خوب می‌روم، چیزهای بزرگی یاد می‌گیرم. یا باید به من گوش بدهی، یا خودت بیا. گفت: «باشه، می‌آم.»
وقتی او آمد و سفرش را شروع کرد، خیلی خوشحال و امیدوار شدم. مثل دیگر مسافرانی که خودش و همسفرش هر دو شال می‌گیرند، من هم آرزو داشتم همسفرم پا به پایم بیاید.
سال گذشته خودم اعلام دنوری کردم چون حال بسیار خوبی داشتم و انرژی زیادی گرفته بودم.

چند روز پیش به همسفرم گفتم: حالا نوبت توست که دنوری اعلام کنی. به امتحان مرزبانی رفتیم؛ من خیلی دوست داشتم مرزبان شوم و همسفرم هم مرزبان شود.
رفتیم آزمون دادیم، قبول شدیم و کارمان تمام شد.


وقتی از ساختمان «سیمرغ» بیرون آمدیم، آقای مسعود گفت: «مصطفی، برو ساختمان ققنوس یک پوشه بگیر.»
گفتم چشم. رفتم، در زدم، نشستم داخل. گفتند: «مرزبانی؟» گفتم بله. پوشه را آوردند و دادند. گذاشتمش در کیفم و به خانه برگشتم.
در خانه، همسفرم پرسید: «کجا بودی؟» گفتم امتحان دادیم، شال گرفتیم، و یک پوشه هم به من دادند. داشتم پوشه را درمی‌آوردم که دیدم رویش نوشته: مرزبان پارک.
گفت برای من است.
خیلی خوشحال شدم، واقعاً حالم خوب شد. همان چیزی که در ذهنم بود تحقق پیدا کرد: من مرزبان شدم، و دقیقاً همان روز که من شال گرفتم، همسفرم هم شال مرزبانی گرفت.
ممنون که گوش دادید. 

تایپ: لژیون هفتم 
تهیه و تنظیم: مسافر احمد کاربر سایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .