به نام قدرت مطلق الله
دوازدهمین جلسه از دور چهلم کارگاه های آموزشی ویژه مسافران و همسفران کنگره 60 ، نمایندگی ایمان با استادی دیدبان مسافر محمدصادق، نگهبانی مسافر حسن و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه "جهانبینی در ورزش" در روز شنبه 26 مهر ماه 1404 ساعت 16:30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد :
در ابتدا خیلی خوشحال هستم که امروز در خدمت شما عزیزان هستم. امیدوارم حال دلتون خوب باشه و روز به روز بهتر هم بشه...
امروز دو دستور جلسه داریم: یکی «جهانبینی در ورزش» و دیگری جشن تولد پنجسال رهایی میلاد عزیز، همچنین به راهنمای سفر اولشون، آقا محمد عزیز، تبریک میگویم.
اما اجازه بدهید اول دربارهی دستور جلسه صحبت کنم، چون موضوع مهمی است.
اولین چیزی که از «جهانبینی در ورزش» یاد گرفتم، نوشتهای بود که در پارک طالقانی دیدم. ما در کنگره ۶۰ شعار نداریم، ولی نوشتار زیاد داریم. روی یکی از تابلوها نوشته بود:
" یا میبریم، یا میآموزیم؛ باختی در کار نیست ".
.JPG)
اولین بار که وارد زمین راگبی شدم، حدود سال ۸۶ بود. آن موقع هیچکدام از ما راگبی بلد نبودیم! فقط چند جلسه تمرین کرده بودیم و بعد وارد لیگ دسته یک کشور شدیم. طبیعی بود که اکثر بازیها را باختیم! ولی همانجا بود که معنای واقعی جهانبینی ورزش را فهمیدم.
ما که روزی در تاریکی اعتیاد بودیم، حالا آمده بودیم وسط زمین راگبی، یکی از سختترین ورزشهای دنیا، و داشتیم با تمام وجود بازی میکردیم. پس ما نباخته بودیم — ما تازه داشتیم میبردیم! همانجا بود که جملهی «یا میبریم یا میآموزیم» معنا پیدا کرد.
در کنگره ۶۰ یاد گرفتیم که هدف از ورزش، فقط برد و جام و رقابت نیست. جهانبینی ورزش یعنی اینکه ورزش برای همه است؛ برای ۲۰ ساله تا ۶۰ ساله، برای هر کسی که میخواهد حال خوب تجربه کند.
ما یاد گرفتیم که باید همهی بچهها را وارد بازی کنیم، نه فقط چند نفر خاص را. هدف اصلی ورزش در کنگره، سلامتی جسم و آرامش ذهن است، نه فقط نتیجهی مسابقات.
الان که تیم راگبی کنگره ۶۰ در سطح کشور و حتی آسیا مقام می آورد، این فقط نتیجهی تمرین نیست، نتیجهی جهانبینیِ درست است. ما یاد گرفتیم که «باخت» فقط یک تجربه است برای آموزش بیشتر.
.JPG)
در مورد قسمت دوم دستور جلسه، آزادمردی میلاد عزیز هم باید بگویم، ایشان سفر اولشان در شعبه ارتش بود و بعد وارد لژیون ما شدند. در ابتدا با قوانین لژیون آشنا نبودند، اما با کمک بچهها، مسیرشان رو پیدا کردند. یادم است یک روز قرار شد اگه سیدی رو ناقص بنویسد، جریمه بدهد! سر یه جملهی جاافتاده، ۵۰۰ تومن جریمه شد! ولی همانجا یاد گرفت که دقت و نظم چقدر مهم است، و امروز نتیجهاش رو میبینیم.
الان میلاد در زندگی شخصی، کاری و کنگره، بسیار منظم و موفق است. به خودش، خانواده محترمشان، همسفرش و همهی اعضای لژیون تبریک میگم.
دوستان، تولدها فقط برای تبریک و شادی نیست. برای آموزشاند. برای اینکه تازهواردها ببینن و باور کنن که تغییر ممکن است. میلاد هم یک روزی حال خوبی نداشت، ولی ماند، تلاش کرد و نتیجه گرفت.
خیلی از بچههایی که روزی سفر اول بودند، امروز راهنما، مرزبان یا خدمتگزار هستند. چون فقط نیامدند که سفرشان تمام بشود، ماندند و حرکت کردند.
امیدوارم همهی ما بتوانیم به هدف اصلیمان که "درمان و تعادل واقعی" هست برسیم و خدمتگزار واقعی در کنگره ۶۰ باشیم.
.JPG)
بخش دوم دستور جلسه، تولد پنج سال رهایی مسافر میلاد
سلام دوستان، میلاد هستم یک مسافر.خدا را شکر میکنم که امروز در این جایگاه قرار دارم و پنجمین سال رهاییام را جشن میگیرم. روزی آرزو داشتم فقط یک ساعت مواد مصرف نکنم، و امروز پنج سال از رهاییام گذشته است. این خواسته فقط با آموزشها و تفکرات مهندس دژاکام برای من محقق شد. دیگر خواستهای ندارم جز اینکه آرزوهای مهندس و خانواده محترم ایشان برآورده شود.
.JPG)
از همهی شما عزیزان تشکر میکنم که در این روز کنار من و همسفرم هستید. پیش از هر چیز، از خداوند میخواهم آقای مهندس و خانوادهشان همیشه در سلامتی و آرامش باشند؛ چون اگر این جایگاه و این بستر آموزشی نبود، هیچکدام از ما امروز در این نقطه از زندگیمان نبودیم.
امیدوارم همهی مسافران و همسفران بتوانند روزی این جایگاه زیبا را تجربه کنند و طعم شیرین رهایی را بچشند.
من، میلاد، در ابتدا با حال بسیار خراب وارد کنگره شدم. البته میدانستم کنگره چیست و چگونه درمان انجام میشود، چون چند نفر از اطرافیانم در کنگره درمان شده بودند. یک روز با ناامیدی تمام، در اینترنت جستوجو کردم، «کنگره ۶۰» را پیدا کردم و دورترین نمایندگی را انتخاب کردم، چون نمیخواستم کسی مرا بشناسد. آن زمان به دلیل موقعیت شغلی و جایگاه اجتماعیام نمیخواستم کسی بفهمد که مصرفکننده هستم.
.JPG)
نمایندگی ارتش را انتخاب کردم؛ انتهای خیابان بوکان، جایی خیلی دور از خانهام. همان روز با حال بسیار خراب ساعت دو بعدازظهر رسیدم. اگر آن روز درب نمایندگی بسته بود، مطمئنم امروز اینجا نبودم.در ابتدا که وارد شدم، کسی نبود. مرزبانی آمد و گفت: «بنشین تا برگردم.» رفت و برایم یک چای آورد. من فقط نشستم و گریه کردم. هیچ حرفی نزدم، فقط اشک ریختم و او با مهربانی نگاهم میکرد. گفت: «اگر بیایی، حالت خوب میشود و زندگیات روبهراه خواهد شد.» همان جمله در من اثر کرد.
سفر اولم خیلی سخت گذشت. من در بهترین دانشگاه کشور تحصیل کرده بودم و شغل خوبی داشتم، اما حالم خوب نبود. احساس پوچی میکردم. جایگاه اجتماعیام هر روز پایینتر میآمد و این برایم خیلی سنگین بود. یادم هست یک روز حتی کرایه تاکسی نداشتم. مردادماه بود، از میدان تجریش تا گلابدره را پیاده رفتم تا به جلسه برسم. وقتی رسیدم، خیس عرق بودم. راهنمایم گفت: «چرا دیر کردی؟» گفتم: «آقا پول کرایه نداشتم.» گفت: «به من ربطی ندارد، باید رأس ساعت پنج اینجا باشی.» همانجا تصمیم گرفتم جدی سفر کنم و درست بیایم.
.JPG)
هر روز که گذشت، حالم بهتر شد و زندگیم رو به سامان رفت.روز رهاییام هیچوقت از یادم نمیرود. چهارشنبه، ۲۵ تیرماه ۱۳۹۹ بود. درست همان روز که میخواستم بروم دفتر مهندس برای رهایی، همسرم تماس گرفت و گفت پدرش فوت کرده است. لحظهی بسیار سختی بود. راهنمایم هنوز نیامده بود و من با خودم کلنجار میرفتم. میدانستم اگر بروم، شاید دیگر هرگز به کنگره برنگردم. تصمیم گرفتم بمانم، منتظر شدم تا راهنما بیاید. رهاییام را گرفتم و بعد به مراسم ختم رفتم. بعدها فهمیدم همان تصمیم، نقطهی عطف زندگی من بود.
.JPG)
بعد از مدتی به نمایندگی ایمان آمدم که نزدیکتر به خانه بود. آنجا گفتم میخواهم سفر دوم را آغاز کنم. راهنمای عزیزم، آقای صداقت، را انتخاب کردم. ایشان گفتند: «من سختگیرم!» گفتم: «عیبی ندارد، فقط میخواهم یاد بگیرم.» از همان روز تا امروز از ایشان درسهای بزرگی آموختم.در جلسهی سوم لژیون، همه جریمه شدند. مبلغ جریمه ۵۰۰ هزار تومان بود، اما من یک میلیون پرداخت کردم! از همان روز فهمیدم نظم و قانون در کنگره یعنی چه.
آقای صداقت واقعاً استادی تمامعیارند، مخصوصاً در پرورش خدمتگزاران. ایشان به من یاد دادند که خدمت یعنی رشد. ابتدا در سایت خدمت میکردم و بعد از مدتی گفتند: «اگر میخواهی در کنگره بمانی، باید راهنما شوی.» من گفتم نمیخواهم، اما ایشان گفتند: «باید شال بگیری، چون من امروز هستم، فردا شاید نباشم.» این حرف برایم درس بزرگی بود. امتحان دادم و قبول شدم.
در مسیر خدمت هم سختیها و چالشهایی داشتم. گاهی حتی مخالفتها و سوءتفاهمها پیش میآمد، اما همیشه با یاد آموزشهای کنگره و صبر، از آنها عبور کردم.
.JPG)
صحبت های راهنمای همسفر خانم هدی
از جناب آقای صداقت تشکر میکنم. از همسفر زهرا، نیز تشکر ویژه دارم. او اولین رهجوی من بود، همسفری مهربان، پرتلاش و همراه همیشگی. همیشه در کنارم بود و بال پرواز مسافرش دراین مسیر شد. همانطور که مهندس میفرمایند، همسفر بال پرواز مسافر است.از صمیم قلب برای ایشان خوشبختی و سربلندی را آرزو میکنم و امیدوارم روزی شال خدمت بر گردنش بیفتد، چه نارنجی، چه سبز؛ مهم این است که در مسیر آموزش و خدمت باقی بماند.
صحبت های همسفر زهرا
هزار مرتبه خدا را شکر میکنم که امروز در این جایگاه هستم و جشن آذاد مردی مسافرم را در کنار شما جشن میگیرم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان بابت همهی آموزشها، آرامش و نوری که به زندگی ما بخشیدهاند، سپاسگزارم.
امیدوارم تمام مسافران و همسفران بتوانند این لحظهی زیبا را تجربه کنند و در مسیر بمانند و به رهایی برسند.
تایپ: مسافر احمد
ویرایش و ارسال : مسافر مهدی
- تعداد بازدید از این مطلب :
577