جلسه دهم از دور پنجم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی سمنان با استادی پهلوان همسفر خندان، نگهبانی راهنما سیده فاطمه و دبیری راهنما همسفر زینب با دستورجلسه «وادی هشتم (با حرکت راه، نمایان میشود.) و تأثیر آن روی من» روز پنجشنبه ۲۴مهر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سپاس خداوندی را که خود تله درست میکند و خوب که به تله افتادی، با ترفندهایی که ندانی خارج میسازد. هر روز و هر لحظه، کنگره برایم باوری در ناباوری است و همیشه خودم را با گذشتهام مقایسه میکنم. امروز صبح که داشتم فکر میکردم قرار است در سمنان باشم، ذهنیتی از سمنان نداشتم، بهجز آنچه از دریچه سایت دیده بودم. خواست، وجود داشت؛ اما حضور در این جمع پر از محبت، نیازمند حرکت بود؛ باید حرکت میکردم تا این عشق و انرژی را از نزدیک ببینم، لمسش کنم و دریافت کنم. معمولاً قبل از حرکت افق دیدی وجود ندارد؛ یعنی ذهنیتی وجود ندارد. شاید یک چیز خیلی تاریک، گنگ و مبهم باشد؛ ولی با حرکت است که تصویر پیدا میشود و شکل میگیرد، حس واضحتر، ملموستر و شفافتر میشود.
روز اولی که وارد کنگره۶۰ شدم، برای درمان اعتیاد مسافرم آمدم و هرگز فکر نمیکردم که قرار است امروز به اینجا ختم شود. خواسته روز اول که آقای مهندس در وادی میفرمایند: «قرار نیست موقع حرکت تمام جزئیات را در نظر داشته باشیم؛ کافی است یک تصویر کلی داشته باشیم و قدم در راه بگذاریم، کمکم مسیر خودش نمایان میشود.» بستگی به خواست و تلاش من در جهت خواسته و اینکه حواسم به بیراه و راه هست یا نه، درگیر بیراه میشوم یا نه و انرژیام را میگذارم روی راه به من پرداخت و نشان داده میشود.
من ظاهراً برای درمان اعتیاد مسافرم آمدهام؛ اما هرگز فکر نمیکردم کمترین چیزی که در کنگره دریافت خواهم کرد، درمان اعتیاد مسافرم باشد. خیلی زمان برد تا به پذیرش برسم؛ اما آن چیزی که باعث شد من به پذیرش برسم، حضور بهصورت مهمان در لژیون سردار بود. از همان جلسهی اول خواستم که من هم ببخشم، چرا که حس میکردم آنهایی که در جلسه نشستهاند، بهواسطهی بخشیدن و کندن وابستگی از خودشان حالشان خوب است و من هم دوست داشتم آن وابستگی را از خودم بکنم.
کل دارایی من پانصد و بیست و دو هزار تومان بود که پانصد هزار تومان آن را بخشیدم، و شیرینترین پانصد هزار تومانی بود که پرداخت کردم. از آنجایی که هستی آدرس هیچکس را گم نمیکند و آقای مهندس میفرمایند: «هر چیزی شرط و شروطی دارد.» شرط بخشیدن هم نداشتن توقع، انتظار و بخشش بدون چشمداشت است. من پانصد تومان بخشیدم و هشتصد هزار تومان دریافت کردم و احساس کردم خبری است، این بازی باید خیلی شیرین و لذتبخش باشد.
هرچه جلوتر میرویم و هر سال، نه به اندازهی توان خودم؛ بلکه بیشتر از توان خودم، مبلغی که میخواستم پرداخت کنم را افزایش دادم؛ یعنی اگر توانم دو میلیون تومان بود، با خودم عهد کردم شش میلیون تومان پرداخت کنم، اگر توانم ده میلیون تومان بود، عهد کردم پنجاه میلیون تومان پرداخت کنم. به فرمایش آقای زرکش، تمام تلاشم را کردم که جیبم درد بیاید، و متوجه شدم در این درد آمدن است که دریافت حاصل میشود و درک اتفاق میافتد.
هر چیزی یک مبدأ، مقصد و مسیر حرکتی دارد. در کنگره۶۰ ما برای هر چیزی یک سفر داریم، برای درمان فیزیولوژی، سفر اول را با کمک داروی OT داریم و برای همسفر با کمک جهانبینی، برای سفر دوم هم ابزار داریم، ابزار سفر دوم بخشش است. سفر دوم، سفر قطع مادهی مخدر تا رسیدن به خود است. درست است که منِ همسفر مصرفکنندهی مادهی مخدر نبودم، اما افکار منفیام گاهی از هر مادهی مخدری مخربتر عمل میکرد؛ برای من همسفر، سفر دوم از قطع افکار و اندیشهی منفی تا رسیدن به خود است، و این فاصلهی مبدأ تا مقصد نیازمند حرکت است؛ حرکت در مسیر شناخت، آگاهی و اینکه کجا هستم.
من اول باید بدانم کجا هستم، بعد بدانم به کجا میخواهم برسم، بعد در مسیر حرکت کنم؛ وقتی نمیدانم اوضاع من چقدر خراب است، چطوری میخواهم حرکت کنم؟ خدمت مالی من را به اوضاع خراب خودم واقف کرد، نسبت به کفر خودم و کافر بودن خودم بینا کرد و باعث شد با انرژی، پرقدرت، خارج از اینکه تا حالا چهکار میکردم و کجا بودم، قدمهایم را محکم بردارم.
دلیل اینکه سفر دوم و بهویژه خدمت مالی، حضور در لژیون سردار مقدار مشخصی ندارد، این است که هر کس باید به اندازهی توان خودش بازی کند. مسئله این است که اندازه را بدانیم. من روی زمین آمدهام که اندازهام را متوجه شوم. در کنگره آموزش میگیرم که به تعادل برسم، و رسیدن به تعادل؛ یعنی دانستن اندازه.
در سفر اول آموختم وقتی نفس به مرحلهی میانه رسید، فجور و تقوا به او الهام میشود. گل رهایی را دریافت میکنم، صدا میشنوم که اینقدر پرداخت کن؛ آیا در مسیرش حرکت میکنم؟ اگر حرکت کردم، نسیم خنک به صورتم میخورد و آن حال خوش را دریافت میکنم. اگر حرکت نکردم، باز نتیجهی عمل خودم را خواهم دید و نتیجهی عدم توجه به صدای روحم را متوجه خواهم شد. صدای روح بسیار ضعیف است؛ فقط با آموزش و توجه است که صدا قوی میشود.
در وادی هشتم، آقای مهندس خیلی زیبا میفرمایند که وقتی نقض فرمان کردم، از بهشت رانده شدم، متوجه اشتباهم شدم، رفتم خدمت خداوند و از ایشان خواستم که من را ببخشند. ایشان پذیرفتند؛ ولی فرمودند بهشرطی که به زمین بروی و عملاً ثابت کنی.
قبل از اینکه من را به زمین بفرستند، تمام فرزندان ادموند و هلیا را در آسمان جمع کردند و فرمودند؛ آیا قبول دارید که من پروردگار شما هستم؟ خندان آن روز گفت: بله، قبول دارم. خداوند فرمودند: آیا قبول داری که فرمانهای من را اجرا نکردی و نقض فرمان کردی که حال و روزت این است و داری به زمین میروی که فرمانها را اجرا کنی؟ خندان گفت: بله، قبول دارم.
از آنجایی که یک ضلع مثلث، تاریخی و خاصیت انسان فراموشی است، خندان پیمانش را فراموش کرد و به واسطهی حضور در کنگره۶۰ و بهرهمند شدن از آموزشهای دانشمند بزرگ زمان، به نام آقای مهندس دژاکام، فرمانهای پروردگار را که فراموش شده، به زیباترین شکل ممکن، بهصورت تدریجی به من آموزش میدهند و به سمت نقطهای که آغاز کرده بودم، هدایت میکنند، به سمت بهشتی که ساکنش بودم.
همانطور که در وادی هفتم آمده، بقیهاش به من بستگی دارد که چه برداشت کنم. امیدوارم که با تمام توان حرکت کنیم و از رب خودمان به بهترین شکل آموزش بگیریم و رهجوهای فرمانبرداری باشیم؛ نه تنها در گلریزان پیش رو؛ بلکه در لحظهلحظهی زندگیمان، پهلوان خودمان باشیم.



رابط خبری: همسفر نازنین مرزبان خبری
عکاس: همسفر حانیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دهم)
تایپ و ویرایش: همسفر شهربانو رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون دوم)
ارسال مطلب: همسفر طیبه رهجوی راهنما همسفر نرجس (لژیون پنجم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سمنان
- تعداد بازدید از این مطلب :
338