سلام! من جواد هستم مسافر، از خداوند متشکرم که امروز در این جایگاه قرار دارم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان کمال تشکر را دارم که این فرصت را به من دادند. همچنین از نگهبان عزیز و راهنمای محترمام، آقای هاشم، بینهایت سپاسگزارم که باعث شدند من در مسیر کنگره قرار بگیرم و به درمان قطعی اعتیاد برسم.
خداروشکر، من در شعبه شهباز هستم و امروز به عنوان یکی از بچههای این شهر در خدمت شما هستم. یکی از آرزوهای من این بود که روزی به این نمایندگی بیایم و این جایگاه را تجربه کنم. قرار نبود که من بیایم، اما علیرضا، دستیار محترم، اجازه داد که امروز در خدمت شما و آموزش باشم.
این مسیری که امروز آمدم برایم خیلی جالب بود. من در این شهر زندگی میکردم، اما هیچوقت به زیباییهای این مسیر توجه نمیکردم. فقط یادم میآید که زمان مصرف، همیشه به این فکر میکردم که کجا بروم و چطور از حالت خماری خارج شوم. یادم هست که پانزده سال پیش به کلانتری اینجا رفته بودم و چقدر همهچیز فرق کرده.
پانزده سال پیش، یادم نخواهد رفت که در چه مسیری قرار گرفته بودم. این یک تلنگر برای من بود. خوشبختانه، من در یک سال سفر توانستم به درمان قطعی سه مشکل همزمان بپردازم: سفر مواد، سفر سیگار و سفر کاهش وزن. در کنگره به درمان این مشکلات رسیدم.
به یاد دارم که هیچوقت نتوانستم در بیرون از کنگره به درمانی که به آن میگفتیم، مثل ترک مواد یا ترک سیگار و یا حل مشکل چاقی، دست پیدا کنم. آقای مهندس همیشه میگویند که این سه مشکل، اساسی و جهانی هستند. اما در کنگره، ما به راحتی میتوانیم سفر مواد و همچنین سفر سیگار را بدون هیچ خللی تجربه کنیم؛ حتی سفر کاهش وزن.
خیلی از دوستان را دیدم که در مسیر کاهش وزن، به روشهای غلط و اشتباه روی میآورند. برخی عملهای جراحی انجام میدهند یا با روشهایی مثل نخوردن غذا به سو هاضمه و مشکلات معده دچار میشوند. اما خدا را شکر، با حضور در کنگره و در جمع شما، توانستم به رهایی برسم. یادم هست وقتی روزی به رهایی رسیدم و پیش آقای مهندس میرفتم...
خیلی جالب بود برای من که آن بنده خدا، اجازه پهلوانی میخواست و آقای مهندس به او اجازه ندادند. من هم فکر میکردم که قطعاً به من هم اجازه نمیدهند. اما خوشبختانه، در فرآیند رهایی از مواد، این خواسته را داشتم که بتوانم اجازه پهلوانی را بگیرم. چون خودم را بدهکار کنگره میدانم و احساس میکنم مدیون بستری هستم که آقای مهندس برای ما فراهم کردند.
یادم هست که در فاصله بیست و دو یا بیست و سه روز از رهایی از سیگار، توانستم اجازه پهلوانی را بگیرم. به نظر من، یکی از کلیدهایی که میتواند من، جواد، را در مسیر کنگره قرار دهد، مفهوم وادی هشتم است که میگوید: "با راه، با حرکت، راه نمایان میشود". در مسیر بخشش، وقتی قرار میگیریم، ذره ذره با حرکت، آن چیزی که قرار است برای من جواد روشن شود، روشن میشود.
ما همیشه میگوییم "به نام خداوند بخشنده و مهربان". خداوند خود بخشنده و مهربان است، پس من هم که ذرهای از وجود خداوند هستم، باید بتوانم در این مسیر قدم بردارم. به نظر من، هیچ ربطی به ثروت مالی ندارد؛ واقعاً مسیر بخشش من را به ثروت واقعی میرساند.
من یادم میآید پارسال، وقتی به کنگره آمدم، با یک موتوری خیلی درب و داغان و به عنوان یک آدم مصرفکننده. یادم هست که راهنما میگفت: "با این موتوری که داری چطور به این راحتی میروی و میآمدی؟ نکنه تصادف کنی؟" خدا را شکر که به آرامی وارد کنگره شدم.
سال گذشته، من در گلریزان یاد گرفتم بخشش را. همیشه در بیرون کنگره جنگ داشتم و فکر میکردم مبادا کسی از جیب من هزار تومان بخواهد. اما در رژیم سردار، افتخار این را داشتم که حضور پیدا کنم و از عدد کوچک شروع کردم به کارت کشیدن. نتیجهاش را در زندگیام دیدم.
خدا را شکر که من که اصلاً ماشین نداشتم، حالا صاحب ماشین شدم و توانستم یک موتور خوب سوار شوم. کارم هم روی نظم افتاد؛ در دستور جلسه، آقای دبیر مطلب را میخواند و من یک لحظه فهمیدم که من، با آن بینظمیام، آمدهام و نظم را یاد گرفتهام.
من در مسیر صراط مستقیم قرار گرفتم و به نظر من، کمترین کاری که میتوانند بکنند، همانا اجازهای است که آقای مهندس به من دادند. واقعاً این برای من افتخار بزرگی است و امیدوارم این افتخار نصیب تک تک شما هم شود. با نزدیک شدن به گلریزان، من باید بدانم که در آنجا چه کاری باید کنم. من به عنوان یک مسافر آمدهام...
یعنی ما در یک جایی هستیم که فردی مثل آقای مهندس حضور دارند و من، جواد، میتوانم بیایم و آن ضد ارزشها و مسیرهای اشتباه و غلطم را در کنگره اصلاح کنم. اینجا میتوانم به درستی مسیر زندگیام را طی کنم و در وادی بخشش قرار بگیرم و تزکیه و پالایش را به درستی انجام دهم.
در وادی هشتم اشاره میشود که در سکون هیچ اتفاقی نمیافتد. یادم هست که استاد امین توضیح میداد. وقتی رفتم سؤال کنم، گفتند: "اگر در سکون بمانی، هیچ اتفاقی برایت نمیافتد." اما وقتی وارد مسیر میشوی، با پیچ و خمهای زیادی روبرو میشوی و هزار نوع اتفاق برایت میافتد.
اما آن تفکری که در وادی اول به آن اشاره میشود، اگر با تفکر درست ترکیب شود، باعث میشود که قدمهای درست برداریم. با این کار، داناییمان افزایش پیدا میکند و اشتباهاتمان کمتر میشود. چرا که کنگره ما را با خودمان روبرو میکند. من، جواد، باید همیشه این را بدانم که در کنگره آمدهام تا با خودم روبرو شوم. امروز هم با علیرضا صحبت میکردم و او همیشه میگوید: "من قرار نیست به کنگره بیایم و فقط یک تماشاچی باشم..."
این واقعاً مسیری است که کائنات به کمک ما میآید. آقای زرکش همیشه میگویند که نباید از داشتههایمان ببخشیم، بلکه باید از نداشتههایمان ببخشیم. من هم این را یاد گرفتهام. در سفر دوم، در ابتدای مسیر تزکیه و پالایش قرار داریم.

در این مسیر، باید ذره ذره جلو برویم، همانطور که دیاسسی (D.S.C) همیشه در کنگره به آن اشاره میشود. باید به آرامش برسیم و خدا را شکر میکنم که امروز دوباره در این جایگاه قرار گرفتم. این فرصتی که به من داده شده را رعایت میکنم و از همه شما که به صحبتهایم گوش میدهید خیلی متشکرم.
- تعداد بازدید از این مطلب :
141