English Version
This Site Is Available In English

نزدیک شدن به معبود خود

نزدیک شدن به معبود خود

زمانی‌که صحبت از انجام عمل ارزشی و بستن‌ پیمان پیش می‌آید در ذهن اکثر افراد تصویری از کارهای عملی شکل می‌گیرد؛ اما در کنگره۶۰ پیمانی به‌نام «پیمان وادی هشتم» داریم که گویای این است که انسان در صور آشکار و صور پنهان، باید تغییر کند و در صراط مستقیم حرکت کند.

همسفران زهرا و مرضیه دو نفر از اعضایی هستند که نشان پیمان را از آقای مهندس دریافت کرده‌اند؛ بدین منظور برای آشنایی با این پیمان، مصاحبه‌ای با این دو نفر ترتیب دادیم که در ادامه می‌خوانید.

همسفر زهرا و مسافرشان با ۱۷ سال تخریب و آنتی ایکس مصرفی انواع مواد مخدر، محرک و الکل وارد کنگره۶۰ شدند. به روش DST با داروی OT، به راهنمایی همسفر الناز و مسافر محمدرضا ۱۰ ماه سفر کردند. هم‌اکنون ۲ سال و ۷ ماه و ۲۲ روز است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند. در ادامه مسافرشان یک سفر سیگار داشتند با راهنمایی مسافر مازیار و در حال حاضر ۲ سال و ۷ ماه و ۲۲ روز است که از بند نیکوتین آزاد و رها هستند.

همسفر مرضیه و مسافرش با بیش از ۲۰ سال تخریب و آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک وارد کنگره۶۰ شدند. به روش DST با داروی OT با راهنمایی همسفر زهره و مسافر مجتبی ۱۵ ماه سفر کردند. در حال حاضر ۱ سال و ۱۰ ماه است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند‌‌.

فلسفه بستن پیمان چیست و از چه جهتی آقای مهندس اجرای این امر مهم را الزامی دانسته‌اند؟

همسفر زهرا:

برای یادآوری پیمانی که روز الست با خداوند بستیم.

همسفر مرضیه:

فلسفه پیمان بستن این است که انسان بتواند تمام تلاش خود را به‌کار‌ گیرد و وقتی آمادگی پیدا کرد، پیمان ببندد. من باید تمام تلاشم را به‌کار گیرم که وقتی پیمان بستم، آن را اجرایی کنم، در مسیر صراط مستقیم باشم و از ضدارزش‌ها دوری کنم؛ اگر کسی به آن دانایی و آگاهی رسید و شرایطش را داشت؛ حتماً پیمان ببندد.

اجرا و بستن پیمان چه‌طور به اهداف انسان مسیری تازه می‌بخشد؟

همسفر زهرا:

وقتی پیمان می‌بندیم، دلمان قرص‌تر می‌شود، در صراط مستقیم ثابت قدم‌تر می‌شویم، سعی می‌کنیم کارهای ارزشی انجام دهیم و از کارهای ضدارزشی دوری کنیم.

همسفر مرضیه:

وقتی پیمان می‌بندم هر کاری که می‌خواهم انجام دهم، ابتدا فکر می‌کنم که آیا این کار درست است یا خیر و در صراط مستقیم است یا خیر، اگر بود پیمان به اهدافم مسیر تازه می‌بخشد.

اگر بعد از بستن پیمان، انسان نهایت تلاشش را نکند و به اشتباهات خود ادامه دهد، چه اتفاقی رخ می‌دهد و چه چیز در انتظار انسان است؟

همسفر زهرا:

در جهنم خود غرق می‌شود.

همسفر مرضیه:

می‌شوم همان کسی‌که قبل از کنگره‌۶۰ بودم و در مسیر ضدارزش‌ها قرار می‌گیرم و اتفاقات خوبی پیش روی من نیست؛ ولی وقتی آموزش دیده‌ام و کاربردی نکرده‌ام، حس خوبی ندارم و عذاب وجدان می‌گیرم.

بستن و اجرای پیمان چه مقدار به انسان کمک می‌کند تا در مسیر پختگی و صراط مستقیم قرار گیرد؟

همسفر زهرا:

خیلی زیاد.

همسفر مرضیه:

از وقتی که پیمان بستم، سعی می‌کنم در راه مستقیم قدم بردارم و از ضدارزش‌ها دوری کنم، مثلاً قضاوت نکنم، دروغ نگویم و تهمت نزنم؛ حتی وقتی با کسی بحث می‌کنم، اول روی حرفهایم تمرکز کنم، بعد حرف بزنم یا اصلاً چیزی نگویم.

اجرای پیمان زمانی پیشنهاد می‌شود که فرد می‌خواهد حسابش را با خود بازنگری کند؛ آیا این عمل شهامت خاصی را می‌طلبد؟

همسفر زهرا:

بله

همسفر مرضیه:

وقتی راهنمای مهربانم به من گفت که می‌توانم بروم و پیمان ببندم فکر کردم، مثل کسی‌که می‌خواهد به حج برود؛ باید خیلی از کارها را درست و بدون نقص انجام دهم، در خودم نمی‌دیدم این کار باارزش را انجام دهم. بعد از گذشت چند ماه، دوباره راهنمایم گفت: برو و فرم پیمان را بگیر. گفتم: حتماً در من چیزی دیده است و من باید فرمان‌بردار باشم. رفتم و فرم را گرفتم. گفتند: پانزده روز فرصت دارید تا پیمان را انجام دهید. با خودم خیلی کلنجار رفتم تا روز سیزدهم و خداوند این شهامت را به من داد، رفتم و پیمان بستم.

بعد از نوشتن سیاهه نسبت به خود واقعی‌تان چه حسی داشتید؟

همسفر زهرا:

وقتی شروع به نوشتن سیاهه کردم، اشک‌هایم جاری شد، مانند ابر بهار گریه می‌کردم و تمام اشتباهاتم مثل یک فیلم کوتاه در برابر چشمانم به تصویر درآمد.

همسفر مرضیه:

وقتی سیاهه را می‌نوشتم خیلی چیزهایی که فکرش را هم نمی‌کردم به ذهنم آمد و توانستم آن‌ها را با قدرت مطلق در میان بگذارم؛ چون تا به‌حال با کسی در میان نگذاشته بودم. وقتی نوشتم و تکه‌تکه کردم و آتش زدم حس راحتی و آرامش داشتم.

لطفاً حس خود را بعد از درخواست از قدرت مطلق برایمان مطرح بفرمایید؟

همسفر زهرا:

بعد از درخواست‌هایی که از قدرت مطلق طلب کردم، احساس سبکی داشتم. احساس می‌کردم روی زمین نیستم و حس می‌کردم به معبودم نزدیک‌تر شده‌ام. به‌قدری آرام بودم که در توصیف نمی‌گنجد.

همسفر مرضیه:

احساس خیلی خوبی بود که تا به‌حال تجربه نکرده بودم؛ به‌قول راهنمای خوبم پیمان بستن مثل ترمز دستی می‌ماند این جمله برای من جالب بود و حالا سعی می‌کنم؛ اگر می‌خواهم کاری را انجام دهم، اول ترمز دستی را بکشم. در ضمن من به مسافرم چهارسال التماس می‌کردم به کنگره۶۰ بیاید و او مقاومت می‌کرد، دقیقاً فردای روزی که پیمان بستم و مسافرم را رها کردم او را به کمپ اجباری بردند و بعد از پنجاه روز برگشت و خدا را هزاران بار شکر به کنگره۶۰ وصل شد. خدا را هزاران بار شکر که کنگره۶۰ وجود دارد و به درمان رسیدیم. از آقای مهندس و خانواده‌اش کمال تشکر را دارم و امیدوارم همه به آرامش برسند.

آرزو می‌کنیم راه برای تمام کسانی‌که خواهان اجرای این پیمان هستند باز شود و با توکل به خدا به‌ خوبی از عهده آن برآیند. (خدمتگزاران سایت)

طراح سؤالات: همسفران وجیهه و سمیه رهجویان راهنما همسفر زهره (لژیون هفتم)
مصاحبه‌کننده: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .