به نام قدرت مطلق الله
دوست من،تورا در لحظههایی دیدم که دنیا به من پشت کرده بود و تنها صدای درونت زمزمهای از رهایی بود. تورا در شبهایی دیدم که اشکهایت بیصدا میچکیدند اما هنوز نوری در نگاهت میدرخشید.اعتیاد زخمی بود بر جانت اما تو زخمی نبودی، تو انسانی بودی که در جستجوی درمان برخاستی. تو با هر قدم با هر لرزشی با هر نه گفتن به وسوسه قهرمان شدی،کنگره ۶۰ را انتخاب کردی نه فقط برای ترک بلکه برای تولدی دوباره. در آن جمع صمیمی در آن لژیونهای گرم تو خودت را باز شناختی، تو آموختی که محبت عقل و ایمان سه چراغ اند در مسیر تاریک و من به عنوان دوستت با افتخار نگاهت میکنم نه به گذشتهات، بلکه به آیندهات، به من یاد دادی که انسان حتی در عمیقترین سقوطها میتواند برخیزد.تو به من نشان دادی که درمان فقط دارو نیست عشق است که مهم است.همراهی است.دوست من، تو نه تنها خودت را نجات دادی بلکه نوری شدی برای دیگران،من در کنار تو هر روز بیشتر به معنای واقعی" دوستی" ایمان میآورم.تو قویتر از آنی که فکر میکنی،ومن همیشه در کنارت هستم.در مسیرت،اگر روزی دوباره تاریکی آمد، صدای من را به یاد بیاور.تو رها شدهای و این رهایی جاودانه است.
دلنوشته مسافر سعيد( لژیون دوم دهخدا )
نام راهنما:استاد گرانقدرم علی آقا سلیمانیها
تقدیم به تمام اعضای پر از مهر و معرفت
جمعیت احیای انسانی کنگره ۶۰ نمایندگی دهخدای قزوین.
عکاس : مسافر احمد لژیون 2
تایپ،ویرایش و ارسال : مسافر سعید لژیون 3
سایت نمایندگی دهخدا قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
30