English Version
This Site Is Available In English

شکوه انسانیت

شکوه انسانیت

دهمین جلسه از دوره پنجم از جلسات لژیون سردار با دستور جلسه «نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰» به استادی دستیار اسیسانت لژیون سردار پهلوان همسفر شادی و نگهبانی راهنما همسفر مبینا و دبیری همسفر مهین روز سه‌شنبه ۱۵ مهرماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

مژده مژده همه عشاق بکوبید دو‌ دست
کانک از دست بشد، دست‌زنان می‌آید

دستور جلسه «نظم، انضباط و احترام» و نزدیک بودن به جشن گلریزان که به نوعی عید ما می‌باشد. ان‌شاالله که گلریزان به بهترین نحو اتفاق بیفتد. خوشحالم که در حلقه مجریان وادی ۱۴ قرار گرفتم. در کنگره حلقه‌های زیادی داریم؛ حلقه جونز که از روی نفس از خوردنی‌ها و از خوشمزه‌ها چطوری چشم‌پوشی کنند، بتوانند نفس را تربیت کنند و به وزن ایده‌آل برسند. سیگار را داریم، حلقه DST را داریم و یک حلقه که با بقیه حلقه‌ها خیلی فرق می‌کند در این حلقه این‌گونه نیست که یک نفر راهنما باشد بقیه رهجو باشند، انواع شال‌ها وجود دارند. بحث سردار بحث اعضای فضایی سردار و سیلور و کمک‌هایی که می‌توانند برای ما انجام دهند برای من قابل تفکر و تعقل است. کنگره با قدرت نیروی مافوق خود و حرکت ادامه می‌دهد. متوجه می‌شوم که بحث، بحث پول جمع کردن نیست با بقیه فرق دارد و بحث پیشی‌گرفتن نیست؛ باید ببینم من شادی در یک سال آموزش که از کنگره گرفتم یک زمان وارد شدم در لژیون سردار، تازه‌وارد محسوب می‌شوم یک زمان دارم سفر می‌کنم کی قرار است رها بشوم؟ تمام حلقه‌ها رهایی دارند، اگر بتوانم آنقدر ایمان و عشق من قوی باشد این دو بال پرواز فوق‌العاده عمل کنند. برآیند این دو عشق است هر کدامشان دیگری را نتیجه می‌دهد، مثلث عقل و ایمان و عشق. آیا آنقدر باور قلبی قوی رسیدم؟ آیا واقعاً شاگرد مهندس هستم؟
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند

آقای مهندس را که پزشک بنامند، بنام هم هست، محقق بنام هم هست، طبیب اطباء، روز نویسنده را می‌شود به ایشان تبریک گفت؛ مصداق نون و قلم و ما یسطرون است. وقتی می‌گوید؛ سلام دوستان حسین هستم مسافر آیا سی‌دی نوشتن من بر مبنای نظم انضباط و احترام است؟ صور پنهان و آشکار من است یا نه؟ وقتی می‌گوید سلام دوستان حسین هستم مسافر حواسم است ایشان چه می‌گویند؟ خودشان را در کنگره وقف تمام کردند. «بهای باده المومنین انفسهم» بهای حال خوش و دل خوش و به حقیقت رسیدن برای یک مؤمن این است که خودش وسط بگذارد. مهندس از ۵ صبح یکسره در کنگره تلاش می‌کنند و به راحتی هرچه تمام به هر کشوری در دنیا می‌توانند بروند از همه نظر تأمین باشند. معتقد هستند ما جایگاه انسانی خود را روزی رها کرده‌ایم، جا گذاشته‌ایم و دارند تلاش می‌کنند هم خودشان به آن جایگاه رفیع انسانیت برسند و هم به من که شاگردی ایشان را می‌کنم، یاد بدهند چگونه قدم بردارم. روزی به باخ موسیقیدان آلمانی گفتند برای چه آهنگ می‌نوازید؟ برای این‌که شکوه انسانیت را به انسان‌های دیگر نشان دهم و من احساس می‌کنم آقای مهندس این روزها دارند این کار را انجام می‌دهند. متواضعانه می‌گویند که من فقط یک معلم هستم اما زمانی که صحبت از فیلسوف ذوقی و عارف بحثی می‌شود در بحثی‌ها فوق العاده‌اند، تقدیرنامه از کشورهای مختلف دارند.

دلا نزد کسی بنشین که از دل خبر دارد
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

من کجا بروم غیر از کنگره، کدام دانشگاه و آموزشگاه بروم که بدون این‌که ابتدا به من بگویند برو حساب کن برو پرداخت کن، سپس بیا صحبت کنیم، ابتدا مدرک تحصیلی می‌خواهند. کنگره مثل نظریه آشوب در اوج بی‌نظمی، منظم‌ترین سیستم را ارائه می‌کند. خانواده فرد مصرف‌کننده از درون متلاشی شده‌اند، هیچ چیز با هیچ چیز نمی‌خواند، مدام عصبانی است، با یک بشکن به هم ریخته می‌شود، با اوج بی‌نظمی درونی با حضور در اولین جلسات، انگار تمام پازل‌ها قشنگ سر جای خودشون قرار می‌گیرند. در دنیای درونم اوج نظم برقرار می‌شود. در کنگره به ندرت و حتی اصلاً عصبانی نمی‌شوم؛ چون آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. معرفت محبت و آگاهی من کامل می‌شود، سپس محبتی که کاملاً به بلوغ رسیده است عشق را به وجود می‌آورد. عشق چون وافیست وافی می‌خرد، وافر است نمی‌تواند کم باشد. نمی‌توانی راهنما را دوست داشته باشی، اما به حرف‌هایش عمل نکنی و سی‌دی ننویسی. با تمام وجود دارد عشق را تجربه می‌کند هر آنچه استاد بگوید دنباله‌روی استاد را انجام می‌دهد.

آنکه بی‌باده کند جان مرا مست کجاست‌
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست

بدون آن‌که بفهمم سرمستم حال دلم خوش است؛ وقتی که من آنقدر حال خوبی دارم این بحث پیش می‌آید که در کنگره که مثلث انضباط و احترام را یاد می‌گیرم و در کنارش عقل، عشق و ایمان را دارم و نور و حس و صوت را دارم نور یعنی درست نگاه می‌کنم.
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی

گاهی‌اوقات در کنگره می‌بینم که من مدت‌ها می‌روم و می‌آیم و اصلاً چیزی متوجه نمی‌شوم؛ یک سفر اولی سه ماه است که آمده است خیلی قشنگ انگار به صورت تصاعدی جهشی، کنگره را سریع پیش می‌برد. هاج و واج می‌مانم تخته گاز از کنار من رد می‌شود تا من یک تکانی به خودم بدهم او راهنما می‌شود، عضو لژیون سردار شد. چیزی که در کنگره می‌توانم یاد بگیرم این است که بتوانم صاحب زمان خودم باشم. زمان حکم فلز طلا را دارد فهمیدم چه خبر است، چگونه زمان را مدیریت کنم. الان قطار کنگره می‌خواهد حرکت کند، مسیر کاملاً مشخص است که کجا می‌خواهد برود، همان جایی که از آنجا انشعاب پیدا کردیم؛ ابتدا ۱۴ ثانیه سکوت می‌کنیم از دست بزرگترین دشمن خودمان که جهل و ناآگاهی خودمان است به خداوند پناه می‌بریم، سپس آخر جلسه دست‌هایمان را به هم گره می‌زنیم و ۱۴ ثانیه سکوت می‌کنیم؛ یعنی یک پرانتز باز کردم از تمام روزمرگی خارج شوم با تمام وجود حسم در جلسه و آموزش گرفتنم باشد. اگر توانستم این‌گونه شاگردی کنگره را بکنم می‌توانم من هم آن امنیت، آسایش، آرامش و حس بسیار زیبایی که آقای مهندس دارند آن‌گونه که دیده‌بانان خدمت می‌کنند، من هم کاری پیش ببرم.

تایپیست: همسفر فروزان رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون دوم)
عکاس: همسفر زینت رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون دوم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم) نگهبان ‌سایت
همسفران نمایندگی رودهن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .