درست است که سن ما بالا رفته است؛ ولی خیلی چیزها را نمیدانیم. ما در کنگره یاد گرفتهایم که خودمان را اصلاح کنیم. اگر بخواهیم، ببینیم که این اندیشه چه بر سر ما آورده است؟کافی است که به دادگستریها نگاه کنیم و ببینیم چه خبر است. تمام این گرفتاریها از این تعلیمات ابتدایی و پیش پا افتاده است که فرا نگرفتهایم. ادعا زیاد داریم ولی فراگیری کم است؛ حتی در روابط دوستی معیارها و اندازهها را نمیدانیم در شاگردی و استادی این اندازهها را گم کردهایم. اگر آنها را پیدا کنیم به ما کمک میکند. وادیها برای این است وقتیکه به آنها نگاه میکنیم، خیلی کاربردی است.
اصوات به تنهایی مفهومی ندارند. اصوات وقتی پشت سر هم قرار میگیرند، معجزهای میشود؛ وقتی نتها در کنار هم قرار میگیرد، موسیقی زیبایی به وجود میآید. همه موجودات را به هم متصل میکند؛ اگر صوت نبود: اتصال نبود، حیات نبود، کلام نبود و سکوت مطلق در نهایت هیچ چیز شکل نمیگرفت. صدای نی، صدای باد، صدای دف در حال انتقال اطلاعات به یکدیگر هستند. معمار بزرگ تدبیر بسیار زیبایی کرده است. او میگوید: ای انسان تو چیزی نیستی جز سعی و تلاش خودت. هرکس برمبنای سعی و تلاش خودش جایگاهش را تعیین میکند.
در کنگره هم تکیه بر اختیار است. اگر شبها به زور قرص میخوابیم، بدانیم مشکل داریم. اگر خواب نمیرویم، چون در صلح و آرامش نیستیم و کسی که در صلح و آرامش نیست در جنگ و جهل است. اگر پریشان هستیم، یعنی مشکل داریم هر چهقدر انسان در جهل خودش باشد، خودش را نابود میکند. «صفت گذشته در انسان صادق نیست زیرا انسان جاری است». اولین قدم که انسان میتواند تغییر پیدا کند؛ باید قبول کند که این مشکل را دارد و مشکل خود را بپذیرد. اگر بخواهید به صلح و آرامش برسید، باید خودتان را تغییر دهید. مواد مصرف میکند قبول ندارد، دزدی میکند قبول ندارد، غیبت میکند قبول ندارد، دروغ میگوید قبول ندارد، حس چیزی است؛ مانند خداوند که قابل دیدن نیست. در این دنیا و جهانهای دیگر هست و حس اولین نیرویی است که قوه عقل را به کار میاندازد.
ملخ زیبایی سوسک را حس نمیکند؛ باید همجنس خودش باشد؛ تا حس کند. پیامهای صوت و نور را حس دریافت میکند. وقتی حس انسان درست کار کند به انسان شادی شعف میدهد و چهقدر زیبا است؛ حس یاری رساندن به انسانها، حس دوست داشتن، حس عشق ورزیدن. عبد یعنی بنده. ما همه بنده خداوند هستیم؛ ولی خداوند را نمیبینیم و هستی نمادی از خداوند است. بندگی یعنی خدمت کردن به بنده خداوند، بندگی و عبادت این نیست که فقط هر انسانی با هر مذهبی یکسری مراسم خاص انجام بدهد.
عبد یعنی خدمت کردن در هستی، چه در کشور و یا در همه هستی. اگر بتوانیم با تزکیه حسهای خارج را تقویت کنیم، میتوانیم از پنج حس عبور کنیم. آنگاه میتوانیم، حس دریافت الهام و تقوا را داشته باشیم. حس دریافت صدای روح القدوس، حس دریافت نغمههای آسمانی، حس شو شود و حس شنیدن صدای خداوند که به حضرت موسی علیه السلام گفت: « نعلین خود را در بیاور این جا سرزمین مقدس است». ما با جهل و نادانی خودمان با دست خود به یکسری کینه و نفرت چسبیدهایم و هستی را به جهنم تبدیل کردهایم. شرف و انسانیت را زیر پا گذاشتهایم و عظمت و زیبایی خلقت را مشاهده نمیکنیم، نعمتها را نمیبینیم، در کینه و حسادت و منیت و خودخواهی سرگرم شدهایم.
خداوند میگوید: خودت هیزم جهنم خودت هستی. یعنی آتش جهنم درونی است و خودمان، خودمان را نابود میکنیم و روز به روز بیشتر وقتی به ما فشار وارد میشود، با خود میگوییم: هدف از زندگی چیست؟ چرا ما را خلق کردهاند؟ نور و صوت هم مفید و سازنده هستند و هم میتوانند بد باشند. نور آلوده که ناخالص است و نار نامیده میشود. اگر نور پالایش شود، سمبل نیکی و خوبی است. صورآشکار انسان در خاک و پنهانش از نار است و در طول زمان با پالایش تبدیل به نور میشود.
ما قادر به حذف نیروهای مخرب نیستیم؛ مگر اینکه صفت خود را تغییر بدهیم و تغییر صفت با تغییر حس انجام میشود؛ اگر حس ما زیباییها را جذب کند، همان را منتشر خواهد کرد؛ اگر زشتیها را جذب کند، همان را منتشر خواهد کرد. بسته به دریافت ما است ما چیزی را میتوانیم، انتشار دهیم که درونمان است. مسائل معنوی راحت نیست؛ از مادی سختتر است. اگر پول نداریم، میتوانیم از کسی بگیریم؛ ولی آیا محبت را میتوان، گرفت و داد و ستد کرد؟
منبع: سیدی وادی دهم بخش۲
نویسنده: همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر پریناز رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
46