در کنگره۶۰، جایی که واژههایی چون عشق، رهایی و انسانیت، معنایی عمیقتر پیدا میکنند، نام ایجنت و مرزبانان، نه تنها با احترام، که با تمام وجود، در قلب سفرم حک شده است. این عزیزان، ستونهای استوار و نگهبانان بیادعای این مسیر پر فراز و نشیبند؛ کسانی که با جان و دل، بار مسئولیت را چنان بر دوش میکشند که گویی بار سفر همه ما، بر دوش پر مهرشان نهاده شده است. حضورشان، چراغ هدایت است، نوری که تاریکیهای مسیر را روشن میکند و به ما اطمینان میبخشد که در این سفر، تنها نیستیم. بارها و بارها، در اوج ناامیدی، در لحظات تردید، یا حتی در دل شادمانی یک پیشرفت کوچک، نگاه مهربان ایجنت و مرزبانان، چون نسیمی خنک بر جانم نشست. آنها نه فقط نظمدهندگان جلسات، که راهنمایان بیچونوچرای روح خسته من بودند. با صبوری کردن چون کوه، مسیر درست را نشانم دادند و در لحظاتی که گمان میکردم گم شدهام، چون فانوسی در تاریکی شب، راهم را روشن کردند.
مرزبانان، با ایستادگی مثالزدنیشان در مرزهای عشق و محبت، حریم امنی را برای شکوفایی دوباره من فراهم کردند. در سکوت با ابهت آنها، در رعایت دقیق قوانین و اصول کنگره، فضایی سرشار از آرامش و احترام نهفته بود که به من اجازه داد تا با خیالی آسوده، زخمی کهنه را التیام بخشم و سفر خود را به سمت رهایی حقیقی ادامه دهم. ایجنت عزیز؛ آنکه چون مادری دلسوز، با تمام وجودش، هدایتگر و راهنمای جمع است. یاد دارم روزهایی را که امیدم را از دست داده بودم و گمان میکردم دیگر راهی نیست و بایستی به سفرم خاتمه دهم همان لبخند صبورانه ایجنت، همان کلام آرامشبخش و تجربه گرانبهای مرزبانان عزیز بود که گره از کارم گشود و بذرهای امید را که در دل خشکیده من کاشته بود، آبیاری کرد. حضور ایشان، نه تنها تجلیگر آن نیروی عظیمی است که کنگره را برپا نگه میدارد؛ بلکه تبلور عشق بیپایانی است که از این خانواده بزرگ ساطع میشود.
در این سفر پر ماجرا، من نیز شاهد تمام این تلاشهای بیوقفه بودهام. لحظاتی که با وجود تمام خستگیها، با لبخندی که بر لبانشان نقش بسته بود، گویی نوری از وجودشان ساطع میشد و راهنمایم بودند. یا زمانی که با نگاهی پر از مهر، مشوقم شدند تا از موانعی که شاید در ذهن خود ساخته بودم، با صلابت عبور کنم. شاید گاهی، غرق در دریای مشکلات شخصی خودم بودم و توجه کافی به اطرافم نداشتم؛ اما اکنون که به عقب نگاه میکنم، به عقبتر از آن نقطهای که آغاز کردم، عظمت کار و ایثار این بزرگواران، چون نگینی درخشان، در تار و پود خاطراتم میدرخشد. آنها نه تنها برای رهجویان، که برای تکتک ما همسفران، چون ستارهای راهنما، نماد صبر، استقامت و عشق بیدریغ هستند. حضوری که به من یادآوری میکند، در این سفر دشوار اما شیرین، تنها نیستم؛ همیشه کسانی هستند که با گامهای استوارشان، با دستان پر مهرشان، مرا به سمت ساحل آرامش رهایی هدایت میکنند.
درک این حقیقت، به من انگیزه میدهد تا من نیز، در جایگاه خود، سهمی از این عشق و ایثار را به دیگران بازگردانم و این زنجیره نورانی انسانیت را که در کنگره۶۰ آغاز شده، با تمام توانم ادامه دهم. این هفته، نه فقط یک هفته، که فرصتی است برای غوطهور شدن در اقیانوس شکرگزاری. فرصتی تا از اعماق وجود، قدردانی خالصانه خود را نسبت به این عزیزان بیهمتا ابراز کنیم. از اینکه با جان و دل، عاشقانه خدمت میکنند و هیچ کوششی را برای سربلندی این خانه امن دریغ نمیورزند، تا ابد سپاسگزاریم. امیدوارم سایه پرمهرشان، همواره بر سر کنگره۶۰ مستدام باشد و در این راه مقدس، یاری خداوند، چون چتر حمایتی همیشه همراهشان باشد.
عکاس: همسفر شهزاد رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دوازدهم)
نویسنده و ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی وحید
- تعداد بازدید از این مطلب :
533