سلام دوستان حامد هستم یک مسافر؛ نمیدانم چگونه آغاز کنم. تنها احساسم را به دست قلم میسپارم تا روحم را پرواز دهد و کلمات، قصهی دل مرا بر صفحه جاری کنند. همیشه گمان میکردم فرشتههای مهربان فقط در داستانها وجود دارند و در دنیای واقعی خبری از آنها نیست؛ اما در کنگره ۶۰، با دیدن خدمتگزاران عزیز، دریافتم که فرشتگان همینجا هستند؛ فرشتگانی که بال ندارند، اما بال پرواز بسیاری از انسانهای خسته، ناامید و دلشکستهاند. من نمیتوانم بالهایشان را ببینم، اما آثار حضورشان را با تمام وجود لمس میکنم.
این دلنوشته را تقدیم میکنم به ایجنت و مرزبانان محترم تا شاید قطرهای از دریای محبت، دلسوزی و معرفتشان جبران شود.
ایجنت محترم:
واژهی ایجنت، کلمهای کوتاه اما سرشار از معناست. اگر بخواهم از عشق و مهربانی شما سخن بگویم، دفترها باید پر شود. با مدیریت شایسته، فضایی امن و پرانرژی برایمان فراهم کردید. با دستان گرم و کلمات امیدبخشتان روزنهای از امید را در دلهای ناامید روشن نمودید.
مرزبانان گرامی:
به رسم ادب و معرفت، این هفته را به شما تبریک میگویم. به یاد دارم روزهای اولی که وارد کنگره شدم، از شنیدن نامهایی همچون مرزبان و ایجنت متعجب بودم و با خود میگفتم: مگر چه کار بزرگی قرار است انجام شود؟ اما کمکم با آموزشها دانستم که قضاوت بیجا و بیارزش است و هر خدمت، مسئولیت بزرگی را به دوش دارد.
تنظیم و ادارهی یک خانوادهی کوچک کار آسانی نیست؛ چه برسد به یک شعبهی کنگره ۶۰ با صدها نفر مراجعهکننده! تازهواردانی که شاید در تعادل نباشند و رفتارهای نامناسبی نشان دهند، اما مرزبانان باید با صبوری، تدبیر و مهارت، همهچیز را در آرامش و نظم مدیریت کنند.
مرزبانان همان کسانی هستند که ساعتها زودتر از همه وارد شعبه میشوند تا شرایط مناسب برای آموزش و خدمت فراهم باشد. من هنوز نتوانستهام حتی ساعت حضورم را منظم کنم، اما همیشه وقتی شما عزیزان را سر وقت و با انرژی میبینم، در دلم برایتان دعا میکنم؛ الهی نانتان گرم و آبتان سرد.
با احترام
مسافر حامد لژیون سوم
نام راهنما آقای حسین قرهداغی
تنظیم: مسافر ابوالفضل
- تعداد بازدید از این مطلب :
112