دستورجلسه «فرمانبرداری تا فرماندهی» درواقع نقشه راهی است که مبدأ و مقصد حرکت ما را در زندگی مشخص میکند. فرماندهی در این بحث به معنای تسلط بر تمام جوانبِ زندگی است، تسلطی که میتواند در هر مقولهای ظُهور یابد. این مفهوم بیانگر یک قانون کلی است؛ اگر انسان بخواهد در هر زمینهای صاحبنظر و توانمند شود و به جایگاه فرماندهی برسد و شرط لازم آن، فرمانبرداری صحیح است.
اما فرماندهی به چه معناست؟ وقتی از فرماندهی صحبت میکنیم، اغلب ذهنها به سمت یک فرمانده نظامی با لباس فرم میرود که به سربازان دستور میدهد. این تصویر، برجستهترین و شاید آشناترین نمادِ فرماندهی است؛ بهویژه در ارتش که دستورات پیدرپی، جزئی جدانشدنی از قوانین است. این تصویر برای کسانی که خدمت سربازی رفتهاند یا نرفتهاند، بهخوبی تداعیگر مفهوم فرمانده است. با این حال، این تنها یک تصویر ظاهری است و فرماندهی ابعاد دیگری نیز دارد. در کنگره، ما هر پدیدهای را به «صُورِآشکار» و «صُورِپنهان» تقسیم میکنیم. فرماندهی نیز میتواند هم صُورِآشکار و هم صُورِپنهان داشته باشد.
فرماندهی صورپنهان، به معنای فرمان دادن در بخش درونی انسان است؛ مثلاً وقتی میگویم «این لیوان آب را بردار» و دست من تَبَعیَت میکند؛ یعنی توانستهام فرماندهی را اجرا کنم. وقتی به چشمانم میگویم «بازشو» یا «بستهشو»، یا میخواهم چیزی را نگاه کنم، مطلبی را به خاطر بِسپارم، راه بروم یا عمل دیگری انجام دهم، آن اعضای خاص باید از فرمان من تبعیت کنند؛ اما اگر بخواهم تصویری در ذهنم ایجاد کنم و چیز دیگری پدیدار شود، یا بخواهم صدایی را بشنوم و صدای دیگری به گوشم برسد، یا قصد گفتن کلامی را داشته باشم و سخن دیگری بر زبانم جاری شود، این یعنی فرماندهی من در آن زمینه دچار اختلال است یا اصلاً اجرا نمیشود.
ناتوانی در فرماندهی صُورِ پنهان، در مورد اعتیاد کاملاً مشهود است، تصویری که شاید برای یک فرد سالم بهسادگی قابلِ تصور نباشد. فرد سالم کسی است که همه چیزش منظم و بهموقع است؛ شب بهموقع میخوابد، صبح بهموقع بیدار میشود، بهموقع غذا میخورد و کارهایش را طبق خواسته خود و بدون مشکل انجام میدهد؛ اما وقتی شخصی بیمار میشود؛ (مثلاً به دیابت یا بیماری دیگری مبتلا شود) مسیر فرماندهی او مختل میگردد. کسی که قبلاً هر وقت دلش میخواست شیرینی میخورد، اکنون با خوردن آن باید عواقب و عوارضش را بپذیرد و گاهی اصلاً نمیتواند بخورد. یا فردی با ناراحتی کلیه نمیتواند هر چیزی را مصرف کند و امکانِ استفاده خیلی چیزها را ندارد.
افراد سالم اغلب به فرماندهی خود فکر نمیکنند؛ البته، گاهی یک فرد سالم نیز در شرایط خاص، مثلاً هنگام امتحان، ممکن است مطالب از ذهنش پاک شود، تمرکز میکند تا صحبتها یا درسهایی که خوانده به یادش بیاید، اما نمیآید. در چنین شرایطی، فرماندهی افراد عادی هم ممکن است مختل شود. اما در حالت عادی که میتوان گفت ۹۹ درصد زندگی را شامل میشود، با مشکلی مواجه نمیشوند.
حالا شخصی که دچار اعتیاد میشود پس از مدتی کاملاً متوجه میگردد که بسیاری از تواناییهایی که قبلاً برایش قابل اجرا بوده، دیگر نیست. اگر قبلاً میتوانست بیست ساعت کار کند، به میزان مشخصی راه برود یا تا ساعت معینی بیدار بماند، دیگر نمیتواند. اگر هم بخواهد این کارها را انجام دهد، شرط آن مصرف مواد است و گاهی حتی آن مواد نیز پاسخگو نیست و مجبور است از ماده دیگری (مثلاً شیره به جای تریاک یا مواد دیگر) استفاده کند.
پس اگر با دقت نگاه کنیم، میبینیم که این جابهجایی در اعتیاد، حتّی تغییر از یک ماده به ماده دیگر و افزایش میزان مصرف، علتی پشت سر دارد. ما همه این کارها را انجام میدهیم تا آن فرماندهی که قبلاً داشتیم را دوباره بهدست آوریم.
چرا انسانها حاضر میشوند این همه سختی بکشند و تمرینهای دشوار انجام دهند؟ مثلاً یک بندباز در سیرک، سالها تمرین میکند تا کارش را بیعیبونقص انجام دهد. اینها چه اهمیتی دارد؟ از نظر ظاهری شاید بیمعنی به نظر برسند؛ اما دلیلش این است که کسی که سالها وقت خود را صرف چیزی میکند، درواقع میخواهد برخی از نیروهای خود را بشناسد و آنها از او فرمان ببرند. اگر نگاه کنیم، میبینیم که بهطور کلی تمام مسائل ما با همین قضیه حرکت میکند.
نتیجه میگیریم که انسان در جایگاه فرماندهی باید بتواند دستوراتی صادر کند که در توانِ جسم و افکارش باشد تا در زندگی آرامش داشته باشد، همچنین باید فرمانبردار خوبی باشد تا با مشکلی روبهرو نشود. ما همیشه باید در زندگی از این دو قانون پیروی کنیم تا به آرامش برسیم.
منبع: سایت کنگره۶۰
نویسنده: همسفر شهلا رهجو راهنما همسفر لیلا (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)
ارسال مطلب: همسفر طیبه، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سمنان
- تعداد بازدید از این مطلب :
59