از آمدن مسافرم به کنگره چند ماهی، در حدود شش ماه میگذشت که یکشب ایشان گفتند میخواهم تو لژیون سردار شرکت کنم، من که شناختی از سردار نداشتم و بخشندگی در وجودم نبود؛ گفتم شما آنقدر درآمد نداری و زندگیمان خرج و گرفتاری زیاد دارد چرا باید شش میلیون تومان را الان در این شرایط بدهیم؟ بگذار وقتی از درمان خارج شدی و کاسبیات خوب شد آنوقت عضو میشویم اما او قبول نکرد و گفت هم من باید عضو سردار بشوم هم تو، او با من در مورد سردار صحبت کرد و گفت هرکس وارد لژیون سردار شده زندگیاش به وضع خوبی تغییر پیدا کرده، این را که گفت من قبول کردم ولی با ترس از اینکه نکند نتوانیم هزینهها را بدهیم، اولین قسط سردار را در روز گلریزان سال ۱۴۰۳ پرداخت کردیم و از آن وقت به بعد پول سردار جور میشد و انگار مدد جناب سردار بود تا توانستیم تسویه کنیم. از آن به بعد من معجزاتی در زندگیم به لطف سردار دیدم که هیچ وقت فراموش نمیکنم و آنوقت بود که حس اینکه در آغوش خدا هستی و دیگر نگران هیچ اتفاقی نیستی شد و سردار حکم یک بیمه عمر را دارد که دووجهی است که یک وجه آن در این دنیا و وجه دیگرش در آن دنیا دست انسان را میگیرد و خوشا بحال کسی که این حس را تجربه کند.
حس گشادهدستی و پرروزی شدن و حس سبکی و لذت نسبت به گذشتی که از پول داشته. البته ناگفته نماند که هروقت انسان میخواهد کار نیک و خوبی انجام دهد، نیروهای اهریمن و منفی نمیگذارند و هر بار با یک ترفندی سد راه آدم میشوند تا کار خیر را انجام ندهی ولی خیلی خوشحالم که با وجود این همه موانع در سر راهم توانستم که تعهدی خود را پرداخت کنم. خداوند را شاکرم که اذن ورود به کنگره و ورود به لژیون سردار به من داده شد. من هر وقت پولی را در جایی خرج میکردم بعد از آن پشیمان و مضطرب میشدم که چرا این پول را هزینه کردم یا اگر کم بیاورم یا نداشته باشم چی؟ این حرفها همیشه در فکرم بود اما جنس این حرفها در لژیون سردار واقعا فرق دارد، من این را با تمام وجود حس کردم؛ چون در سردار وقتی پول میدهی حس خوشحالی و بخشندگی و غرور به آدم دست میدهد. من قبل از اینکه سال تمام شود در لژیون سردار صحبتهای راهنمای عزیزم را که شنیدم، گفتند خرید عید امسال ما یعنی سردار؛ یعنی ابتدا من همسفر باید این را بدانم که این کنگره بود که مسافر مرا احیا کرد، این کنگره بود که حال منِ همسفر را خوب کرد. روزهایی بود که من با مسافرم به خرید عید میرفتیم میلیونها تومان خرج میکردیم اما چرا حال خوبی نداشتیم؟ چون سایه شوم اعتیاد بر سر ما بود.
مسافرم موقع خرید حوصله اینکه با من به مغازه و فروشگاه برود را نداشت و همش بفکر مصرف خود بود. حالا که من از لژیون سردار از کنگره ۶۰ خیلی موقعیت های خوب، آگاهیهای لازم و از همه مهمتر حال خوب مسافر و خودم و خانوادهام را گرفتم؛ پس باید پلههای بخشش را یکی یکی بالا بروم تا به پهلوان شدن و نشانی در بی نشانی برسم. من امروز خیلی خوشحالم که به من و مسافرم اجازه دادند که وارد لژیون سردار بشویم و بتوانیم که قطرهای در اقیانوس بیکران کنگره بشویم و امیدارم جزو خدمتگزاران واقعی برای کنگره باشیم و در اینجا باید ابتدا از بنیان کنگره ۶۰ آقای مهندس دژاکام تشکر کنم و از خانواده محترمشان، سپس از راهنمای عزیز خودم خانم زهرا جهانی که باعث حال خوب من و بخشندگی من شدند؛ چون ایشان در روزهایی که نزدیک گلریزان بود حرفهای قشنگی میزدند که باعث شد من بخشنده شوم و بتوانم مقداری خیلی کم را به کنگره ببخشم و در آخر از مسافرم ممنونم که در پرداخت هزینههای سردار مرا یاری کردند. انشاالله یاران زمینی و یاران آسمانی آقای مهندس این کمکهای خیر خواهانه مرا بپذیرند و مرا در این راه موفق و پیروز گردانند و خدمتگزار کنگره بمانم.
نویسنده: همسفر انسیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر قدسی رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر فاطمه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
62