دومین جلسه از دوره دوازدهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶۰ ویژه مسافران نمایندگی ملایر، با استادی راهنمای تازهواردین مسافر بهمن، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر محمدرضا با دستورجلسه «وادی چهارم و تاثیر آن روی من» روز سهشنبه ۳ خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
از این که باز همدیگر را می بینیم خدا را شکر میکنم و امیدوارم همیشه در صلح و آرامش باشیم و همیشه یک آرامشی در بین همه انسانها باشد در مورد اتفاقاتی که افتاد ما در کنگره بحثهای سیاسی و وارد شدن در این مباحث را اصلا نداریم و کار خودمان را انجام میدهیم همه عزیزان میدانند. بچههای سفر اولی سعی کنند خیلی روی این موضوع تمرکزی نداشته باشند و ذهنشان را درگیر این مسئله نکنند و به سفرشان و روال زندگی فکر کنند و ادامه بدهند هرچه خیر باشد همان اتفاق میافتد. وادی چهارم در مسائل حیاتی مسئولیت به خداوند سپردن یعنی سلب مسئولیت از خویش. این واژه و این دستورجلسه برای یک شخص مصرفکننده است که کاملا غریب باشد یعنی من خودم به عنوان یک مصرفکننده زمانی که در چرخه مصرف بودم خیلی به این موضوع فکر نمیکردم ولی یک مسئلهای که دائما ذهنم را درگیر کرده بود این بود که خدا برای من نخواسته است و این زندگی جوری که باید میشد، نشد. مثلا فلانی زندگیاش زندگی خوبی شد از نظر مالی رشد کرد اوکی بود و همش به دنبال این میگشتم که توپ را بندازم در زمین دیگری. یک بار خانواده را مقصر میدانستم یک بار خداوند را مقصر میدانستم یک بار شهر را مقصر میدانستم یک بار شغلم را مقصر میدانستم هر چیزی در این وسط نقش داشت در زندگی من، الا خود من. حالا اگر این اتفاق نمیافتاد قطعا من زندگی بهتری داشتم اگر من متولد مثلا تهران بودم خب قطعا زندگی بهتر بود، اگر مسائلی در سر راهم قرار میگرفت و اینها باعث میشد که من در آن منجلابی که افتادم بیشتر غرق میشدم هی دست و پا میزدم و توجیه داشتم برای خودم و حرکت میکردم و دائم مصرفم هم بیشتر میشد نوع موادم تغییر میکرد ناامیدی بیشتر و بیشتر میشد و هیچ موقع هم این به فکرم نمیرسید که آقا تو به عنوان یک انسان یک وظیفهای داری یک چهارچوبی داری و یک عملکردی را باید انجام بدهی، این مسئله هیچ موقع برای من در آن زمان صادق نبود تا زمانی که به کنگره آمدم و با آموزشهای کنگره که آشنا شدم وادی اول بحث تفکر که بود اوایل از این وادی برداشتم این بود که فقط مبادا قطع بشود و فقط قرار است که این مسائل کنار برود، خیلی روی بخش فردیت خودم و جهانبینی خودم و آموزش خودم نگاه خاصی نداشتم فکر میکردم مثلا میگوید آقا تفکر کن مصرفکننده بودن چیز بدی است، حالا الان درمان بشوی چیز خوبی است من فکر میکردم در وادی تفکر باید این را یاد بگیرم نه چیز دیگری بیشتر از این. بعد رفته رفته که جلو رفتیم متوجه شدم که نه، من خلیفه خداوند هستم روی زمین و به عنوان اشرف مخلوقات هستم من یک موجودی هستم که در واقع بالاترین درجات را خداوند به من داده و بزرگترین و بالاترین درجهای که دارم قدرت فکرکردن و تعقلکردن است و من یک سری وظایف دارم، یکی از وظایفم این است که زندگی خودم را مسیر خودم را، خودم باید انتخاب کنم چون انسان زمانی که خلق میشود و این هستی به وجود آمد آن اتفاقات و آن دیالوگی که خود آقای مهندس هم میگوید که کار نداریم سیب خورد گندم خورد هرچی بود به هر حال آن ارزشها و ضدارزشها به وجود آمد انسان در سر یک دوراهی قرار گرفت و در واقع به واسطه آن تفکر و تعقلی که باید انجام میداد باید انتخاب میکرد و این دو راهی همیشه در زندگی سر مسیر زندگی ما وجود دارد و ما باید هر لحظه انتخاب کنیم که من امروز کنگره بیایم یا نیایم؟ من دارو به مقدار بخورم یا نه؟ من روی پروسه درمان سیگار بروم یا نروم؟ من الان فرضا جنگ شده ممکن است کنگره تعطیل بشود؟ ممکن است اصلا زنده نمانم یا چه اتفاقی بیفتد پس حالا مثلا فلان کار را انجام بدهم. خب اتفاقی که این وسط میافتد این بود که برای تغییرم و برای آن تبدیل شدنم یک موقع اراده و خواستی را که باید درون خودم به وجود میآوردم به واسطه آموزشها است. تغییر سخت است. درواقع ممکن است که بخواهد تبدیل به یک برنامهای بشود و آن پیله میخواهد فعال بشود یک دردی را تحمل میکند شما وقتی میخواهی تبدیل بشوی درد دارد وقتی از ضدارزشها به سمت ارزشها میخواهی حرکت کنی مسیر ارزشها به قول آقای مهندس صراط مستقیم تمثیل است پیچ و خم زیاد دارد بالا و پایین و کم و زیاد دارد، همه اینها در سر راه انسانها وجود دارد، ما میگوییم راه راست و مستقیم کنگره است و به درمان و زندگی فکر میکنیم، شروع کردیم سیدی گوش دادیم آموزشها را گرفتیم دیگر همهچیز به سهولت انجام میشود ما تازه هنر زندگی کردن و ابزار را میگیریم و باید برویم به میدان جنگ و شروع کنیم زندگی را درست انجام بدهیم و در مسیر قرار میگیریم الان به من میگویند که آقا تو باید مسئولیت کارهای خودت را بر عهده بگیری من میگویم نه آن موقع که خدا با من همکاری نکرد فلان نشد این همه راز و نیاز کردم این همه فلان کردم من شب شهادت مثلا حضرت عباس نذری میدادم میرفتم مثلا پول میانداختم فلان جا پول میدادم دعاگر که زندگی من را بهتر بکند در صورتی که من باید مسئولیت کارهای خودم را قبول میکردم زندگی خودم را قبول میکردم تغییر را انجام میدادم میخواستم تبدیل بشوم آن موقع که در وادی چهارم هم میگوید وقتی وعده خداوند که آقا شما در مسیر ارزشها که حرکت کنید میگوید شما بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را وقتی شما برخلاف نور حرکت میکنید دستهای الهی و القایی صورت نمیگیرد تو در مسیر ضدارزشها هستی آنطرف نیروها در حال فعالیت هستند یعنی تو دست یاری را ندادی این وادی خیلی وادی قشنگ و جالبی است که میتواند خیلی کمککننده باشد و افرادی که از گرفتن مسئولیت در زندگی چه مسئولیت خود که بالاترین مسئولیت و ابتداییترین مسئولیت است چه مسائل دیگری که حالا میتواند مسائل خانوادگی باشد یا هر مسئله دیگری کمککننده باشد و مبنا و بیس اصلی این در واقع خودشناسی است یعنی اینکه ما و من بهمن در ابتدای امر بدانم که من از هیچ کسی هیچ توقعی نمیتوانم داشته باشم الا خود شخص خودم. ما در آموزشهای کنگره داریم که اگر انسان خود جستجو نکند اگر با تمام کاوشگران دنیا نیز همنشین شود به موضوع واقعی نمیرسد، اگر به جای من استاد امین دژاکام، مهندس حسین دژاکام هم بشیند روی این صندلیها برای کسی که خواست و اراده نداشته باشد و میل به تغییر نداشته باشد و نخواهد قبول کند که در واقع مسئولیت درمانش را بر عهده بگیرد هیچ اتفاقی نمیافتد. اینکه من همسفرم همکاری نمیکند این کار را نمیکند و خیلی از این مسائلی که پیش روی ما وجود دارد. خدمت شما عرض میکنم شاید تداعی بشود در ذهن شما تنها چیزی که میتواند به ما کمک کند خواست و اراده خود ما است که مسئولیت کارها را قبول کنیم به نحو احسنت حرکت کنیم آموزش بگیریم و به خداوند توکل کنیم و خداوند در این مسیر به ما کمک خواهد کرد وگرنه اگر خداوند را به عنوان یک ابزار به عنوان غول چراغ جادو بخواهیم در نظر بگیریم هیچ معجزهای رخ نخواهد داد هیچ اتفاقی نمیافتد سالها هم شما بر سر این صندلی بشینید هیچ اتفاقی نه در کنگره نه در درمان و نه در زندگی اتفاق نخواهد افتاد فقط مسیر برگشت را طی میکنیم فقط در منجلابی میرویم که هستیم و اوضاع بدتر و بدتر میشود. از اینکه به صحبت من گوش دادید از همه شما عزیزان متشکرم.

عکاس و تایپ: مسافر میلاد لژیون ششم
تنظیم و ارسال: مسافر وحید لژیون چهارم
مسافران نمایندگی ملایر
- تعداد بازدید از این مطلب :
598