جلسه هفتم از دوره اول جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی سنایی با استادی دنور همسفر سعیده، نگهبانی همسفر آسیه و دبیری همسفر هدی با دستور جلسه «هفته دیدهبان » در روز یک شنبه ۲۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
از ایجنت محترم، گروه مرزبانی و نگهبانان عزیز تشکر میکنم که این افتخار نصیبم شد در کنار شما بزرگواران باشم و آموزش بگیرم. دستور جلسه این هفته «هفته دیدهبان» است و این اولین بار است که با این موضوع در جایگاه استاد نشستهام. اگر بخواهم برای درک بهتر این دستور جلسه مثالی بزنم، میتوانم بگویم: کنگره مانند یک ساختمان است و برای استواری و پایداری این ساختمان، نیاز به ستونهایی محکم دارد. دیدهبانان، دقیقاً مانند همان ستونها هستند که با قدرت و استقامت، کنگره را پابرجا نگه داشتهاند و زحمات بسیاری برای همه شعب و اعضای کنگره کشیدهاند. همانطور که هیچ ساختمانی بدون ستون باقی نمیماند، کنگره نیز بدون دیدهبانها نمیتوانست به این نقطه برسد.
جناب مهندس، مسیر را از وادی اول آغاز کردند و ما را تا وادی چهاردهم، که وادی عشق و محبت است، همراهی نمودند. این عشق و محبت باید در وجود دیدهبانها نهادینه شده باشد تا بتوانند در این مکان مقدس خدمت کنند و آموزش دهند. اگر این عشق و محبت وجود نداشته باشد و وادیها در دل و جان آنها نفوذ نکرده باشد، چنین خدمت عاشقانهای ممکن نیست.
امروز ما در کنار یکدیگر، در ساختمانی امن و مناسب، برای آموزش و رشد جمع شدهایم. این آسایش و آرامش را مدیون زحمات دیدهبانها، مرزبانها و تمامی خدمتگزارانی هستیم که در گرما و سرما، بیچشمداشت خدمت میکنند تا حال ما خوب شود. قطعاً آنها در زندگی خود اثرات این خدمت عاشقانه را دیدهاند که چنین با دل و جان خدمت میکنند.
در کنگره چهار جشن داریم و یکی از مهمترین آنها، جشن دیدهبانی است. طبق قوانین کنگره، ما قدردانی خود را با پاکت ابراز میکنیم. شاید مبلغی که در پاکت میگذاریم برای دیدهبانها ناچیز باشد، اما پیش از آنکه حال آنها را خوب کند، حال خودِ ما را خوب میکند. حتی اگر دلنوشتهای بنویسیم، این حس خوب به ما بازمیگردد. و این همان دلیلی است که مهندس عزیز آنقدر بر اهمیت قدردانی در کنگره تأکید دارند.
اگر بخواهم این صحبتها را به لژیون سردار مرتبط کنم، باید بگویم که مهندس با تفکری والا، این ساختار را بنا نهادند. ۱۴ دیدهبان، هرکدام مسئولیتی دارند و ایجنتها، مرزبانها، راهنماها و دیگر اعضا دست در دست هم دادند تا حال من خوب شود. حالا که حال من خوب شده و از این فضا بهرهمند شدم، باید از خودم بپرسم: آیا من هم وظیفهای دارم؟ آیا باید برای این حال خوب کاری کنم؟ بله، من هم باید خدمت کنم، عشق بلاعوض بدهم تا دیگران هم به حال خوش برسند.
خداوند میفرماید: "شما ببخشید، من چند برابر به شما میبخشم." اگر بخواهم مثالی از زندگی خودم بزنم، باید بگویم زمانیکه برای ازدواج دخترم شرایط مالی خوبی نداشتم، مسافر من هم دچار مشکلاتی در کسبوکارش شده بود. در آن دوران، تازه وارد کنگره شده بودم و تفکراتم هنوز تغییر نکرده بود. راهنمایم پیشنهاد داد که عضو لژیون سردار شوم. با خودم گفتم: "در این وضعیت، ۶ میلیون تومان را به کنگره بدهم؟ چه کاریست؟ این مبلغ را خرج جهیزیه دخترم کنم بهتر نیست؟"
اما به حرف راهنمایم گوش دادم. مبلغی را اهدا کردم و خانوادهام شاهد بودند که چطور بهراحتی جهیزیه دخترم جور شد. آن ۶ میلیون را پرداخت کردم و هیچ انتظاری نداشتم. بعد از مدتی متوجه شدم که همین بخشش باعث گشایش در زندگیام شد. خداوند فرموده "حرکت کنید، من همراهتان هستم." و من دیدم که در سختترین شرایط مالی، بخشیدم و بسیار بیشتر از آن را دریافت کردم.
باید این آگاهی را به دیگران هم بدهیم که کمک کردن، چه مالی و چه معنوی، در نهایت به خود ما بازمیگردد. گاهی گرههای معنوی ما باز میشود، نه فقط مادی.
شاید فردی که با سختی ۶ میلیون را میبخشد، ارزش بخششش کمتر از کسی که ۵۰ یا ۵۰۰ میلیون میبخشد نباشد. گذشت و بخشش در ابتدا سخت است، اما وقتی با دل و جان ببخشی و نتیجهاش را ببینی، بخشنده میشوی و حال دلت خوب میشود.
این صندلیها، این ساختمان، این فضای امن آموزشی با بخشش، خدمت و عشق حفظ میشود و باید ادامه پیدا کند تا دیگران هم به حال خوش برسند.

تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر طیبه لژیون(سوم)
ویرایش و ارسال:همسفر معصومه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سنایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
106