شما ستونهای استوار این سرزمین مقدس هستید؛ نفسهایتان لبریز از عشق، قدمهایتان روشناییبخش راه تاریک بسیاری از جانهای خسته. ما رهجویان با تمام وجود باور داریم دستهایی که بیمنت خدمت میکنند مقدستر از لبهایی هستند که دعا میکنند. شما نهتنها دیدهبان کنگره هستید بلکه چراغ راه هزاران خانوادهاید. مأمن دلهای شکسته و مأوای جانهای خستهاید؛ باشد که پروردگار پاداش این عشق بیپایان را با نوری جاودانه در دل و جانتان جاری کند.
به مناسبت جشن هفته دیدهبان در خدمت دیدهبان مسافر علی هستیم که شما را به خواندن این مصاحبه دعوت میکنیم.
مسافر علی با تخریب آنتی ایکسهای مصرفی تریاک و شیره وارد کنگره شدند. به مدت ۱۷ ماه به روش DST و داروی اپیوم به راهنمایی مهندس دژاکام سفر کردند و در حال حاضر ۲۲ سال است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند. از طریق یکی از دوستانشان با کنگره آشنا شدهاند.
زمانیکه بهعنوان تازهوارد وارد کنگره شدید چه حسوحالی داشتید؟
برخلاف برخی از مصرفکنندهها که وقتی وارد کنگره میشوند و حس خوبی دارند من اینطور نبودم. وقتی وارد کنگره شدم حال خوبی نداشتم. جلسه اول مهندس دژاکام استاد جلسه بودند و سال ۱۳۸۱ بود؛ چون چندینبار ترک کرده بودم و تجربههای تلخی مثل کلاهبرداری پزشکان و NGOهای مختلف داشتم با ذهنیتی منفی وارد شدم. روبهروی مهندس نشسته بودم و زل زده بودم در چشمشان و منتظر یک حرکت یا حرف بودم که دعوا راه بیندازم و جلسه را ترک کنم؛ اما وقتی جلسه تمام شد و مهندس خواستند از پلهها بالا بروند چشمشان به من افتاد و با اشاره گفتند بیا بالا. رفتم اتاق و صحبتهایی باهم داشتیم؛ همانجا بود که فهمیدم آمده بودم برای شکار؛ اما شکار شدم. همان تلنگر باعث شد که بمانم و سفرم را آغاز کنم.

زمانیکه بهعنوان دیدهبان انتخاب شدید چه حسوحالی داشتید؟ آیا از قبل آمادگی داشتید؟
من تقریباً تمام جایگاهها را در کنگره تجربه کردهام و برای هیچکدام از این جایگاهها از قبل نقشهای نداشتم و جایگاهها در زمان مناسب به سراغ من آمدند. همیشه هرجایی که نیاز بود خدمت کردم. برایم فرقی نمیکرد کجا باشم یا چه خدمتی انجام بده؛ مهم خدمتکردن بود. هر وقت مهندس گفتند لژیون را ببند گفتم چشم. گفتند جای دیگر لژیون بزن، باز هم گفتم چشم؛ چون برای من اصل خودِ خدمت بود نه جایگاه.
آیا همسفرتان از ابتدا شما را همراهی کردند؟
همسفر من حدود ۶ ماه بعد از شروع سفرم وارد کنگره شد. نه اینکه نخواهند همراهیام کند، من خودم نمیخواستم ایشان در کنارم باشند؛ چون نمیخواستم کسی از کارهای من سر دربیاورد؛ اما بعد از مدتی خانم آنی بزرگ به من گفتند: «آقای علی وقتش هست همسفرت را بیاوری.» چون برای خانم آنی بزرگ احترام زیادی قائل بودم از همسرم خواستم که با من همراه شود و خدا را شکر از آن زمان در کنار من هستند.
اگر مسافری گریز زده و به کنگره نمیآید همسفر در این شرایط باید چه برخوردی داشته باشد؟
واقعیت این است که یکی از دلایلی که ممکن است مسافر درست سفر نکند، گاهی خودِ همسفر است. نه اینکه همیشه اینطور باشد؛ ولی استثناها وجود دارد. بعضی همسفرها آنقدر به مسافر میچسبند و کنترل میکنند که مسافر از کنگره فراری میشود. توصیه من این است که رها کنید. در هر مشکلی باید دید سهم من چیست؟ اگر مسافرم به کنگره نمیآید من چه نقشی دارم؟ این را پیدا کنید و از همه مهمتر نگران نباشید امروز نیاید فردا میآید.

اگر مسافری گریز زده و میگوید: "من به موادم نظم دادم و نمیخواهم ترک کنم" همسفر با این حس ناامیدی چه کند؟
بگذارید آنقدر بکشد تا خسته شود. مردها مخصوصاً مصرفکنندگان مثل "اکوان دیو" هستند؛ اگر بگویید بیندازم در آتش میاندازند در آب و برعکس! یعنی دقیقاً خلاف حرفت را عمل میکنند؛ چون دست خودشان نیست. نگران نباشید و فقط رها کنید.
اگر اطرافیان مصرفکننده ببینند یک نفر درمان شده ولی خودشان که مصرفکننده هستند اقدام نمیکنند همسفر چه کند؟
هر انسانی اول مسئول خودش است. مثل کسی که افتاده توی چاه به او میگویید صبر کن طناب بیاوریم میگوید مگر چارهای جز صبر دارم؟ شما هم همینطور. صبر و توکل کنید. شما آگاهی لازم را دادید بقیهاش با آنهاست. هیچکس را نمیتوان به زور کنگره آورد؛ باید فرمان صادر شود. شما فقط مسئول زندگی خودتان هستید، نه دیگران.
اگر در خانوادهای فقط یک نفر مصرفکننده باشد و همسفر احساس گناه کند که شاید خودش مقصر اعتیاد مسافر است، چه باید بکند؟
هیچکس نمیتواند کسی را مصرفکننده یا درمانشده کند مگر اینکه خودش بخواهد. اگر تمام عالم جمع شوند نمیتوانند کسی را مجبور به مصرف یا ترک کنند. این ما هستیم که خیال میکنیم خیلی مؤثر بودهایم. در حالی که مسئولیت کامل با خودِ فرد است؛ نه اطرافیان.
در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
اگر بخواهم جمعبندی کنم برای همسفرانی که مسافرشان به کنگره نمیآید و تنها راه، رهاسازی واقعی است. مثل ساربانی که وقتی شترش مست میکند، او را در بیابان رها میکند تا بعد از مدتی خودش برگردد. به مسافر نچسبید فقط از خدا بخواهید در زمان خودش آن اتفاق بیفتد.
مصاحبهکننده، طراح سؤال و ویرایش: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر معصومه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سنایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
1298