سیزدهمین جلسه از دور پنجاه و دوم کارگاههای آموزشی کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان همسفر در نمایندگی آکادمی، با استادی دیدهبان محترم استاد امین دژاکام، نگهبانی همسفر بهنام و دبیری همسفر فرامرز، با دستور جلسه «جهانبینی ۱و۲»، پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصخ سخنان استاد:
مرسی ممنون دبیر جلسه ۴ دقیقه صحبت کردن، باید ۳ دقیقه صحبت کنید. باید رکورد بگیرین. امروز جشن نیستش یعنی امروز جشن دیدهبان نیستش. من با آقای خدامی صحبت کردم گفتم قسمت همسفران دیگه بزرگ شدن و باید برن سر خونه زندگیشون و باید هر کدومشون در جشن دیدهبان شرکت کند در نمایندگی خودشون. اون موقع تعدادشون کمتر بود و برای جشن دیدهبان از من تقدیر میکردن خیلی خوش میگذشت ولی الان بایستی تو هر نمایندگی قاطی بقیه شرکت کنید و اونجا حضور داشته باشین. خانم کماندار میاد، آقای تراخانی میاد هر کسی میاد تو هر نمایندگی همسفران آقا هستن همسفران خانوم هستن مسافران هم هستن بایستی اونجا حضور فعال داشته باشین و پارسال این کار رو کردیم امسال هم باید این کا رو انجام بدیم. من صبح با آقا محمد ایجنت هم صحبت کردم گفتش سایت اینجوری گفتن. گفتم نه هماهنگ کردم که جفتشون رو تو زمان خودتون انجام بدین.
امیدوارم که حال همگی خوب باشه. صحیح و سلامت باشین و در کارهاتون موفق. ما بایستی با کنگره هماهنگ باشیم. اگر بخوایم ساختار همسفران توانا بشه، نیرومند بشه بایستی مثل یه دستی که وصله به تنه هستش گفتم دست قدرتش رو از تنهی انسان میگیره. اگه دستی در بره مثلاً کتف انسان در بره شما ممکنه دست سالمی داشته باشی ولی اونجایی که وصل میشه به بدن یه جا به جایی کوچک از مفصلش پیدا کنه اون دست دیگه علیل و ناتوان است. یعنی شما از درد نمیتونید دستتون رو بلند کنید چه برسه به اینکه بخوای یه وزنهای هم باهاش به دست بگیری. اگر رگش مسدود بشه خون بهش نرسه که میرن ماساژ میدن و از این کارا می کنن باز بشه. شما دستت کوفته میشه خواب میره چون جریان خون درش حرکت نمیکنه این دست خواب میره و لمسه. یه دقیقه این طرفی بخوابی دستت در میره. یعنی اون دست شما ناتوان توانایی خودشو نداره اگه دست زخمی شده باشه باز همین طور .اگه استخوانت شکسته باشه همین طور. اتصال ما به کنگره اون مفصل. اون عروقی که هم خون رسانی میکنن هم مواد غذایی رو به بدن و اعضا میرسونن هم مواد سموم رو از اعضا چی کار میکنن میگیرن و دوباره میبرن تو پالایشگاههای بدن که حالا ششها هستش، کلیهها هستش قسمتهای مختلف هستش تسویه میکنن و برمیگردن به هر صورت اگر اون اتصال از مفصل مشکل داشته باشه یا خون رسانی مشکل داشته باشه ما نمیتونیم.
زخم یه اتفاق موضعهایه. شما آرنج دستت یا ساعد دستت زخم میشه موضعی ایجاد شده ربطی به اتصال نداره؛ یعنی شعبه یه قسمتی مثلاً مرزبانی کارشو خوب انجام نمیده راهنما کارشو خوب انجام نمیده. اما اتصال یعنی چی؟ یعنی مثلاً ما قوانین و اصول رو در قسمت همسفران شروع کنیم به نادیده گرفتن. مثلاً همه سیدی مینویسن ما بگیم حالا همسفر گناه دارن. قهر میکنن میرن ناراحت میشن. تازه اومدن. حق با مشتریه جذبش کنیم بمونه تو لژیون. ناراحت نشه، قانون رو ازش فاصله میگیریم این مفصله از جای خودش چی میشه؟ فاصله میگیره. یا میایم چی کارکنیم. بیایم مرزبانی رو تو قسمت همسفران ضعیفش کنیم تو لژیون حضور و غیاب داره دیر میاد زود میاد اصلاً به مرزبانی معرفیش نکنیم اینجا باز جدا میشه. یک فاصلهای بین ما یعنی اجرای اصول و قوانین کنگره ما از بخش کنگره فاصله پیدا کنیم. اگر نیرومندترین اجزا رو داشته باشیم؛ یعنی بهترین انسانهای دنیا وارد قسمت همسفران بشن ولی ما اصول و قوانین رو ازش فاصله بگیریم انگار اون مفصل تو دست که وصل شده از آرنجش جدا بشه اصطلاحاً در رفته باشه دست یا اون عروق مسدود بشه. اون قسمت نا کار آمد و ناتوان و علیل میشه و ما هی میگیردیم چرا اینجوری شد چرا اون جوری شد.
تو قسمت همسفران من خیلی سال پیش اینجا بودم. بچهها لژیونهای خیلی قوی داشتن ولی فاز خودشون کار میکردن. اصول خودشون رو کار میکرد. ۴ سال اومده بود تو لژیون نسشته بود. خب این ۴ سال براچی بود. زمان جلسه هم نمیاومد. زمانی که لژیون شروع میشد میاومد؛ یعنی چی؟ یعنی این رهجو لژیون بود رهجو کنگره نبود. میاومد میرفت. هیچکسیام نمیشناخت. مثل سگ دوبرمن ببخشید که فقط صاحبشو میشناسه اونم فقط راهنماشو میشناخت. نه احترام بزرگتر نه دیدهبان نه هیچکس. گفتم اینارو هدایتشون کنید برن خدمت کنن. قسمتهای مختلف وارد بشن. وقتی بهشون گفتن باید سر جلسه حضور داشته باشین قهر کردن رفتن. وگرنه قسمت همسفران صد نفر آدم بود. البته یه شعبه بودیم چند تا نبودیم. بهتر شد و اوناهم گذاشتن رفتن. حالا ما بایستی راه موفقیت و توانایی این هستش که خودمون رو به اصول نزدیک کنیم.
من خودم یه آدم یاقی و سرکشی بودم. اصلاً حرف آقای مهندسم گاهی وقتا جدی نمیگرفتم. گفتم من تو این مورد بیشتر میفهمم. بیشتر سرم میشه و چون باور داشتم که سرم میشه یه کلماتی هم از خودم در کرده بودم این قضیه رو تشدیدش میکرد. باور من رو بیشتر میکرد. به مرور زمان به بن بست خوردم و به مشکل خوردم. دیدم نه یه چیزایی رو واقعاً من نمیفهمم. یه چیزایی رو واقعاً نمیدونم و بایستی بیام و خودم رو هماهنگ کنم باید بیام یاد بگیرم. مثلاً یه موقعه برای کار میخواستیم بریم بیرون میخواستم آماده بشم میزاشتم دقیقه نود! کار به شکل وحشتناکی انجام میدادم. یه بار آقای مهندس به من گفتم چه قدر بد عمل میکنی؟ یعنی همه رو گذاشتی دقیقه نود کاراتو داری انجام میدی و افتادی تو دست انداز حالا اینهارو شروع کردم و یواش یواش درست کردم. جزوه جهان بینی رو نوشته بودم. معنی کرده بودم کلماتو. ولی در تفکر من بود در فهم فکر من بود. در دل من نبود. نمیفهمیدم این مدل از خود درست کردن یعنی منیت. وقتی که کنگره برای من یه راهی رو باز کرده. آقای مهندس یه راهی رو کشف کرده. من میرم آن کار دیگر میکنم این یعنی چی؟ تعریف منیت دیگه؛ یعنی من فکر میکنم بیشتر حالیم میشه. من بیشتر میفهمم. یکی از اقوام ما نمیاومد بعد اومد کنگره خوب شد. بهش گفتم فلانی چرا نمیای کنگره گفت من میخوام کنگره هفتاد درست کنم. کتاب عبور از منطقه هفتاد درجه. گفتم بشین تا درست کنی. یه ده سال رفت دور خودش چرخید. حسابی لک و له شد. بعدش اومد گفت ببخشید من میخوام بیام خوب بشم. خب اون مَنِش اجازه نمیداد که اون کارو انجام بده. منیت تو جزوه جهانبینی تعریف داره؛ اما اینکه آیا تعریف رو من میخونم آیا من فهمیدمش؟ درکش کردم یا نه فقط یه تعریف حفظ کردم. باید در عمل این اتفاق بیوفته. شما در عمل بایستی این احساس رو پیدا کنی. تعریف منیت اگر انسان جایگاه خود را بالاتر از آنچه که هست تصور کند میشه منیت خیلی تعریف درست و دقیقی هست. اما اینو متوجه شدی یا نه؟ اگر یک کسی چیزی میگه بهت برمیخوره، سریع قهر میکنی، سریع جبهه میگیری، سریع کینه میگیری. خب معنی همینه دیگه. تکبر دیگه. منیت و تکبر. اگر تونستی اونو درستش بکنی آموزش اتفاق میوفته. وگرنه ممکنه هیچی هم نگی ولی از تو داری منفجر میشی داری خودتو میخوری. خب تو لژیون اگه باشی که هیچی یاد نمیگیری که استاد داره حرف میزنه تو هی داری حرص میخوری تو داری با خودت هی میجنگی. نه بیخود کرد این حرف رو زد نباید اینجوری میگفت.
اون روز یکی از بچههای لژیون ایکس من میگفت: یه چیزی به من راهنما گفته بود من سه سال داشتم با این جملهای که این گفتش حال نمیکردم. سه سال داشتم عذاب میکشیدم. سر لژیون یه چیزی بهش گفته بود. مثلاً فلانی هم این اشکال رو داره. جلو بقیه گفته بود بهش. میگفت همه لژیون میرفتیم استخر داشتن همه تفریح میکردن من تو آب داشتم حرص میخوردم. اعصابم خورد میشد. همه این سه سال من داشتم به بقیه ثابت میکردم اون جملهای که راهنما اون روز به من گفت غلطه. خب حالا شما اگه تعریف جهانبینی رو بلد باشی ولی اینو نفهمی جواب نمیگیری هدف از ما جهانبینی کاربردیه اینو بایستی در خدمت شما پیاده کنی. در آموزش پیاده کنی.
ما میایم تو کنگره آموزش میبینیم. این خیلی مهمه. از استاد آموزش میگیریم. من استادهای بسیار زیادی داشتم. من اگر در قسمتهای مختلف تو کنگره فعالیت میکنم به خاطر اینکه تو هر کدوم از اونا شاگردی کردم. علتش این بوده. تو هرکدوم از اونا سرخم کردم. تو هرکدوم از اونا خودمو شکستم. اگر تونستم در زمینه کاری انجام بدم به خاطر اینکه تو اون زمینه تونستم خودمو بشکنم. تونستم فرمان برداری کنم. تونستم حرف شنوی داشته باشم و این خیلی سالها طول کشید. یعنی خیلی سالها طول کشید من کلاسام رو با استادهای مختلفی انتخاب میکردم ولی هنوز چیزی یاد نمیگرفتم. نمیتونستم یاد بگیرم. پولم میدادم سر کلاسم میرفتم هزینهام میکردم ولی دریافتی نداشتم؛ چون منیت وجود داشت چون اون خود بینی وجود داشت. چون فکر میکردم اینجا استاد هستم استاد جهانبینی هستم هرچی اونجا من میگم اونا باز باید درست باشه. میخواستم اشکال اونارو درست کنم میخواستم بهشون یادآوری کنم. میخواستم همیشه نقطه قوتهای خودمو بزرام جلو نقطه ضعفها رو بزارم عقب. چون دوست نداشتم بفهمن ضعیفم. چون دوست نداشتم بفهمن ناتوان هستم. ولی اونجا که تونستم یواش یواش بیام درست بکنم یواش یواش ورق برگشت. همه چی شروع شد عوض شدن.
بخش همسفران اگر بخوان توانا بشه این مسائل رو ما یاد بگیریم. به سن هیچ ربطی نداره. شما هشتاد سالته استادت بیست سالشه. باید بگی چشم استاد. نه این جای نوهٔ من جای فلان من. خب مگه مجبورت کردن بیای اینجا. وقتی که اومدی نشستی استاد انتخاب کردی یا انتخاب نکن. مگر اینکه خواستهی دیگهای داشته باشی؛ ولی استاد تو کنگره رو خود شما انتخاب میکنی. کسی به شما استاد نمیده. وقتی استاد انتخاب کردی هرچی گفت باید بگی چشم باید اجرا کنی. دیگه میخوای مبارزه بکنی خودت ضرر کردی. اون کسی که ضربه میخوره خود شاگرد هستش. آسیب میبینه. بعد یواش یواش موقعی توانا شدی باید شروع کنی به کمک دادن به انسانها خدمت کردن. خدمت کردن رو انجام میدی. تازه ناتوانیهاتو یسری چیزاتو توی اون خدمت کردن پیدا میکنی.
آموزش دیدی تو لژیون بهت سرویس دادن، بهت امکانات دادن، برات وقت گذاشتن دلسوزی کردن واست. حالا بایستی بری یه جا پیدا کنی تو این کارو انجام بدی برای دیگران. اینا عین تعادل. هرچی درونت باشه همون برات اتفاق میوفته. اگر جنست خورده شیشه داشته باشه شیشه خورده قسمتیش برمیگرده به خودت. اگر فقط دنبال این باشی که یه سرویسی بگیرم و مشکلاتم حل بشه ولی وقتمو برای خودم بزارم همه چی برای خودم داشته باشم. اگه تو این قضا باشی اون نتیجه مطلوب به دست نمیادش. پالایش و یادگرفتن جهان بینی زمانی اتفاق میوفته که در قلب انسان وارد بشه. چه قدر از خودت مایه میزاری. چه قدر حاضری که هزینه کنی. از جانت از وقتت از انرژیت. اونجا که تونستی تو اینو بفهمی اونجا جهانبینی کاربردی میشه. اونجا منیت میره کنار اونجا ترس میره کنار. اونجا که نترسیدی پیام رهایی بدی برادر من معتاد بود اومد خوب شد. نترسیدی آبروت بره. همکارت برادرش معتاده. همکارت مصرف کننده هستش ولی نمیخوای لو بدی خودتو. نمیخوای مطرح بکنی خودتو اونجا که انجامش دادی اونجا ترس درست میشه اونجا مسئله حل میشه و در نهایت آموزش رو میبینیم خدمت رو انجام میدیم. ولی انتخابهای درست. در نهایت اینکه انتخاب درست رو بدی.
شما میتونی آموزش ببینی ولی یه کار دیگه بکنی. شما میتونی خدمت بکنی ولی تو خدمت بجای اینکه اونجا پیمان میبنده میگه دردمندان و نیازمندان که حامی دردمندان و نیازمندان باشه نه سرور و آقای آنها اونجا شما میتونی آموزش تو خدمت انتخاب بکنی که بهشون گرهها رو باز کنی بهشون کمک بکنی یا اینکه ناراحتی سر دیگران خالی کنی مشکل داری تلافیشو سر دیگران در بیاری. اونجا انتخابتو انجام میدی اگر این سه تا رو درست کردی و این سه تا انجام شد؛ یعنی آموزش رو دیدی خدمت رو رفتی مرزبانی انتخاب کنی رهنمایی شرکت کردی همه این کارارو کردی مهمانداری وایسادی اینارو وایسادی و تو اون موقعیتهایی که وایسادی انتخاب درست انجام دادی نه اینکه تو اون موقعیت وایسادی حرصشو خالی کردی. ناراحتی رو سر دیگران خالی کردی. اون وقت یک اتفاق خوب میوفته گرههای درونت باز میشه. من یه وقتی تعجب میکنم! وقتی اشتباهی میکنن بهشون میگم صد تا دلیل میاره بگه که نه مثلاً کارم به این دلیل فلان بود البته من نمیزارم بگه. اینا خوابن. متوجه نشده هوز میخواد از خودش دفاع کنه. هنوز میخواد بگه نه من به این دلیل کارم درست بود مبارزه میکنه. اون وقت گره درونش باز میشه. وقتی گره درونت باز شد اون وقت انرژی آزاد میشه انرژیهایی که پشت سد مونده بود. یکجا پشت دیوار تحریمها بوده، ذخایر عالی آزاد میشه. وقتی که آزاد شد شما انرژی لازم برای ادامه مسیر را پیدا میکنی. این انرژی درون خودت بوده. همیشه بوده ولی مسدود بوده چرا؟ چون تو همیشه میخواستی حفظ ظاهر کنی همیشه میخواستی مثلاً فخر بفروشی مثلاً میخواست خودشو به دیگران ثابت کنه الان میدونی چه قدر باید زور بزنی که خودتو به دیگران ثابت کنی میدونی چه قدر باید زور بزنی که آدم بلد نیستی چیزی ولی خودتو باسواد نشون بدی. چه قدر باید تلاش بکنی این انرژی که برای اون کار گذاشتی آزاد میشه و انرژی زیادی رها میشه وقتی که انرژی رها شد شما توان حرکت زیادی پیدا میکنی. کنگره اینطوری کار میکنه. ساختار کنگره ۶۰ این طوری کار میکنه. انسانها میان آموزش میبینن چون مطالب واقعی هست چون مطالب راستین و درست. آموزش راستین میبینن بعد براشون جایگاه خدمت تایین میکنه و فراهم میکنه که وارد خدمت بشن انجام دادن که دادن. همش هم اختیاری بعد تو اون جایگاهها تو اون آموزشها یا از آموزشها درست استفاده میکنن یا تو خدمتها خدمت درست میکنن یا نه؟ اگر انجام دادن انرژی و گره باز میشه و انرژی آزاد شد اونها تبدیل میشن به انسانهایی که تبدیل میشن به انسانهایی که خودشون میتونن در ایجاد ساختارهای جدید نمایندگی جدید لژیونهای جدید بخشهای جدید و ورزش همه اینها میتونن وارد عمل بشن و کنگره شروع کنه به توسعه پیدا کردن؛ ولی کسانی در این قسمت میتونن بازی گردان و بازیگر این مراحل هستن که این سه تا رو درست انجام بدن. شاگردی کردن رو خوب بلد باشن من الان اینجا استادم خیلی از جاهای کنگره ولی تو شهر شیراز من یه شاگردم. اونجا میرم خبردار وایمیستم. تعظیم میکنم.هرچی استادم بگه میگم چشم. امری ندارید دستوری ندارید. اینارو باهم دیگه قاطی نکنید. تا از اون مرحله عبور کنید. الان من اونجا میفهمم شاگردم. باید اونجا این کارو انجام بدم تا خودم یه زمانی در اون کار خبره و استاد بشم. این به معنی کسر شان و ناتوانی نیست اتفاقاً آخر توانایی و قدرت شماست که بدونید کجا بایستی تعظیم کنید و کجا بایستی خیلی محکم و سفت بخورد بکنید. اینها رو ما یاد نگرفتیم؛ بنابراین همه چیز رو باهم دیگه انسان قاطی میکنه. اگر یه جا رئیس ادارست وقتی میاد اینو ناخودآگاه با خودش میاره. نه! اون باید بزاره کنار. هیچکس نمیدونه من اینجا چی کاره هستم. تو اون دانشگاه هیچکسی نمیدونه. کارم چیه مسئولیتم فلان. یسریها فضولی کردن رفتن هم اتاقیهام پیدا کرنن یه چیزایی اینا؛ ولی هیچ وقت راجع به این قضیه صحبت نکردن.چرا صحبت نکردن؟ چون اگه صحبت میکردن من دیگه نمیتونستم اون نقش رو اونجا داشته باشم. اون وقت برای من مشکل درست میشد. خب پس اینها رو داشته باشیم.
جهانبینی بایستی در عمل اتفاق بیوفته. شما باید این مراحل رو طی کنی. بعضیا میگن حالم بده چی کارکنم. میگم بابا این آسپرن نیست که بهت بگم الان بخور رقیق بشه خونت بایستی پوست بندازی. زحمت بکشی. تلاش کنی. آموزش ببینی حوصله به خرج بدی. بعد بری خدمت بگیری تا تو یواش یواش به اون درجه برسی تا اون اتفاق بیوفته. مرحله به مرحله. امیدوارم قسمت همسفران هم در این موضوع خیلی کوشا و خوب عمل بکنن و انسانهایی بشن که وقتی وارد میشن نفهن شما همسفر هستین. یعنی تفاوتی بین همسفر و مسافر از نظر یک ناظز بیرونی وجود نداشته باشه و متوجه نشه تشخیص نده که شما مسافری یا همسفر. اون موقع یعنی کارمون خیلی خیلی درست و خوب انجام دادیم و به نتیجه رسیدیم. پس ما تافتهٔ جدا بافته نیستیم. من سالها در قسمت همسفران راهنماهایی بودن که میگفتن نه ما همسفران فرق داریم. همین تفکرشون ضربه زیاد و محکمی رو به قسمت همسفران وارد کردش. نه ما جدا از کنگره نیستیم ما بایستی وصل باشیم و خیلی خیلی دقیق و خوب عمل بکنیم اگر بخوایم رشد بکنیم اگر بخوایم نتیجه بگیریم. امیدوارم این اتفاق برای همسفران هم بیوفته. اتفاق افتاده تا یک مقداریش ولی هنوز کم و بایستی تلاش و زحمت بیشتری رو بکشیم. برین قاطی مسافرا بشین برین بچرخین. قشنگ یه چرخ کاملی بزنین. باهاشون حال کنید. باهاشون ارتباط برقرار کنید. ازشون یاد بگیرین ازشون بیاموزید تو قسمتهای مختلف فعال باشید. پارک لاله برید فعال باشید. فرصت خوبی هستش. من اگه قاطی هروئینیها و عملیها نمیشدم که هیچ وقت عملی نمیشدم! من قاطی اینا شدم قاطی مصرف کنندگان شدم اون اتفاقها اونجا برای من افتاد. شما باید اینو تجربه کنید. ساختمان سیمرغ میتونید برین خدمت کنید. پارک لاله میتونید خدمت کنید. پارک طالقانی میتونید خدمت کنید. موسیقی میتونید. هرجا بود. درختکاری... هرجا تونستین اینا آبمیوههای مختلف کنگره هستن. اگر میخواین حس و حال خوبی داشته باشین بایستی خودتونو با این قسمتها... فقط نیایید اینجا بشینین .منوط باشه به نمایندگی. اون وقت نتیجهی خیلی خیلی عالی به دست میاد. فعلاً اجباریش نکردم ولی خودتون انجام بدید تا بعد نخوام اجباریش بکنم.
.jpg)
تایپ: همسفر یوسف (لژیون چهارم)
تصویربردار: همسفر یوسف (لژیون چهارم)
تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
71