شاکر خداوند هستم که اجازه دادند در کنگره۶۰ باشم تا خود را بیابم و بدانم کیستم، وطنم کجاست و برای چه اینجا هستم. ۳۰ سال پیش، وقتی کلاس اول ابتدایی بودم، بارها ماجرای خلقت انسان و داستان آدم و حوا را از زبان بزرگترها شنیده بودم و از همان روزها، بزرگترین دغدغه من کاوش در مورد این مسئله بود؛ که چرا آفریده شدهام. همیشه افسوس میخوردم که من بیهودهام، این همه اکسیژن و انرژی مصرف کردهام و به هیچ کار نیامدهام و همیشه در تلاش بودم تا راهی پیدا کنم تا نام من ماندگار باشد.
سعی میکردم بزرگ جلوه کنم، شعر میسرودم، بهترین کتابها را میخریدم و میخواندم که در هیچ بحثی کم نیاورم. هر چه بیشتر سعی میکردم، دورتر میشدم؛ زیرا من رسالت خود را نمیدانستم، منظور از خلقت را نمیدانستم. منی که خود را نمیشناختم، چگونه میتوانستم جهان را بشناسم و نام خود را ماندگار کنم، اصلاً چرا باید ماندگار باشد؟ تا اینکه بعد از ۳۰ سال، چرخ فلک افسانه ناامید، خسته، پریشان و رانده از همهجا را هزار کیلومتر از خانواده و عزیزانش دور کرد تا آنچه میخواست به او بدهد. آنجایی که همه چیز را باخته بود و هیچچیز برای از دست دادن نداشت.
در کنگره متوجه شدم که بایستی تمام این مسیر تاریک را میپیمودم تا به عظمت روشناییها پی ببرم. آموختم زیرا برای دانستن «کیستم» تشنه بودم، بالأخره مسیر برای من باز شد تا به جواب برسم و اینجا همان بهشتی است که در طلبش بودم. آموختم برای آموزش و خدمت آمدهام و جهان هستی سراسر عشق است. آموختم دوست بدارم و از ضدارزشها به دور باشم. خداوند را شاکر هستم بابت اینکه خود را به اندازه ظرفیتم شناختهام و آموختم، بایستی علم تبدیل به تفکر سالم، گفتار سالم و در نتیجه کردار سالم شود و در مسیر خدمت به هستی باشم.
نویسنده: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون پنجم)
ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مینا( لژیون چهارم) دبیر سایت
ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
38