هفتمین جلسه از دور بیستم سری کارگاههای آموزشی خصوصی ویژه مسافران و همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد، با استادی راهنما مسافر هادی، نگهبانی مسافر اسماعیل و دبیری مسافرمصطفی، با دستور جلسه «جهان بینی۱و۲» و جشن پنجمین سال رهایی راهنما مسافر محسن در روز پنجشنبه، هجدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۰ آغاز شد.

سخنان استاد:
خدا را بسیار سپاسگزارم که در این جلسه حاضر شدم؛ واقعاً جای شکرش باقی است که میتوانیم بهموقع سر جلسات برسیم و در کنگره حضور پیدا کنیم و قسمت ما باید باشد که توفیق حضور بیابیم. بابت این لطف بزرگ خداوند، باید گفت: شکر، شکر، شکر. چراکه میبینیم بعضی وقتها پول، ماشین، اسنپ هست و همه چیز در اختیارمان است؛ اما هر کاری میکنیم به کارهایمان نمیرسیم. در کنگره، اگر در صراط مستقیم باشیم و در راه درست حرکت کنیم و از خداوند شاکر و سپاسگزار باشیم، همیشه قسمتمان میشود که بمانیم، آموزش ببینیم و درس بگیریم.
دستور جلسه امروز، «جهانبینی ۱ و ۲» است و دستور جلسه دوم، تولد آقا محسن. من تقارن این دو موضوع را به فال نیک میگیرم. قطعاً جهانبینی آقا محسن، بهدلیل غنای محتواییاش، قسمتش شده که در این هفته همزمان با موضوع جهانبینی باشد. جزوات جهانبینی کنگره، اگرچه از نظر حجم کمصفحه هستند؛ اما از نظر محتوا، بسیار غنی و پرمغز میباشند. جهانبینی۱ و ۲ بسیار مهماند؛ چراکه جهانبینی ۱، الفبای کنگره است. مفاهیم و واژههایی که در نوشتارها و کتابهای کنگره میبینیم، در جزوه جهانبینی ۱ تعاریف دقیقی دارند؛ مانند تعریف جهانبینی، شهر وجودی، مدل قلعه عقل، حس و دیگر مفاهیم پایهای. این تعاریف به ما کمک میکنند تا مطالب کتابهای عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر و کتاب عشق را بهتر و عمیقتر بفهمیم.
در ادامه، به مفهوم دانایی میپردازد و اینکه چرا جهانبینی باید کاربردی باشد. اصلاً چرا لازم است جهانبینی یاد بگیریم؟ اوایل کنگره، برخی به جهانبینی اعتقاد نداشتند و میگفتند: ما آمدهایم فقط اعتیادمان را درمان کنیم، چه نیازی به یادگیری این مفاهیم داریم؟ اما امروز آن افراد دیگر در کنگره نیستند. اعتیاد مثل سرماخوردگی نیست که بدون دانایی و فقط با قرص و شربت درمان شود؛ بلکه درمان اعتیاد نیاز به دانش دارد. یک جمله معروف میگوید، تا یکپنجم داناییات را بالا نبری، نمیتوانی یکپنجم موادت را کم کنی؛ زیرا سیستمی که در درون ما است، کاملاً هوشمند عمل میکند. دینورفین و اندورفین زمانی در بدن ترشح میشوند که به سطحی از آگاهی برسیم. آن پیچهای خمر؛ یعنی بهشت تا جهنم ما، به واسطه افکار، اندیشهها، تربیت و دانایی ما تعیین میشوند. هرچه سطح دانایی بالاتر رود، این سیستم بهتر کار میکند و نیاز ما به مواد کمتر میشود. بنابراین میتوانیم یکپنجم مصرف را کاهش دهیم، در غیر این صورت، بیرون از این در، شما نمیتوانید حتی متادون را از ۵ سیسی به یک سیسی برسانید؛ چون نمیتوانید آن را رها کنید.
یکی از زیباترین و مهمترین بحثهای کنگره، در جزوه جهانبینی ۲ آمده است. این جزوه به ما یاد میدهد که چرا با وجود دانایی، نمیتوانیم عمل کنیم؟ چرا با اینکه مفاهیم را میدانیم، باز هم نمیتوانیم اجرا کنیم؟ این بهدلیل وجود نیروهای منفی، بازدارنده و تخریبی است. جزوه، این نیروها را بهخوبی برای ما میشکافد و حتی با مدلهایی مثل مدل شهر وجودی و مدل قلعه عقل، نشان میدهد که این نیروها چگونه در ما عمل میکنند.
مثلاً چرا با اینکه میدانیم سیگار بد است، نمیتوانیم ترک کنیم؟ چرا با وجود دانستن ضرر مواد، نمیتوانیم پلهها را درست کم کنیم؟ چون این نیروهای بازدارنده و تخریبی ابتدا بهصورت بازدارنده عمل میکنند و اگر کنترل نشوند، به نیروهای مخرب تبدیل میشوند. اما اگر بتوانیم آنها را بشناسیم و درست مدیریت کنیم، به نیروهای مکمل تبدیل میشوند. این نیروها شاید کارهای زیادی بلد نباشند؛ اما در خراب کردن حس، استاد هستند؛ پس باید حواسمان جمع باشد و بدانیم برای چه باید جلویشان را بگیریم و چطور میتوانیم مهارشان کنیم؟ با خواندن، با مطالعه، با تمرین جهانبینی.
اگر جزوههای من را ببینید، خندهتان میگیرد! صفحاتش پر از فلش، توضیح، حاشیهنویسی و خطکشی است. من در سفر اول بسیار از آن استفاده کردم. در لژیون، وقتی از رهجویی میپرسیدم: چقدر خواندهای؟ میگفت: یک دور خواندم؛ ولی چیزی نفهمیدم! با یک دور خواندن، چیزی فهمیده نمیشود. حداقل باید سه، چهار یا پنج بار خوانده شود. دور اول فقط مرور است، دور دوم باز هم مبهم است، اما از دور سوم مطالب کمکم قابل لمس میشود و دور چهارم، لذتبخش و مفید خواهد بود. جهان بینی فقط برای ما نیست بلکه برای تمام آدمهای بیرون کنگره نیز است.

دستور جلسه دوم:
به محسن تبریک میگویم، یکی از بهترین رهجوهای من است. همه رهجوهایم را دوست دارم و به همه اعضای کنگره عشق میورزم؛ اما محسن را بهنوعی دیگر دوست دارم. هر جلسه به من میگفت: آیا من رها میشوم؟! بعید میدانم، اصلاً به قیافهام میخورد رهایی؟! ما پشتسر هم میخندیدیم، فقط به او میگفتیم رها هم نشدی، فقط بیا! اینها گذشت... و بعد از رهاییاش، در کنار بچههای میبد؛ برای ساخت شعبه خیلی زحمت کشید و یکی از پایههای ثابت بود. اجر و قربش را هم گرفت و حال خوش امروز او، قطعاً نصیب هر کسی نمیشود. این، پاسخ تمام تلاشهای اوست؛ هدف بزرگی که داشت: اول رهایی، بعد کمک به رهایی دیگران، سپس پرداخت بدهیهایش. امروز هم بهخاطر عشق و محبتی که دارد، محسن میتواند الگویی عالی برای همه ما باشد. الگویی که همه کارهایش را بهموقع انجام میدهد، در زمان حال زندگی میکند، و از همه چیز میگذرد تا کاری اصولی و درست انجام دهد. به خودش، به رهجوهایش، به اعضای شعبه و به همه اعضای کنگره، این تولد را تبریک میگوییم.
دستورجلسه دوم: پنج سال رهایی راهنما مسافر محسن
.jpg)

اعلام سفر راهنما مسافر محسن
آخرین آنتی ایکس مصرفی، تریاک وشیره مدت تخریب ۱۲ سال به روش DST و داروی ۱۰OTماه و ۲۶روز سفر کردم به راهنمایی راهنمامسافر هادی، والان ۵سال و ۳ ماه است که آزاد و رها هستم و رشته ورزشی فوتسال

آرزوی راهنما مسافر محسن
هفته جهانبینی است و از صمیم قلب آرزو میکنم که ما بتوانیم آموزشهایی را که در کنگره، بهویژه در زمینه جهانبینی دریافت میکنیم، در زندگیمان بهصورت کاربردی بهکار ببندیم. بر روی جلد جزوه جهانبینی نیز آمده است: اگر بتوانیم حتی یک برگ از آن را بهدرستی درک کنیم، برای تمام زندگیمان چه در این دنیا و چه در آخرت کفایت میکند. امیدوارم همگی ما بتوانیم آن چه را که میآموزیم، در زندگی خود جاری و ساری کنیم.

سخنان راهنما مسافر محسن
اگر بخواهم کمی از خودم بگویم، من هم مثل خیلیهای دیگر، در ابتدا فکر میکردم مصرف مواد فقط مخصوص دورهمیها و تعطیلات است؛ اما تعطیلات نوروز آمد و رفت و مصرفم پشت سر هم ادامه پیدا کرد، تا جایی که به اعتیاد رسیدم. بعد از ۱۵ سال مصرف مواد، با حالی بسیار خراب، لاغر و ضعیف، وارد کنگره شدم. اما از همان ابتدا، با آغوشی باز از من پذیرایی شد. دو سه ماه اول، با زور و بیمیلی به کنگره میآمدم. محیط برایم ناآشنا بود و حرفهایی که میزدند از جهانبینی، وادیها گرفته تا حرمت برایم تازگی داشت و قابل درک نبود. از یک طرف میگفتند: اگر بیایی اینجا، درمان میشوی، رها میشوی، حالت خوب میشود. با خودم میگفتم مگر میشود مواد مصرف کرد و حال آدم خوب باشد؟ از طرف دیگر، اطرافیانم هم مدام حرف میزدند: تو هنوز تریاک میکشی، حالا فقط جای شربت گرفته! این شربت به کبدت آسیب میزند، میمیری! هر کسی چیزی میگفت. با همه این تردیدها، به سختی ادامه دادم. اما بعد از دو سه ماه، وقتی کمی حالم بهتر شد، فهمیدم که این حرفهایی که در کنگره گفته میشد، واقعی و درست است.
ماندم، ادامه دادم، تا به درمان رسیدم. راهنمای عزیزم در لژیون همیشه میگفت: "روزی میآید که مواد مصرف نمیکنی، حالت خوب است، اصلاً نمیخواهی مواد مصرف کنی؛ برایم غیرقابل باور بود. اما همین حالا که این حرفها را میزنم، روز رهایی را با تمام وجودم لمس کردهام. بعد از رهایی، حالم خوب شد و همچنان به کنگره میآمدم. راهنمایم گفت: اگر حالت خوب است، باید زکاتش را بدهی. پرسیدم: زکات چیست؟ گفت: زکات حال خوب، خدمت کردن است.
از همانجا خدمت را آغاز کردم، روزی راهنمایم به من گفت: اگر میخواهی تاآخر عمر حالت خوب بماند و دیگر سراغ مواد نروی، باید شال نارنجی بگیری. در این صورت من تضمین میکنم که همیشه حالت خوب خواهد بود. همین حرف هدفم شد، شروع کردم به خواندن کتابها، تلاش کردم راهنما شوم و بالاخره راهنما شدم. هر چه بیشتر در خدمت جلو میروم، بیشتر متوجه میشوم که حال خودم بهتر میشود. زندگیام، چه از نظر مادی و چه معنوی کاملاً تغییر کرده است. همه اینها را از کنگره دارم و میخواهم پیام تولد را منتقل کنم: اگر میخواهی حالت خوب شود، باید خدمت کنی. زکات هر دستاوردی، خدمت کردن است. در هر جایگاهی از کنگره، نشریات، سایت، راهنمایی، همه نوع خدمتی میتوان کرد.
دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ ما هم بکاریم تا دیگران بهرهمند شوند. اگر از آنچه که داری، بخشی را نبخشی، آن را از تو خواهند گرفت چه پول باشد، چه چیز دیگر. تشکر میکنم از همه کسانی که به من کمک کردند تا به درمان و رهایی برسم؛ از آقای زارع، پدر بزرگوارشان و راهنمای عزیزم و همه عزیزانی که پیش از من این مسیر را هموار کردند. سپاسگزارم.
رهایی مسافر خداکرم، راهنما مسافر ولی

رهایی مسافر محمد حسین، راهنما مسافر مرتضی


مرزبان کشیک: مسافر مسلم
عکس: مسافر محمد لژیون هفتم و مسافر رضا لژیون چهارم
ویرایش: مسافر محمد لژیون هفتم
تایپ و ارسال: مسافر سعید لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
118