English Version
This Site Is Available In English

قوانین زندگی در جهان‌بینی

قوانین زندگی در جهان‌بینی

اولین جلسه از دوره دوازدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی صادق قم با استادی راهنما همسفر ملیحه، نگهبانی همسفر سپیده و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «جهان‌‌بینی ۱و۲» روز‌‌‌ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت‌ ماه ۱۴۰۴ ساعت ۰۰: ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خداوند را شاکر هستم که امروز روی این صندلی نشستم تا خدمت کنم و آموزش بگیرم و همچنین تشکر و قدردانی می‌کنم از ایجنت محترم، مرزبانان گرامی، نگهبان و دبیر جلسه که به من اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم و همچنین از راهنمای خودم کمال تشکر را دارم.

امروز دستور جلسه جهان‌بینی۱ و ۲ است که به من در این سه سال یاد دادند که چطور باید با زندگی بازی خوبی را داشته باشم، چطور باید قوانین زندگی را بلد باشم و پیاده کنم تا بتوانم آرامش داشته باشم. جهان‌بینی یعنی چه؟ جهان‌بینی همین طور که از اسمش معلوم است یعنی دیدن درست جهان. یعنی اینکه آن  چیزی که من نسبت به خودم، نسبت به کل هستی برداشت، دریافت، ادراک و احساس می‌کنم.

حال وارد قصه زندگی می‌شوم. وقتی که من می‌خواهم زندگی را شروع کنم باید قوانین آن را بلد باشم. اینجا سوال پیش می‌آید که آیا جهان‌بینی برای همه هست یا مختص افراد خاص هست؟ استاد امین در سی‌دی جهان‌بینی ۱و۲ می‌فرمایند که جهان‌بینی برای همه انسان‌ها است. یعنی ما برای اینکه بخواهیم زندگی کنیم باید جهان‌بینی بلد باشیم. جهان‌بینی چه کاری انجام می‌دهد؟ جهان‌بینی به من درس می‌دهد که من چطور باید در برابر مشکلات و سختی‌های زندگی که در آن گرفتار شدم باید برای خودم راهکار پیدا کنم تا بتوانم از آن سختی‌ها بیرون بیایم.

جهان‌بینی برای همه مهم است ولی برای آن‌هایی که در تاریکی‌ها فرو رفتند بیشتر مهم است. جهان‌بینی یک مثلث درمان دارد، مثلث درمان تشکیل شده از؛ جسم، روان و جهان‌بینی. همه ما می‌دانیم برای اینکه جسم همسفر یا مسافر به درمان برسد،  ده الی یازده ماه طول می‌کشد تا جسم و روان کنار همدیگر به درمان برسد. آیا جهان‌بینی هم در این مدت زمان به درمان می‌رسد؟ نه، آن بستگی به خود انسان دارد که تا چه موقعی روی خودش کار کند تا بتواند روش درست زندگی کردن را یاد بگیرد. بعضی‌ها دو سال، سه سال، چهار سال بستگی به خود ما دارد.

هر بازی که ما می‌خواهیم  شروع کنیم، باید قوانین آن را بلد باشیم. شما یک بازی ساده گل یا پوچ را در نظر بگیرید، اگر من قانون آن را بلد نباشم وقتی وارد آن بازی می‌شوم چیکار می‌کنم؟ قانون شکنی می‌کنم، حال بقیه را بد می‌کنم، فکر می‌کنم آن حدی که خودم می‌گویم همان فقط درست است و بقیه هیچی بلد نیستند. اگر بخواهم  قوانین زندگی را یاد بگیرم مثل همین بازی گل یا پوچ، باید من قوانین زندگی را هم یاد بگیرم. حالا برای اینکه بخواهم قوانین زندگی را یاد بگیرم باید چیکار کنم؟

من نیاز به یک مثلث دانایی دارم. مثلث دانایی از سه تا ضلع تشکیل شده؛ تفکر، تجربه و آموزش. آیا من می‌توانم فقط دست به تجربه بزنم؟ آیا می‌توانم فقط آموزش پذیر باشم و دیگر ضلع‌ها را به کار نبرم؟ نه، من باید این سه ضلع را با همدیگر پیش ببرم. یعنی اگر من دائم در زندگی بیایم تجربه کنم، حالا بعضی از تجربه‌های من با شکست مواجه می‌شود، بعضی‌ها به خوبی پایان می‌پذیرد، اگر من از این تجربه خودم آموزش نگیرم در واقع مثلث دانایی من، ضلع‌های آن هم تقارن با همدیگر رشد نمی‌کند آن موقع است که من دچار چالش می‌شوم.

این طوری نیست من هر زمانی که دلم خواست بگویم دیگر حالا این همه اشتباه کردم و در تاریکی فرو رفتم، ضد ارزشی‌ها را درون خودم پیاده کردم، حالا می‌خواهم بیایم یک دفعه آن‌ها را کنار بگذارم، من دیگر می‌خواهم یک آدم خوبی بشوم، اینطوری نیست.

من می‌خواهم تفکر، تجربه و آموزشم را بالا ببرم. کنار آن مثلث دیگری قرار گرفته به نام مثلث جهالت. مثلث جهالت از سه ضلع از ترس، منیت و ناامیدی تشکیل شده است. می‌گویند که ترس باعث می‌شود که تفکر خورده بشود. چجوری تفکر خورده می‌شود؟ شما فکر کنید  اتفاقی در خانه افتاده است و با شما تماس می‌گیرند وقتی پشت در قرار می‌گیرید هر چقدر کلید را می‌اندازید به در اصلا نمی‌توانی در را باز کنید یا اصلا از دست می افتد، چرا؟ چون ترس به وجودت افتاده و دیگر فکرت کار نمی‌کند.


چه چیزی باعث می‌شود من بترسم؟ ترس از دست دادن چیزی، ترس از دست دادن کسی، اینکه می‌ترسم در آستانه سقوط قرار بگیرم، این‌ها همه باعث می‌شود که تفکر من خورده بشود. حال من می‌آیم دست به تجربه می‌خوام بزنم، دیگر حس‌های منفی درون من رشد پیدا کرده و من درون تاریکی‌ها فرو رفتم. فکر می‌کنم اگر بخواهم به یک تجربه جدید دست بزنم نمی‌توانم. چرا نمی‌توانم؟ چون ضلع ناامیدی که یکی از اضلاع مثلث جهالت است، درون من رشد می‌کند و من را ناامید می‌کند.

آدمی که ناامید هست گوشه‌گیر، پر از اضطراب، پر از نگرانی می‌شود، از رابطه‌ای که ویرانگر هستش دفاع می‌کند، یک زندان نامرئی را دور خودش می‌کشد و نمی‌خواهد از آن غار تنهایی خودش بیرون بیاید و این من هستم که باید بتوانم با استفاده از آموزش گرفتن رها بشوم.

چه زمانی می‌توانم آموزش بگیرم؟ زمانی که من به خودم بفهمانم که من اشتباه کردم، زمانی که بپذیرم اشتباه کردم آموزش پذیر می‌شوم، منیت در کنار حس ناامیدی قرار می‌گیرد و می‌توانم من دوباره روی پای خودم بایستم.

ان‌شاالله که بتوانیم حس‌های منفی را کنار بگذاریم، مثلث دانایی خودمان را رشد بدهیم و مثلث جهالت خودمان را کنار بزنیم و برسیم  آنجایی که حس‌های منفی از درون پاک بشود و کمک کنیم به همه آن‌هایی که در تاریکی هستند.

تایپ: همسفر زهره، رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون‌پنجم)
عکس: همسفر نازنین، مرزبان خبری
ویرایش: همسفر معصومه، رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون سوم)
ارسال: همسفر فاطمه، رهجوی راهنما همسفر منصوره (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی صادق قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .