English Version
This Site Is Available In English

نور امید را به دلهای ما پروراند

نور امید را به دلهای ما پروراند

قلم بر دست می‌گیرم و می‌خواهم یک دلنوشته بنویسم خیلی حرف‌های زیادی دارم روزی اولی که به کنگره قدم برداشتم افسردگی شدید داشتم حالم خراب بود با راهنمای تازه‌واردین آشنا شدم و از قوانین کنگره برایم صحبت کرد و با کنگره ۶۰ که آشنا شدم بعد از ۶ ماه کم‌کم و با جهان‌بینی و نوشتن سی‌دی‌ها بود که خودم را شناختم و تخریبی که خودم هم داشتم را نمی‌دیدم و همیشه باور داشتم که همه اشتباه می‌کنند و من کار‌هایم درست است حس ناامیدی تمام وجودم را برگرفته بود و نوشتن سی‌دی برام سخت بود یک روز با سی‌دی می‌رفتم در جلسه یک روز بدون سی‌دی برام خیلی سخت بود چون سوادم کم بود خدا را شکر به لطف راهنما به لطف کمک همه من کم‌کم توانستم خودم را از تاریکی نجات دهم و وجود از دست رفته‌ام را به دست بیاورم اصلاً با مسافرم تفاهم نداشتیم همه چیز زندگی را از آموزش‌های کنگره یاد گرفتم من اصلاً فکر نمی‌کردم کار خودم را انجام می‌دادم وقتی وادی اول را نوشتم تفکر کردن را یاد گرفتم خیلی دوست داشتم بیشتر بفهمم ولی یک جا بایستی بمانم و فهمیدم من باید ذره‌ذره جلو بروم تا درست سفر کنم مسافرم که مصرف کننده بود خیلی غصه می‌خوردم به آینده فکر می‌کردم خدایا راهی برایم باز شود تا مسافرم درمان شود مسافرم هم با ۱۰ ماه سفر کردن به درمان و تعادل رسید همسفر در سفر مسافر نقش مهم دارد و فهمیدم باید حرکت کنم فهمیدم برای جسم سالم من نیاز به لژیون تغذیه دارم با راهنمای لژیون صحبت کردم و در لژیون هم حضور دارم خدا را شکر یاد گرفتم چطوری غذا بخورم و اندازه‌ها را فهمیدم اطلاعات آگاهی را از کنگره آموزش‌ گرفتم با یک مسئله کوچولو عصبانی می‌شدم اما کنگره به من آموخت اول فکر کن بعد صحبت کن از آقای مهندس که نور امید را به دلهای ما پروراند و استاد جهان‌بینی استا امین تشکر می‌کنم.

تایپیست: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون دوم) 

ویراستار و ارسال کننده: همسفر سمیه نگهبان سایت

همسفران نمایندگی شهباز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .