بعد از گذشت ۱۲ماه سفر روزی که خیلی منتظرش بودم فرا رسید، به خاطر دارم اولین روزی که به کنگره۶۰ آمدم؛ وقتی آنجا اعلام رهایی کردند آرزو کردم ما هم رها شویم. هر روزی که به کنگره میرفتم متوجه میشدم، چه مکان مقدسی آمدم. خواهران کنگره همخون نیستند؛ وقتی کنار همدیگر میباشند؛ مانند خواهر میشوند. روزی که میخواستیم برویم؛ برای رهایی روی ابرها بودم؛ چون ۱۲ماه به این روز فکر کردم؛ وقتی مهندس را دیدم چه بگویم؟ چهکاری باید انجام دهم؟ چه جوری از ایشان تشکر کنم؟ زمانیکه به پارک رفتیم برای رهایی، خواهر لژیونیهای خود را نگاه میکردم که با شوق؛ برای رهایی ما خوشحال بودند لحظهای، در کنار آن همه خوشحالی اشک، در چشمهای من جاری شد؛ وقتی راهنمای خود را میدیدم که چهطور با عشق دفتر و برگه رهایی را پیش آقای مهندس بردند تا امضا کند پر از حس خوب بودم باز هم اشک از چشمهای من جاری بود.
آن لحظه که آقای مهندس به مسافرم گل دادند قلب خود را حس نمیکردم از خوشحالی روی ابرها بودم، فقط میخندیدم و نگاه من به این مرد بزرگوار بود. امروز که ۲۴ساعت از رهایی ما گذشته هر لحظه نگاه من به عکسها است انگار یک خواب شیرین بود. از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان تشکر میکنم که این بستر را فراهم کردند و روز معلم را تبریک عرض میکنم از راهنمای DST مسافر اسماعيل تشکر میکنم که خیلی زحمت این رهایی را کشیدند تا مسافرم بتواند خوب سفر کند و به رهایی برسد. از راهنمای خودم همسفر فاطمه تشکر میکنم خیلی به من کمک کردن، در سختیها کنار من بودند و به من انگیزه دادند تا بتوانم در کنار مسافرم سفر کنم و بال پرواز مسافرم شوم تا بتواند خوب سفر کند.
.jpg)
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
رابط خبری: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
ویرایش: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)
ارسال: همسفر منیژه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی اسلامشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
75