آقای مهندس حسین دژاکام، معلم بزرگ عشق و دانایی؛
نمیدانم از کدام وادی آغاز کنم، از وادی سکوتی که در تاریکیهای زندگیام سایه افکنده بود، یا از وادی تفکری که با صدای گرم و کلام روشنگر شما جان گرفت و مرا به زندگی بازگرداند. من یکی از هزاران رهجوی سرگردان در بیابان نادانی، ترس، یأس و ناامیدی بودم و به دنبال جرعهای آرامش میگشتم، آنگاه کنگره۶۰ با دستان پر مهر و اندیشهی نجاتبخش شما به چشمهای زلال تبدل شد که جان تشنهام را سیراب کرد.
شما فقط بنیانگذار یک روش درمانی نبودید؛ شما معلمی هستید، که نه تنها صورت مسئله اعتیاد را برایم شکافت؛ بلکه مرا با صورت مسئله انسان بودن، آشنا کردید. آموختم که دشمن اصلی من، تنها مواد نبود؛ بلکه نادانی، بینظمی و دوری از فرمان عقل، ریشهی تمامی تاریکیها بود. حالا در پرتو آموزشهای شما، آهسته؛ اما با اطمینان از تاریکی به سوی نور گام برمیدارم؛ زیرا فهمیدم که تغییر، تبدیل و ترخیص نه افسانهای دور؛ بلکه حقیقتی شدنی است، اگر خواستن باشد و حرکت.
جناب مهندس حسین دژاکام،
شما برای ما فقط راهنما نبودید؛ شما معلمی هستید که با عشق، صبر، استقامت و ایمان چراغ راه هزاران انسان را روشن کردید. در جهانی که امید کمرنگ شده بود، شما مشعلدار نجات انسانها هستید و از دل تاریکی، نوری بیپایان آفریدید. طبق آموزههای شما که فرمودید: «باید دانست که هیچ موجودی به میزان انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند.» من امروز به خویشتن خویش فکر میکنم؛ زیرا شما این اندیشه را در من کاشتید، پروراندید و به ثمر نشاندید. با تمام وجود از شما سپاسگزارم، برای خلق کنگره ۶۰، برای ایستادگی، برای ماندن، و برای آموختن. آموختن؛ اینکه خدمت، بزرگترین رهایی است. از عمق جان با عشق، احترام، و افتخار دستانتان را میبوسم. خوشحالم؛ چون در محضر معلمی چون شما، شاگردی کردهام.
نویسنده: همسفر سمیه، عضو لژیون سردار
عکاس: مرزبان خبری، همسفر سمیه عضو لژیون سردار
ویراستار و ارسال: همسفر فاطمه، نگهبان سایت عضو لژیون سردار
- تعداد بازدید از این مطلب :
32