English Version
This Site Is Available In English

ظرفیت و مسئولیت ۲ واژه مهم

ظرفیت و مسئولیت ۲ واژه مهم

ظرفیت و مسئولیت دو واژه‌ خیلی مهم هستند که در مسیر زندگی، مخصوصاً سفراول در کنگره۶۰ بارها و بارها با آن سروکار داریم. شاید اول ساده به نظر بیاید، اما وقتی دقیق می‌شوم، می‌بینم خیلی از مشکلات، شکست‌ها و حتی موفقیت‌ها، ریشه در درست یا غلط فهمیدن همین کلمه دارد. ظرفیت یعنی چه؟ یعنی این‌که من چقدر توان دارم، توان جسمی، توان فکری، توان روحی، توان مالی. یعنی در هر زمینه‌ای چقدر می‌توانم بار بکشم، چقدر می‌توانم مسئولیت قبول کنم، چقدر می‌توانم خدمت کنم. ظرفیت مثل ظرف آب می‌باشد. بعضی‌ها یک لیوان ظرفیت دارند، بعضی‌ها یه سطل، بعضی‌ها یه دریا. ظرفیت ثابت نیست؛ می‌شود با آموزش، تجربه، خدمت کردن، صبر و استقامت، ظرف وجودی آدم بزرگ‌تر گردد. مسئولیت یعنی چه؟ یعنی این‌که با آن ظرفیت چه کار می‌کنم. چطور از آن توانایی‌هایی که دارم درست استفاده می‌کنم. یعنی وظیفه‌ای که قبول می‌کنم، چقدر با ظرفیت واقعی من هماهنگ است. حال ارتباط این دو چه است؟ به نظر من مسئولیت باید همیشه با ظرفیت انسان هماهنگ باشد، نه کمتر، چون باعث می‌شود انسان رشد نکند؛ نه بیشتر، چون باعث می‌شود انسان زیر بار له بشود. هر وقت مسئولیت بیشتر از ظرفیت باشد، اول شاید انسان احساس قدرت کند، احساس غرور کند، ولی یه جا کم می‌آورد، خسته می‌شود، اشتباه می‌کند، حتی ممکن است شکست بخورد. در کنگره۶۰ این را خوب لمس کردم. در سفر اول، من ظرفیت خیلی بالایی ندارم، تازه دارم درد و رنج و شکست‌های گذشته را ترمیم می‌کنم. تازه دارم نظم را، حرمت و قوانین را یاد می‌گیرم. در این دوره، مسئولیت من خیلی ساده است، سر موقع آمدن، مرتب دارو خوردن، آموزش گرفتن، فرمانبرداری از راهنما. همین کارهای ساده، که شاید از بیرون کوچک به نظر بیایند، در این دوره سنگین‌ترین مسئولیت‌های من هستند. اما به نظرم در سفر دوم فرق دارد. وقتی جسم و روان ما بهتر شد، وقتی جهان‌بینی‌ تغییر کرد، آرام‌آرام ظرفیتمان بیشتر می‌شود آن‌ وقت می‌توانم مسئولیت‌های بیشتری بگیرم و خدماتی در کنگره۶۰ انجام دهم ولی یادمان نرود که باز هم باید ظرفیت را بشناسم. هر کسی قرار است به اندازه‌ لیاقت و تحمل خود مسئولیتی قبول کند نه با عجله، نه از روی چشم و هم‌ چشمی و نه برای این‌که خودم را به کسی ثابت کنم. قبله گم کردن از همین جا شروع می‌شود. قبله گم کردن یعنی چه؟ یعنی مسیر را اشتباه رفتن. یعنی فراموش کردن هدف اصلی. یعنی به جای رهایی و صلح درونی، دنبال چیزهای دیگر افتادن، قدرت، مقام، تایید دیگران. انسان وقتی ظرفیت ندارد و مسئولیتی قبول می‌کند، از یک جایی به بعد قبله‌ خودش را گم می‌کند. یادش می‌رود که برای چه پا در این راه گذاشته بود. به جای این‌که آموزش بگیرد برای بهتر شدن، هدف اصلی خود را گم می‌کند. این همان قبله گم کردن است. باید همیشه یادم باشد که برای چه آمدم. آمدم که از تاریکی به سوی روشنایی بروم، آمدم که نجات پیدا کنم، آمدم که آرامش پیدا کنم. حال ظرفیت چطور زیاد می‌شود؟ با آموزش دیدن. با خدمت خالصانه، با صبر کردن، با تمرین کردن در سختی‌ها، با فروتنی و احترام به دیگران. هر چقدر درست‌تر آموزش ببینم، درست‌ خدمت کنم، ظرفیتم بزرگ‌تر می‌شود. و هر چقدر ظرفیت بزرگ‌تر بشود، مسئولیت‌های قشنگ‌تر و مهم‌تری هم می‌توانم بگیرم. اما باید همیشه مراقب باشم که جلوتر از ظرفیتم حرکت نکنم. کنگره۶۰ به من یاد داده که باید همه چیز پله پله، با صبر و آرامش انجام شود. مثل نردبان، اگه بخواهم یک دفعه چند تا پله را با هم بپرم، ممکن است زمین بخورم و همه‌ زحماتم بر باد برود. تجربه‌های سفر اول و دوم این را به من ثابت کرد آن‌هایی که صبر کردند، درست آموزش گرفتند، درست خدمت کردند، ظرفیت‌شان مثل دریا شده، و امروز می‌بینم چقدر آرام، چقدر موثر، چقدر نورانی به زندگی خود ادامه می‌دهند.در آخر، ظرفیت یعنی توانایی واقعی من. مسئولیت، یعنی کارهایی که بر عهده می‌گیرم. قبله گم کردن یعنی دور شدن از هدف اصلی. راه جلوگیری از قبله گم کردن این است که ظرفیت و مسئولیت را درست بشناسم و باهم هماهنگ کنم. آموزش باید برای ساختن خودم باشد، نه برای برتری‌جویی. اگر بتوانم این اصول را رعایت کنم، حتماً قبله‌ خود را گم نمی‌کنم و حتماً به مقصد می‌رسم.

نویسنده مقاله: مسافر غلام‌رضا 

گروه سایت نمایندگی آکادمی 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .