جلسه ششم از دوره چهاردهم کارگاههای آموزشی عمومی شعبه دنا، با استادی راهنما محترم مسافر اسماعیل ، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر حسن، با دستور جلسه « وادی دوم و تأثیر آن روی من» و «تولد اولین سال رهایی مسافر محمد جعفر» روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۰ شروع به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان اسماعیل هستم یک مسافر. خداوند را سپاسگزارم که بار دیگر توفیق حضور در این جایگاه را به من عطا فرمود تا آموزش بگیرم. همچنین از نگهبان، دبیر محترم و گروه مرزبانی تشکر میکنم.
دستور جلسه امروز، وادی دوم و اولین سال رهایی مسافر محمد جعفر است. در وادی دوم آمده است که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمیگذارد و هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود را هیچ فرض کنیم. جناب آقای مهندس در کتاب ۱۴ وادی برای رهایی از مشکلات، ۱۴ بند را برای رهایی ما از مشکلات، بهویژه اعتیاد، بیان کردهاند. واژه اول، وادی اول، در مورد تفکر است. زمانی که قصد انجام کار یا فعالیتی داریم، نیروها و القائات منفی به کار گرفته میشوند. متأسفانه این نیروها در درون شخص قرار دارند و غیرقابل مشاهده هستند، مگر اینکه شخص آگاهی لازم را برای شناخت آنها داشته باشد. در کل، این وادی مسئله امید را به ما تزریق میکند.
در مورد امید، باید این نکته را یادآور شوم که همواره باید نیمه پر لیوان را ببینیم و نعمتهایی که خداوند به ما عطا فرموده و مورد لطف او قرار گرفتهایم را در نظر بگیریم. برداشت بسیار جالبی که آقای مهندس از لیوان پر ارائه میدهند این است که یک لیوان پر شامل نیمی اکسیژن و نیمی آب است که هر دو برای حیات ما ضروری هستند. این مطلب به ما یادآوری میکند که مشکلات نیز رحمت خداوند هستند؛ البته درک این موضوع نیازمند آموزشهای ناب کنگره است تا دریابیم چگونه مشکلات میتوانند رحمت الهی باشند.
نکته جالب در این وادی، تأثیر آن بر روی خود من است. هر بار که میخواهم اعلام سفر کنم، میگویم که ۱۶ ماه و ۱۵ روز سفر کردهام و این خود یک نکته مثبت و امیدوارکننده است؛ چرا که من امید داشتم که سفر خود را به پایان برسانم. در جشن تولدم، حسین آقا گفتند که اسماعیل خیلی مواقع سینهخیز خود را به کنگره میرساند؛ چرا که واقعاً مشکلات زیادی داشتم. جالب اینجاست که اولین تولد من در کنگره مصادف شد با همین وادی دوم، و این اتفاق برای محمد جعفر نیز افتاد که جای تأمل دارد.
قبل از اینکه در مورد محمد جعفر صحبت کنم، میخواهم کمی در مورد آواهای کنگره صحبت کنم. یک روز آقای خدامی در همین سالن پایین در مورد آواهای کنگره فرمودند: وقتی به آواهای کنگره میرسیم، مسافر و همسفر باید آن را با صدای بلند بخوانند. این موضوع برای من تعجبآور و جای سؤال بود و تا اینکه از هوش مصنوعی پرسیدم که آواهای زیبا چه تأثیری بر روی انسان دارند. به جواب بسیار شگفتانگیز و جالبی رسیدم که شامل تأثیرات جسمی و روانشناختی است: کاهش استرس،
تأثیر بر روی سیستم پاراسمپاتیک، کاهش فشار خون و ضربان قلب، تسکین درد (این تسکین درد شامل همان مسکنهای طبیعی بدن است که تولید میشود).
این موارد برای من بسیار جالب بود، چون قبلاً فکر میکردم صرفاً یک سری نوشتارها هستند که ما آنها را میخوانیم. یکی دیگر از تأثیرات مهم آوای خوب، بهبود خواب است و این نکته برای شخصی که میخواهد به درمان و رهایی برسد بسیار مهم است. همچنین، کاهش اضطراب و افسردگی و افزایش تمرکز از دیگر فواید آواها هستند. مورد بعدی ایجاد فضای همدلی است. ایجاد فضای همدلی در بین گروه، یک قسمت از آوای تولد است که میگویند: تو رستاخیز نوری. این دو کلمه خود یک شاهنامه داستان دارد و برمیگردد به سیستمی که ما الان در آن حضور داریم. رستاخیز یعنی چه؟ رست یعنی مرده یا گذشته و رستاخیز به معنی برخاستن مردگان است. رستاخیز نور به معنی این است که یک تحول درونی برای شخص صورت میگیرد، یعنی از یک تاریخچه مطلق راه خود را به سمت نور پیدا کرده است.
خوب، میرویم سراغ دستور جلسه دوم، یعنی اولین سال رهایی محمد جعفر عزیز. داشتم در این مورد فکر میکردم که در مورد محمد جعفر چه چیزی را بگویم. تنها موضوعی که برای محمد جعفر پیدا کردم تا مقداری او را تنبیه کنم، دیر آمدن او در لژیون سیگار بود. اما دیگر موارد، مخصوصاً ادب و احترامی که شخص میتواند در جمع داشته باشد را محمد جعفر رعایت میکرد که برای من خیلی مهم بود و در لژیون همیشه این را به بچهها میگویم که اگر ادب و احترام داشته باشید، حتماً به رهایی میرسید و به واسطه این قسمت خوب، قطعاً فرمانبردار خوبی هم خواهید بود. همیشه گوش به فرمان بود و ایدههای خودش را به موقع مینوشت.
یک نکته مثبت دیگر که من همیشه آن را به فال نیک میگیرم این بود که وقتی میخواستیم برای رهایی به تهران برویم، به من گفت که یک پک سیگار کشیده است و نمیدانست چه کار کند. به همین دلیل، او را برای رهایی به تهران نبردم و وقتی برگشتم به او گفتم که باید سفر مجدد کنیم. اینکه یک شخص در روز رهایی خودش این مطلب را عنوان کند، همان چیزی است که نگهبان عزیز در ابتدای جلسه میخواند که، ما سفر میکنیم از ترس به شجاعت. کمتر کسی شجاعت این را دارد که این موضوع را مطرح کند؛ چرا که پیش خود فکر میکند که راهنما یک سال زحمت او را کشیده است و رودربایستی پیدا میکند و این خودش باعث میشود که مشکلات دیگری هم پیدا شود و رهجو مشکل خود را پنهان میکند.

محمد جعفر سفر مجدد خود را انجام داد، این بار با عزمی جزم و جلسات خود را بهتر از سفر اولش میآمد تا اینکه سفر سیگارش هم به پایان رسید. به واسطه اینکه یک جایی این حقیقت را عنوان کرده بود، امتیازات زیادی را از دست داد؛ مثلاً میتوانست مرزبان بشود، اما به خاطر همین سفر سیگار، مرزبان شدن نیز رد شد. میخواست اولین سال رهاییاش را بگیرد که باز هم به خاطر سفر سیگار به تعویق افتاد. اما الان با کولهباری از شهامت و تجربه، اولین سال رهاییاش را جشن میگیرد.
نکته مثبتی که من در محمد جعفر دیدم، بعد از وصل شدن او به لژیون سردار بود. با این کار، بخشندگی را یاد گرفت و اضلاع مثلث درمان او کامل شد. سال اول تعهد سرداری خودش را پرداخت کرد و برای دوره بعدی اعلام دنوری کرد و مبلغ آن را هم پرداخت کرد و در حال پرداخت مابقی آن است. در جایگاههای خدمتی مختلف در حال خدمت کردن است. این مواردی که میگویم شاید برای خیلی از افراد غیر قابل درک باشد که شخصی وارد کنگره بشود و به راحتی به این درجه از خدمات برسد. در کنگره اتفاقات زیادی میافتد که ما باید چشم بینا داشته باشیم برای دیدن آنها و از آنها آموزش بگیریم. متشکرم و جلسه را برای مشارکت به دیگر عزیزان میسپارم. خودتان و آقای مهندس را تشویق کنید.

خلاصه سخنان مسافر محمد جعفر:
سلام دوستان محمد جعفر هستم یک مسافر. خداوند را شاکر و سپاسگزار هستم بابت هر روزی که فرصت زندگی کردن را به من عطا فرموده است. امروز نیز به خاطر لمس این جایگاه از او سپاسگزارم. امیدوارم که لحظات خوشی را سپری کرده باشید. یکی از بهترین لحظات زندگی من، همین زمانی است که در کنار شما دوستان آموزش میگیرم و به این جایگاه رسیدهام.
در ابتدای مصرف مواد، این کار را به صورت تفننی انجام میدادم. زمانی متوجه شدم که مصرفکننده مواد مخدر هستم که در حال استراحت بودم و احساس بیحوصلگی میکردم. از ظاهر من همه چیز مشخص بود. یکی از دوستانم که با هم مصرف میکردیم، از من پرسید و من به او گفتم که بدن درد دارم و احساس سرماخوردگی و ویروس دارم. او گفت که ما به این حالت، خماری میگوییم و هر وقت مصرف نکنیم، دچار خماری میشویم و دقیقاً مشکل همین است و هیچ مشکل دیگری نداری. با خودم گفتم که من اصلاً خمار نمیشوم و مصرفکننده نیستم. در آن تاریکیها پیشرفت خوبی داشتم تا اینکه به مصرف شیره خوراکی رسیدم.
نمیدانم چگونه بود که اذن ورود به کنگره برای من صادر شد و به کنگره رسیدم. به واسطه آموزشهای ناب کنگره، از جناب آقای مهندس، آقای امین و دیگر اساتید، و به ویژه از طریق لسان گویا راهنمای خوبم، آقا اسماعیل، تحولات بسیاری در من ایجاد شد و توانستم ذره ذره مصرف مواد و سیگار را درمان کنم. از آقا اسماعیل و کلیه خدمتگزاران کنگره 60 شعبه دنا، همسفران کوچک، همسفرم و راهنمای همسفرم که من را با تمام مشکلات و تخریبهایی که برای آنها به وجود آوردم، تحمل کردند، تشکر میکنم. خودتان و آقای مهندس را تشویق کنید.
خلاصه سخنان راهنما همسفر:
سلام دوستان اعظم هستم راهنما یک همسفر. این شعر را تقدیم میکنم به خانم لیلای عزیز، که قرار بود جایگاهی که من الان در آن هستم، متعلق به ایشان باشد، اما با لطف و محبت خود این فرصت را به من دادند.
ای که میپرسی نشان عشق چیست؟ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.
عشق یعنی مشکلی آسان کنی، دردی از درماندهای درمان کنی.
در میان این همه غوغا و شر، عشق یعنی کاهش رنج بشر.
عشق یعنی گل به جای خار باش، پل به جای این همه دیوار باش.
عشق یعنی تشنهای خود نیز اگر، واگذاری آب را، بر تشنهتر.
عشق یعنی دشت گلکاری شده، در کویری چشمهای جاری شده.
عشق یعنی ترش را شیرین کنی، عشق یعنی نیش را نوشین کنی.
هر کجا عشق آید و ساکن شود، هر چه ناممکن بود، ممکن شود.
در ابتدا از آقای مهندس تشکر میکنم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا من بتوانم در این جایگاه قرار بگیرم. سپس از آقا اسماعیل تشکر میکنم که توانستند آقا محمد جعفر را به این رهایی برسانند. بسیار خوشحال هستم که در کنار این خانواده خدمتگزار هستم و این سعادتی است که در این جایگاه قرار دارم. همچنین از خانم لیلا تشکر میکنم، راهنماییهای ایشان باعث شد که این خانواده به این رهایی برسند. از خانم مینا عزیز، الگوی صبر، متانت و فرمانبرداری نیز تشکر میکنم. ایشان مدت زیادی نیست که در لژیون حضور دارند و راهنماییهای اصلی را خانم لیلا در حق این خانواده انجام دادهاند. از گروه مرزبانی و ایجنت محترم، خانم مریم عزیز، تشکر میکنم و به خانم مینا تبریک میگویم. بسیار خوشحالم که این افتخار نصیب من شد تا جشن تولد یک سال رهایی را در کنار این خانواده تجربه کنم. آرزوی بهترینها را برای این خانواده دارم و امیدوارم این زوج خدمتگزار را در جایگاههای بالاتر با شالهای راهنمایی و مرزبانی ببینم. از زمانی که خانم مینا به لژیون ما آمدهاند، رهجوهای زیادی به لژیون جذب شدهاند و من در کنار شما آموزش میگیرم. از اینکه به صحبتهای من گوش کردید، سپاسگزارم.

خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان مینا هستم یک همسفر. بسیار شاکر خداوند مهربان هستم که راه کنگره و اذن ورود به کنگره را به ما داده است تا بتوانیم از آموزشهای جهانبینی بهرهمند بشویم و از عشق و محبت راهنماها انرژی بگیریم. به نظر من، کنگره یک تکه از بهشت است؛ چرا که ما با ورود به این مکان امن و مقدس، آرامش واقعی را تجربه میکنیم و میتوانیم این آرامش و انرژیها را در کلیه مشکلات و مسائل زندگیمان به کار ببریم.
تشکر میکنم از آقای مهندس حسین دژاکام و از خانواده محترمشان، و از استاد امین به خاطر آموزشهای خوبشان. تلاشهای بیوقفه این خانواده عزیز باعث شده که کنگره به چنین وسعت جمعیت و پیشرفتی برسد. همچنین، از آقا اسماعیل، راهنمای مسافران و خانواده محترمشان تشکر میکنم. البته من دو تشکر به آقای اسماعیل بدهکار هستم؛ یکی برای به رهایی رسیدن ایکس مسافرم و ویلیام ایشان و دیگری برای آموزشهای خوبشان که باعث شدند مسافر من در کنگره بمانند و جزو یکی از خدمتگزاران کنگره باشند. در واقع، مسافر من دو راهنما داشتند؛ یکی آقا اسماعیل در طول سفر کنگره و آقا حبیبالله، برادر ایشان، بیرون از کنگره که با راهنماییهایشان خیلی به ما کمک کردند.
واقعاً زحمات زیادی کشیدهاند تا به رهایی و ماندگاری در کنگره برسند. از خودشان و همسفرشان، خانم سعیده عزیز، و دخترهای گلشان که امروز زحمت کشیدند و به کنگره آمدند، خیلی تشکر میکنم. از خود مسافرم؛ راستش یک سری چیزها آماده کرده بودم که بگویم، ولی اینقدر از محمد جعفر خوب تعریف کردند که جرات نمیکنم حرف بزنم. به محمد جعفر گفتم که من چه مشارکتی کنم، گفتند که فقط بگو من خوشبختترین همسفر جهان هستم که مسافری مثل محمد جعفر دارم. گفتم من عهد و پیمان بستهام که در کنگره دروغ نگویم. از خانم لیلای عزیز و خانواده محترمشان که امروز زحمت کشیدهاند و قدم روی چشم ما گذاشتهاند، تشکر میکنم. شخصیت خانم لیلا در شعبه دنا ثابت شده است؛ چرا که گفتار، پندار و کردارشان سالم و صالح بوده و همیشه باعث پیشرفت کنگره در شهرضا شدهاند.
خیلی تشکر میکنم و امیدوارم همیشه هر جا هستند سالم و سلامت باشند. همچنین از خانم اعظم عزیز تشکر میکنم. من زمان زیادی نیست که عضو لژیون هشتم هستم، اما دیدم که چقدر عاشقانه و دلسوزانه خدمت میکنند. من از ایشان انرژی و آموزش میگیرم و امیدوارم که بتوانم رهجوی خوبی برایشان باشم.
یک تشکر هم میخواستم از مادر عزیزم کنم که خیلی زحمت کشیدند در این مدت که من به کنگره آمدم. اگر زحمات ایشان نبود، من نمیتوانستم بیایم. مادرم برای من بچهداری میکرد تا من بتوانم کنگرهداری کنم و اگر زحماتشان نبود، واقعاً نمیشد و با بچه خیلی سخت بود که به کنگره بیایم. همچنین از پدر مسافرم که امروز آمدند و از خانم فاطمه عزیز تشکر میکنم. ایشان همیشه به من در کنگره اعتماد به نفس میدادند در مشارکتها. و در نهایت، از همه خدمتگزاران کنگره، از قسمت ایجنت و مرزبانی محترم، از قسمت مسافران و مرزبانان همسفر، تشکر میکنم.
خیلی ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
رهایی مسافر اسماعیل رهجو راهنما محترم احسان لژیون پنجم:


تایپ: مسافر محمود لژیون دوم، مسافر عباس لژیون پنجم
ویرایش و ارسال: مسافر طاها لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
162