خدا را شکر میکنم که راه کنگره را برای من باز کرد که با آموزشهای ناب آن بتوانم راه و روش درست زندگی کردن را یاد بگیرم. وقتی مسافرم وارد کنگره شد، خیلی اصرار میکرد که مرا به کنگره بیاورد، میگفت آموزشهای کنگره برای تو هم خیلی خوب است، کنگره فقط برای ما مسافرها نیست؛ ولی من با فکر خرابی که داشتم میگفتم نه، من که اعتیاد ندارم تا به کنگره بیایم، شما که مصرفکننده موادمخدر هستید باید بروید تا درمان شوید. قبول نمیکردم که من بیشتر از مسافرم نیاز به تزکیه و پالایش روح، روان، جسم و فکرم دارم.
وقتی وارد کنگره شدم و آموزش گرفتم، متوجه شدم که همه افکار، رفتار و اخلاقم مشکل دارد و فکر میکردم همه کارهایم را درست انجام میدهم؛ چون با تفکری که در وادی اول یاد گرفتم، متوجه شدم که کارهایم را درست انجام نمیدادم؛ مثلا اگر با مسافرم بحث میکردم و او حرفی میزد، من حاضرجوابی میکردم و این از تفکر غلط من بود. من آگاهی لازم را نداشتم که اینگونه رفتار نکنم. گاهیاوقات آنقدر حرص میخوردم که اعصابم خورد میشد، راهی بیمارستان میشدم و آمپول و سرم آرامبخش به من وصل میکردند، بعد از آن هم بهخاطر مصرف داروها تا دو روز خوابآلود بودم.
من همیشه از همه کینه داشتم، ناشکری میکردم که این چه شانسی است که من دارم، کاش مادر مرا نزاییده بود.
مسافرم فقط با مصرف مواد خود را تخریب کرده بود؛ اما من بندبند وجودم را با افکار منفی خراب کرده بودم.
در وادی دوم بیان شده که هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم، یعنی همه مطالب در درون و برون ماست. من از این مطالب زیبا فهمیدم که درون و برون من، دست خودم است اینکه بخواهم از ارزشها و یا راه مستقیم استفاده کنم یا به سمت ضدارزشها بروم، یاد گرفتم که با امید زندگی کنم و در ناامیدی بسی امید است.
در پایان تشکر میکنم از آقای مهندس که برای ما زحمت کشیدند، انشاالله که سایه ایشان مستدام باشد و تشکر میکنم از راهنمای خودم خانم فاطمه که مطالب کنگره را به ما آموزش میدهند.
نویسنده: همسفر پوران رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دنا
- تعداد بازدید از این مطلب :
42