جلسه ششم از دوره پنجم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی زاهدان به استادی همسفر سمیرا، نگهبانی همسفر زهره و دبیری همسفر فرزانه با دستور جلسه <<وادی دوم ،هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد،هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکرکنیم >> روز چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۵ آغاز بکار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
هیچ موجودی بی دلیل خلق نمیشود و پا بر روی زمین نمیگذارد. همه این خلقت یک دلیل و هدفی دارد؛ اگر بخواهیم ما همسفرها و مسافرها یک نگاهی به قبل از ورود خود به کنگره بیندازیم و نگاه کنیم که کجای ماجرا بودهایم؟ اگر من بخواهم خود را مثال بزنم شاید من از دوران کودکی یک افسردگی به همراه داشتم و قسمت عمده آن را متوجه نبودم و انگار از بعد قبلی با من همراه بوده است همیشه احساس مریضی میکردم و بدون آنکه علت آن را بدانم و این روزگاری بود که از کودکی به همراه من بود و وقتی به بزرگسالی رسید در لایههایی شروع به پیدا شدن کرد؛ تا جایی رسید به قرص خوردن و دارو خوردن و شد جلسات تراپی برای رسیدن به حال خوب پس شد یک دوره ۷ ساله و تلاش بینتیجه صرفاً برای به تعادل رسیدن سیستم ایکس که بتوانم این سیستم را در بدنم متعادل کنم.
به طبع این افسردگی یک ناامیدی بسیار بزرگی در من وجود داشت که دیگر دوست نداشتم زندگی کنم. اینکه اصلاً برای چه آمدهایم حالا آمدهایم که چه بشود؟ حالا قرار است از اینجا کجا برویم؟ همین زندگی که کردیم برای ما کفایت میکند! خب حالا وقت جمع کردن بار وبندیل خود و رفتن از این دنیاست. وقت این است که خدا وسیله آن را فراهم کند.
چون بر اساس ترسی که داشتم، ترس خودکشی در من زیاد بود و نمیتوانستم این کار را بکنم. تا زمانی که مسافر من وارد کنگره شد و چند سال حمل کردن این کوله بار غم همراه من بود. و مسافر من میآمد و من خیلی اطلاعی نداشتم که کجا میرود و کجا میآید فقط متوجه احوالش میشدم که روز به روز بهتر میشد مسافری که هیچ وقت نمیخندید امروز میخندد و حالتهایی از او میدیدم که هیچ وقت تا به حال ندیده بودم ما هیچ وقت با هم رابطه خوبی نداشتیم و شروع کرد به نزدیک شدن و ارتباط برقرار کردن.
هدف من از آمدن به کنگره دوست پیدا کردن بود به علت تنهایی که داشتم و به من میگفتند برو حالت عوض میشود و تصور من از کنگره مانند مهمانی بود که در آنجا به من خوش میگذرد برای من سوال بود که آنجا کجاست که مسافر من اینقدر تغییر کرده است نه تنها ۱۸۰ درجه بلکه ۳۶۰ درجه تغییر کرده است.
من واقعا با ناامیدی به کنگره آمدم چون با حجم کاری زیادی که داشتم آمدم برای من سخت بود و یه روزهایی با خستگی تمام میآمدم و تنها دغدغه من این بود که هیچ وقت نمیتوانم سی دی بنویسم و میگفتم چون باید سی دی بنویسم نمیتوانم کنگره بروم چون بعد از ظهرهای من با کار پر است من نمیتوانم با این حجم از کارها بینشان نظم ایجاد کنم.راهنمای عزیزم که در هرجا هستند اول سلامت باشند و دل خوشی داشته باشند چون واقعا دل من خوش شده است وادی دوم میگوید: امید! من قبلاً میگفتم امید و فقط برای من یک کلمه امید بود که گفته میشد و تمام، ولی الان امید پشتش برای من یک حس بسیار بسیار قشنگ برای من هست یعنی انگار واقعاً امید را حس میکنی و یک تصویر یک زندگی، این برای منی که یک مثلث جهالت بودم ناامیدی، ترس و منیت و ناامیدی بزرگترین مشکل زندگی من بود طوری که اضطراب باعث میشد، هیچ کاری نکنم و اگر کاری را انجام بدهم از ترس زیاد آن کار را خراب کنم در مسئله کاری مشکلی ندارم همش نگران بودم که چه میشود و باید چیکار کنم و باعث میشد یک شبهایی تا صبح بیدار باشم و از استرس زیاد نخوابم
اگر همسفران جدید میبینند الان حال من خوب است واقعاً حال من خوب نبود و این حال خوب را مدیون کنگرهام چون من روزهایی میآمدم مینشستم و گوش میدادم و تکرار میکردم و ذره ذره آموزش میگرفتم و این آموزشها تنها راه نجات زندگی من بود که میگرفتم
به قول جناب مهندس که میفرمایند کنگره کارخانه آدمسازی است که آدمهایی که میآیند اینجا یک بار در زندگی خود کوبیده شدهاند و میآیند یک بار دیگه از نو کوبیده میشوند و به یک آدم جدید با یک طرز تفکر جدید که انگار ذره ذره ساخته شده و این آجرها بالا آمده و یک مسافر و همسفر جدید را به وجود آورده است تبدیل میشوند.
من این حال خوب را از کنگره و از روزی اولی که آمدهام و دقیقه دقیقه تجربه کردم. واقعاً خدا را شکر میکنم برای لحظه لحظه حضورم در کنگره و لحظه به لحظه خدمتی که میکنم و آموزشی که میگیرم و امیدوارم خدا لیاقت بیشتری بدهد که اگر بتوانم راهنما باشم ،راهنمای خوبی باشم.

تایپیست: همسفر مبینا رهجوی راهنماهمسفرمهدیه (لژیون یکم)
عکس و ارسال:همسفرسمیه رهجوی راهنماهمسفرمهدیه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی زاهدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
34