سیزدهمین جلسه از دوره سوم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی بیرجند با استادی همسفر صغری، نگهبانی همسفر مرضیه و دبیری همسفر فاطمه با دستورجلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه ٩ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز بهکار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
از نگهبان لژیون سردار همسفر مرضیه و راهنمای خوبم همسفر معصومه تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم، خدمت کنم و آموزش بگیرم. از نگاه من، همسفر معصومه در پیشگاه خداوند از جایگاهی بسیار ارزشمند برخوردار هستند؛ آموزشهای ایشان بود که جسارت صحبت کردن را به من آموخت. مهارت صحبت در جمع را نداشتم؛ حتی در حد سلام کردن و این یکی از توانمندیهایی است که در کنگره و در سایهی آموزش های راهنمای خود یاد گرفتم. انشاالله که برکت آن در زندگیشان جاری باشد، که قطعاً همینطور است.
کنگره۶۰ بهترین مکانی است که انسان با ورود به آن احساس آرامش میکند. در دوره نوزادی طی یک حادثه پای من دچار سوختگی شدید شد و پزشکان گفتند: به دلیل عفونت زیاد پای من باید قطع شود؛ اما با عنایت خداوند و امام رضا(ع) تنها از ناحیه انگشتان قطع شد.
تا امروز این موضوع را در لژیون نیز مطرح نکرده بودم؛ زیرا تصور میکردم قرار گرفتن در جایگاه استادی، بهترین زمان برای بازگو کردن این موضوع است. من در زندگی خود روزگار سختی را پشت سر گذاشتهام. مادرم در سن ۴۵ سالگی پدرم را از دست داد و ۲۰ سال من را به تنهایی بزرگ کرد و به قول معروف زنگوله پای تابوتش بودم. قطعاً حکمتی داشته است؛ زیرا احتمال داشت در پی آن اتفاق، دیگر در این دنیا نبودم؛ اما امروز در این جایگاه نشستهام و در محضر انسانهای بزرگی صحبت میکنم.
بسیار خوشحالم که امروز در این مکان حضور دارم. همسفر زهره را همچون ستارهای میبینم که آیندهای درخشان در انتظارشان است. همیشه از ایشان الگو میگیرم. راهنمایان کنگره با صبر و تحمل خود به ما درسهای زیادی میآموزند و هر کدام از اعضای کنگره وجودشان سرشار از چیزهاییست که به من زندگی را میآموزد. یکی با مهربانی، یکی با نگاهش، یکی با بخشندگی، یکی مانند خانم الهام که به من جسارت و شجاعت را آموزش میدهد و هر کدام از آنها در یک زمینهای آموزگار من شدند. به نظر من در کنگره هر فردی در هر جایگاهی نقش مهمی را ایفا میکند. تا امروز بر این باور بودم که من در کنگره هیچ نقشی ندارم؛ اما امروز با دستور جلسه وادی دوم متوجه شدم هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. اکنون بعد از ۴۵ سال فهمیدم که من نیز بیهوده نیستم و بیهوده به این دنیا نیامدهام و این جرقهای بود در زندگیام تا دوباره شروع کنم. شاید میبایست در ۲۰ سالگی شروع میکردم؛ ولی اکنون نیز دیر نیست و شروع میکنم، گمان میکنم چون صاحب فرزند نشدم خیلی جوان هستم.
آنطور که فکر میکردم بیهوده نیستم شاید سخنران خوبی نباشم؛ اما خواستم بگویم آقای مهندس قطعاً در پیشگاه خدا با پیامبران همنشین میشوند. بهخاطر زحمات ایشان بود که من توانستم این جایگاه ارزشمند را تجربه کنم که هیچ وقت فکر آن را هم نمیکردم، از صبح بارها از جناب مهندس تشکر کردم بهدلیل این تغییری که در وجودم ایجاد شده است. خیلی دلم پاکتر و صافتر شده است. اکنون تلاش میکنم در دل کینهای از هیچکس نداشته باشم. همه کسانی را که قبلاً شاید میخواستم سر به تنشان نباشد را دوست دارم و برایشان دعا و خواستار خوشبختی آنها هستم. به خودم برمیگردم و میگویم چرا قبلاً من اینطور بودم و همین یک کلمه را اگر بفهمم برایم کافی است که من بی هیچ نیستم. دو مرتبه سیدی را گوش دادم و چیزی ننوشتم که با خودم بیاورم و فقط میگویم من بیهوده نیستم همین که در قلبم آمده که تو بیهوده نیستی و همه را باید با عشق دوست داشته باشی.
در گذشته، خیرخواهی برای اطرافیانم در دلم جایی نداشت و گاه به این میاندیشیدم که چرا باید شرایط دیگران از من بهتر باشد. اما اکنون، با نگاهی نو به زندگی، زیباییهای وجود دیگران را میبینم و با عشق و محبت برایشان آرزوهای نیکو دارم. دوست داشتن تمامی اعضای کنگره، حتی آنهایی که به خوبی نمیشناسم، برایم به یک احساس عمیق تبدیل شده است. هر بار که در جلسات یکدیگر را در آغوش میکشیم، پیوند من به این مکان مقدس مستحکمتر میشود. هرچند ممکن است نتوانم همه را در آغوش بگیرم، اما عشق و محبت به همه آنها در دلم جاری است.
شاید بیشتر آنها با کلامی که در لژیون میگویند، دلم را به اینجا وابسته کردهاند. اینجا، جایی است که همه خوب هستند و اگر کسی به من بدی میکرد، شاید دیگر برنمیگشتم. از شما سپاسگزارم که با سکوتتان به من آموختید که عشق و محبت، بزرگترین هدیهها هستند.



تایپ: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیوناول)
ویرایش: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیوندوم)
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند
- تعداد بازدید از این مطلب :
83