English Version
This Site Is Available In English

کنگره باعث شد نور امید به من تابیده شود

کنگره باعث شد نور امید به من تابیده شود

اولین جلسه از دوره سی ام کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لویی‌پاستور با استادی مسافر امیر، نگهبانی مسافر سامان و دبیری مسافر محمدرضا با دستور جلسه «وادی دوم و تاثیر آن روی من» در روز چهارشنبه 10 اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
 

خلاصه سخنان استاد:

خوشحالم که یک‌بار دیگر در حضور شما دوستان هستم و بسیار ممنونم از آقا سامان که اجازه دادند روی این صندلی بنشینم و یک‌بار دیگر آموزش بگیرم.

قبل از اینکه عرایضم را آغاز کنم، کسب اجازه می‌کنم از راهنمایان عزیز. همیشه گفته‌ام وقتی مشارکت می‌کنم یا اینجا هستم، در واقع دارم درس پس می‌دهم.

راجع به وادی دوم، یادم هست اوایل سفرم بود. تازه شروع کرده بودم به مصرف دارو. سی‌دی اول را نوشته بودم و دقیقاً زمانی که می‌خواستم سی‌دی دوم را بنویسم، احساس ناامیدی شدیدی داشتم. البته قبلش هم یک‌سری مسائل و اتفاقاتی برایم افتاده بود. دوستان نزدیکی که الان هم اینجا هستند، می‌دانند چه اتفاقی افتاده بود.
کلاً احساس ناامیدی می‌کردم، ولی فقط تلاش می‌کردم که ادامه بدهم.
به آقا میثم گفتم خیلی احساس ناامیدی دارم. فقط یک کلمه گفت:
«آقا امیر، برو وادی دوم را بنویس.»

من هم وادی دوم را نوشتم. صادقانه بگویم، بار اول زیاد چیزی متوجه نشدم. اما وقتی کم‌کم مسیر را ادامه دادم، انگار نوری به قلبم تابیده شد.
فکر می‌کنم آخرین چیزی که شیطان می‌خواهد به انسان القا کند، "ناامیدی" است. یعنی تمام تلاشش را می‌کند تا ما را ناامید کند.
آن دورانی که انسان وارد مصرف مواد می‌شود، همان دورانی‌ست که فکر می‌کند دوران طلایی‌اش است. خیال می‌کند جنس ناب گیر آورده و کسی هم از این موضوع خبر ندارد!
به قول کرمانی‌ها، وقتی پای محفل می‌نشیند و معاملات میلیاردی می‌کند، اوج امیدواری را در خودش می‌بیند.
ولی نمی‌داند، همان‌طور که استاد امین می‌گوید پاداش کارهای بد و ضد ارزشی را زود می‌دهند.
وقتی کم‌کم جلوتر می‌روی و می‌بینی اتفاق خاصی نمی‌افتد، ناامیدی سراغت می‌آید.
طبیعتاً سراغ من هم آمد. اما کنگره باعث شد نور امید به من تابیده شود.

وقتی جلوتر می‌روم، می‌بینم دستاوردهایی که به دست می‌آید، بعضی وقت‌ها انسان را متعجب می‌کند.
مثلاً وقتی آدم کتاب ۶۰ درجه، صفحه ۲۰۱ تا ۲۰۳ را می‌خواند، می‌بیند مهندس سفر خودش را تمام کرده است و از "باوری در ناباوری" سخن می‌گوید.
همان‌جا مهندس می‌فرماید: «هیچ‌کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر به هیچ فکر کنیم.»

می‌خواهم بگویم با جلو رفتن و چنگ زدن به ریسمان کنگره، انسان امید را به دست می‌آورد.
شاید روزهای اول که می‌آیی، باورش سخت باشد.
اما با خدمت کردن، دیدن کسانی که به رهایی رسیده‌اند، و کسانی که خدمت می‌کنند و به حال خوش دست یافته‌اند، کم‌کم در این مسیر قرار می‌گیری.

من بیشتر از این وقت جلسه را نمی‌گیرم. دلم می‌خواهد بچه‌ها مشارکت کنند و از صحبت‌هایشان استفاده کنم.
ممنون که به صحبت‌های من توجه کردید.

ضبط و تایپ: مسافر روح الله(لژیون ۱۵)
عکس: مسافر علی(لژیون۱۱)
ارسال: مسافر حمید(لژیون ۷)
ویرایش: مسافر حسام(لژیون۱۶) گروه سایت مسافران شعبه لویی پاستور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .