گفتوگو با راهنمای محترم، آقا کاوه از شعبه لویی پاستور
سلام دوستان، کاوه هستم، مسافر.
آخرین آنتیایکس من شربت تریاک بوده. مدت سفرم ۱۰ ماه و ۲۳ روز بود با داروی OT و با راهنمایی آقا هومن. اکنون ۵ سال و ۵ ماه از رهاییام میگذرد. فعالیت ورزشیام در کنگره، والیبال و شناست.
نخستین باری که با وادی دوم آشنا شدید، چه احساسی در شما ایجاد شد؟
اولین بار که با وادی دوم آشنا شدم، خیلی جالب بود؛ همیشه آن لحظه در ذهنم مانده است. این وادی به من امید و روحیه داد و بیش از هر وادی دیگری در خاطرم مانده است. در آن زمان تازه وارد کنگره شده بودم. چون پیش از آن هم در NGOهای دیگر شرکت کرده بودم، احساس میکردم در آنجا قدرت عمل از من گرفته شده و ترس زیادی نسبت به مواد و حتی زندگی کردن داشتم. مدام باید میگفتم نسبت به زندگی عجز دارم.
اما در کنگره این نگاه برایم جالب بود که میگفت: «تو به هیچ نیستی» و قرار است برای هدفی به دنیا آمده باشی. این نگرش برایم بسیار امیدبخش بود. من واقعاً این بال و پر دادن کنگره به انسانها را دوست دارم.
آیا پیش از آشنایی با این وادی، لحظاتی در زندگیتان بوده که احساس بیارزشی یا فراموششدگی کرده باشید؟
بله، بسیار زیاد. حتی در محیط خانواده، در اجتماع، در قیاس با همدورهایهایم، این حس را مکرراً تجربه میکردم. خیلی ناامید نمیشدم، اما احساس بیارزشی مداوم سراغم میآمد و نمیتوانستم بفهمم که در این دنیا به چه دردی میخورم.
در کار تخصصیام هم هیچگاه موفق نبودم، اما وقتی وارد کنگره شدم، حس کردم بالاخره به یک دردی میخورم. راهنمای عزیزم همیشه میگفت: ما یک شغل داریم و یک کار. شغل را همه دارند، اما باید بگردیم ببینیم کار اصلیمان چیست. این جمله به من خیلی قوت قلب میداد و من را به فکر وا میداشت تا ببینم هدف واقعیام چیست.
وادی دوم چه کمکی کرد تا بیشتر به خودتان و تواناییهایی که دارید فکر کنید؟
وادی دوم انگار مرا کنجکاو کرد. مرا بیشتر رهجو کرد. باعث شد بیشتر خودم را بشکافم، کاوش کنم و ببینم من چهکارهام و چه کاری باید انجام دهم. این وادی برایم خیلی مؤثر بود، چون جملهاش میگفت: «هیچ مخلوقی بیهوده خلق نشده» و من که همیشه فکر میکردم بیفایدهام، حالا وادار میشدم درونم را جستوجو کنم.
این وادی چه تأثیری در نوع برخورد شما با مسائل و مشکلات زندگی داشته است؟
باعث شد در برابر مشکلات خودم را نبازم. باعث شد بفهمم که حتی در سختترین شرایط هم میشود راهی برای عبور پیدا کرد. اعتمادبهنفس من را بالا برد و باعث شد وقتی مشکلی پیش میآید، بهجای تسلیم شدن، به دنبال راهحل بگردم و باور کنم که میتوانم از پسش بربیایم.
پس از درک وادی دوم، نگاهتان به مفهوم «امید» چگونه تغییر کرد؟
امید من چند برابر شد؛ انگار کسی به من میگفت قرار است کاری انجام دهی. در هر شرایطی نوری میدیدم که نوید حرکت و انجام مأموریتی را میداد. این موضوع باعث شد از کنگره دور نشوم و همواره در حال جستوجو باشم. واقعاً انگیزه زندگی را در من بالا برد.
اگر بخواهید وادی دوم را در یک جمله به کسی که دچار ناامیدی شده توضیح دهید، چه میگویید؟
من معمولاً میگویم: تمام موجودات هستی آنهایی که ما فکر میکنیم به دردی نمیخورند، قطعاً در این جهان مؤثرند.
انسان مخلوقی صاحب اختیار است!
یعنی آفریدگار برایش حساب ویژهای باز کرده. ما هیچ موجودی جز انسان نداریم که صاحب اختیار باشد و اختیار فقط به کسی داده میشود که روی او حساب میشود. بنابراین، انسانی که در این جایگاه خلق شده، قطعاً برای انجام کاری پا به هستی گذاشته است.
به نظر شما برای درک بهتر این وادی چه باید کرد؟
به نظر من، باید دست از مقایسه با دیگران برداشت و در محیطی آرام، وادی اول را در زندگی اجرا کرد. باید از خود پرسید: من چه تأثیری میتوانم داشته باشم؟ چه کار ارزشی میتوانم انجام دهم؟
آدمها با هم متفاوتاند. باید بگردم و ارزشها و تواناییهای خودم را پیدا کنم و آنها را در زندگیام جاری کنم. قرار نیست راه دیگران را بروم؛ من باید مسیر خودم را پیدا کنم، و این مسیر تنها با خودشناسی است که به موفقیت خواهد رسید.
با توجه به اینکه شما خدمتهای زیادی را در کنگره تجربه کردهاید، فکر میکنید این وادی در کدام بخش از خدمتها بیشتر خودش را نشان میدهد؟
این وادی در همهجای زندگی نمود دارد، بهویژه در خدمتها، باعث افزایش اعتمادبهنفس من میشود. همانطور که در مواجهه با مشکلات گفتم، صدایی مدام در درونم هست که میگوید: «تو میتوانی از این مرحله عبور کنی.»
در حالی که قبلاً صدایی بود که میگفت: «تو نمیتوانی، باید اینجا متوقف شوی.» اما حالا اعتمادبهنفس دارم و احساس قوت قلب میکنم.
در ابتدای ورود به کنگره، انسان بسیار سبک و امیدوار میشود. ما از دنیای تاریک اعتیاد آمدهایم؛ سرشار از شکستهای پیدرپی و ناامیدی. اعتمادبهنفس ما پایین آمده و خود را در برابر زندگی ناتوان میدیدیم. اما این وادی نیرویی به ما میدهد تا برخیزیم و با قدرت ادامه دهیم.
دوست دارم خاطرهای از ورودم به کنگره تعریف کنم:
شعبه لویی پاستور در زیرزمین قرار دارد و من اصلاً شناختی از کنگره نداشتم. همه راههای ترک را امتحان کرده بودم، اما کنگره را نمیشناختم.
یک روز که حال بسیار بدی داشتم و آسمان را کوتاه و تاریک میدیدم، در میدان ونک، پس از بازگشت از کار، حیران و بیتصمیم مانده بودم. ناگهان به یاد یکی از دوستانم افتادم که مدتها بود دیگر مصرف نمیکرد. با اینکه صمیمی نبودیم، تماس گرفتم و پرسیدم کجا رفتی؟ گفت: کنگره.
پرسیدم چگونه است؟ گفت: سخت نیست، مثل وقتیست که گرسنهای و باید غذا بخوری؛ کمکم آن را تمام میکنی.
با این ذهنیت به کنگره آمدم، با تصور اینکه قرار است از پلهها پایین بروم و من را ببندند و ببرند کمپ! ترسهای زیادی داشتم و اصلاً نمیدانستم کجا میآیم.
اما همان لحظهای که مشاور تازهوارد با من صحبت کرد، انگار بار ۲۰ سال اعتیاد، رنج، و عذاب وجدان از روی دوشم برداشته شد. وقتی به من گفت: «تو نیاز بدنته و مقصر نیستی» روحیهام کاملاً عوض شد و از همان روز حال بهتری پیدا کردم.
هم اکنون کنگره خانه من است و از خدا ممنونم.
در پایان، از بنیانگذار محترم کنگره که چنین بستری را برای ما فراهم کردند، سپاسگزارم. ایشان واقعاً برای ما الگو هستند. همچنین از خانواده محترمشان و همه خدمتگزارانی که تاکنون زحمت کشیدهاند تشکر میکنم. بسیاری از این عزیزان آشکار نیستند، اما من میدانم شب و روز تلاش میکنند تا من بتوانم در این فضا، زندگی باکیفیتتری داشته باشم.
ممنون که به صحبتهایم توجه کردید.
تایپ: مسافر هادی(لژیون5)
ضبط: مسافر محمد(لژیون۱۶)
ارسال: حمید(لژیون۷)
ویرایش: مسافر حسام(لژیون۱۶) گروه سایت مسافران شعبه لویی پاستور
- تعداد بازدید از این مطلب :
79