English Version
This Site Is Available In English

با تفکر به ناامیدی غلبه می‌کنیم

با تفکر به ناامیدی غلبه می‌کنیم

چهارمین جلسه از دوره پنجم کارگاه‌های آموزشی‌ خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی الیگودرز، به استادی مسافر نعمت، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر اردشیر با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» در روز سه‌شنبه ۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان نعمت هستم مسافر
دستور جلسه «هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌دهد، هیچ‌کدام از ما بی هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم»
من هم از خداوند بزرگ سپاسگزارم که امروز توانستم در این جایگاه قرار بگیرم و از شما دوستان آموزش بگیرم. امیدوارم که امروز یک جلسه سرشار از انرژی در کنار یکدیگر داشته باشیم.
در اینجا از استاد عزیزم آقای احمد تشکر می‌کنم که شرایط خدمت را برای من فراهم کردند. از نگهبان و دبیر هم تشکر می‌کنم.
در ضمن یک تشکر ویژه دارم از تمام مسافران و همسفرانی که زحمت کشیدند تا این جایگاه را برای ما فراهم کنند، تشکر می‌کنم. از مرزبانان دوره قبل که به خوبی خدمت کردند قدردانی می‌کنم امیدوارم که در کنگره باشند و در جاهای دیگر خدمت کنند. تبریک ویژه عرض می‌کنم خدمت مرزبانان جدید و امیدوارم که بتوانند آموزشی که مد نظر کنگره است در این جایگاه خدمتی کسب کنند.

من خودم در جایگاه مرزبانی خدمت کردم  فردی که می‌خواهد در کنگره خدمت کند باید بتواند خدمت کردن در جایگاه مرزبانی را تجربه کند زیرا خدمت کردن در جایگاه مرزبانی به صورت عملیاتی می‌باشد.
در گذشته ما به واسطه مصرف مواد مخدر، خواسته یا ناخواسته وارد تاریکی‌ها ‌شده بودیم. خیلی چیزها را از دست دادیم  و متوجه نشدیم که چه اتفاقی بر سر ما آمده است. ما وقتی که وارد کنگره ۶۰ شدیم برای ما توضیح دادند که صورت مسئله اعتیاد چیست ما چگونه وارد ضد ارزش‌ها شدیم.
در کنگره به من گفتند تفکر کن که چرا این اتفاق افتاده به ما آموزش  دادند که دیگر برگشتی به سوی تاریکی‌ها نداشته باشیم. وقتی که ما تفکر کردیم تازه فهمیدیم که ما چقدر خسارت وارد کردیم  به جسم خودمان و  به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کردیم و این باعث شد که بفهمیم خیلی چیزها را از دست دادیم. خیلی کارها است که باید آن‌ها را درست کنیم و حالا من یک انسان ضعیف و ناتوان وقتی که دیدم این همه تخریب به وجود آوردم از خودم ناامید شدم و با خود گفتم چطور من می‌توانم این همه خسارت را جبران کنم؟ من دچار ناامیدی شده بودم. در این‌جا وادی دوم به من کمک کرد به من امید داد و به من یاد داد که تو با تفکری که در وادی اول یاد گرفتی می‌توانی بر ناامیدی‌ها غلبه کنی.

در این وادی به من گفته شد که شما اگر بخواهی می‌توانی خودت را بشناسی و اگر بتوانی مسئولیت کارهایی را که انجام داده‌ای خودت به گردن بگیری و مسئولیت آنها را قبول کنی می‌توانی در جامعه تمام کارهای خودت را به درستی انجام دهی.
اینجا بود که امید در درون من شکل گرفت‌. من عادت کرده بودم که مسئولیت کارهایم را به گردن دیگران بیندازم و برای فرار از مسئولیت بهانه بیاورم، زمانی که داشتند این‌جا را درست می‌کردند به من گفتند که شما هم بیا و اینجا کمک کن ،گفتم من که دیسک کمر دارم چه کاری از دست من بر می‌آید؟ اما به من گفتند که تو بیا وقتی که آمدم دیدم که این‌جا چقدر کار هست که من می‌توانم انجام بدهم.
من وقتی در کنگره شروع کنم به کار کردن و خدمت کردن در بیرون از کنگره هم می‌توانم کارم را خودم انجام دهم و دیگر نیاز نیست مسئولیت کارهای خودم را به گردن دیگری بیندازم.

مگر امکان دارد که چیزی بیهوده به این دنیا آمده باشد در جلسه قبل یکی از همسفران خیلی جالب راجع به  هر چیزی که برای چه چیزی به وجود آمده است توضیح می‌داد من زمانی که این‌ها را شنیدم خیلی تعجب کردم اصلاً تا به حال این‌ها رو نشنیده بودم و خیلی برایم جالب بود.
مگر امکان دارد که یکی از اعضای بدن ما بیهوده آفریده شده باشد؟ مثلاً وقتی که می‌آییم و به یکی از اعضای بدن آسیب می‌زنیم بعد می‌فهمیم که چه چیزی را از دست داده‌ایم.
می‌فهمیم که هیچ یک از ما جهت بیهودگی به دنیا نیامده‌ایم. ما خودمان هستیم که خودمان را به هیچ حساب می‌کنیم ما خودمان همگی قبلا مصرف کننده بوده‌ایم و حالا اگر در خیابان به یک فرد مصرف کننده برخورد کنیم و بگوییم که خدایا این فرد به چه درد می‌خورد برای چه این فرد را آفریده‌ای اصلاً کار درستی نیست؛ زیرا ما خودمان قبلا مصرف کننده بودیم از من که امروز این‌جا نشستم و صحبت می‌کنم تا راهنماها و ایجنت گرفته، همگی قبلاً مصرف کننده بودیم و امروز می‌بینیم که چقدر رشد کرده‌ایم. مگر می‌شود که یک چیزی، هیچ باشد؟ شاید قسمت بوده که ما وارد تاریکی‌ها بشویم و امروز که به سمت روشنایی‌ها می‌رویم قدرش را بدانیم.

ما موقعی که در ساختمان قبلی کنگره بودیم با خود می‌گفتیم که چه جای خوبی آمدیم از اینجا تکان نخوریم ولی امروز که به ساختمان جدید آمده‌ایم تازه می‌فهمیم که به چه جای بهتری آمده‌ایم. امروز باید به خودمان امید بدهیم که وقتی که قرارداد این ساختمان تمام شد ما باید در ساختمانی که خودمان ساخته‌ایم باشیم.

ما باید هدف داشته باشیم ما بیهوده نیامده‌ایم اینجا روی این صندلی‌ها بنشینیم یکی خواسته که ما اینجا باشیم، امروز من وظیفه دارم که اگر عضو لژیون سردار نیستم بروم و عضو لژیون سردار بشوم نه برای پول دادن بلکه برای اینکه بدانم بخششی که در لژیون سردار از او صحبت می‌شود چیست.
ما وظیفه داریم اگر تعهدی را قبول کردیم به تعهد خود عمل کنیم من وقتی که دستم را بالا بردم و گفتم عضو لژیون سردار هستم حالا تعهد دارم که بدهی خودم را به لژیون سردار پرداخت کنم، من اگر  تعهد خودم راپرداخت نکردم همیشه و همیشه بده‌کار خواهم ماند. در پایان امیدوارم که با وجود این بچه‌هایی که من در اینجا می‌بینم پس از پایان قرارداد این ساختمان بتوانیم در ساختمان خودمان باشیم.  از اینکه به صحبت‌های من توجه کردید از همه شما تشکر می‌کنم.

تایپ: مسافر گودرز
ویرایش: مسافر بهمن
عکس: مسافر اکبر
تنظیم و ارائه: مسافر احمد

مسافران نمایندگی الیگودرز

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .