پنجمین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی شادآباد با استادی همسفر الناز، نگهبانی راهنما همسفر الهام و دبیری همسفر سمیرا با دستور جلسه «وادی دوم(هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه ۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۴۵ برگزار شد.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که اجازه داد در جمع شما خوبان باشم. از استاد سردار ممنونم که اجازه دادند تا در این جایگاه خدمت کنم. از همسفر الهام تشکر میکنم که من را دعوت کردند تا در این جایگاه آموزش بگیرم. دستور جلسه امروز وادی دوم است؛ وادی دوم به وادی امیدواری معروف است. تیتر وادی میگوید که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. خلق شدن هر یک از ما انسانها یک حکمتی دارد و ما با یک حساب و کتابی قدم به این زمین گذاشتهایم؛ هر کدام از ما باید یک کاری را انجام بدهد و یک وظایفی را دارد. بعضی از افراد اینگونه فکر میکنند که من این زندگی، پدر، مادر و این جامعه را انتخاب نکردهام.
آقای مهندس روز چهارشنبه در این مورد صحبت کردند و گفتند که انسانها نسبت به بقیه مخلوقین الهی تفاوت فاحشی دارند؛ انسانها دارای قدرت اختیار هستند و خودشان انتخاب کردند که در این جایگاه باشند و آموزش بگیرند و این دنیا پر از چالشهای مختلف است و ما به این دنیا آمدهایم تا آموزش بگیریم، جبران خسارت کنیم و یاریرسان باشیم و بهتر است آموزشهایی که میگیریم را کاربردی کنیم و به بهترین نحو این کاری را که قرار بود در این دنیا انجام بدهیم را انجام دهیم. باید بدانیم که ما هر کاری که انجام میدهیم، اگر آموزش بگیریم و آن را درست انجام بدهیم، به کائنات کمک کردیم و هر کار بدی یا خوبی انجام بدهیم، همان عمل به سمت خودمان برمیگردد.
دیدهبان آقای احمد حکیمی در این مورد میگویند که وقتی میخواهید چیزی را ابراز کنید، باید آن چیز را در درون خودتان داشته باشیم و اگر آن چیز را درون خودتان نداشته باشید، مثل این میماند که یک اسلحه دارید و این اسلحه تیر و مهمات ندارد، شما شلیک میکنید و صدای شلیک کردنتان نیز میآید ولی هیچ اتفاقی نمیافتد؛ این تمثیل انسانی است که آموزش را گرفته ولی روی خودش کاربردی نکرده است و حرفی که میزند به دل نمینشیند. در ادامه باید این را از یاد نبریم که خداوند مهربان و بخشندهای داریم که به ما اجازه و اختیار داده تا خودمان انتخاب کنیم. من قبل از ورودم به کنگره همیشه فکر میکردم که هیچ اتفاق خاصی نمیافتد اگر من در این دنیا نباشم زیرا من هیچ هدف خاصی نداشتم و فکر میکردم بیهوده هستم و چیزی برای ارائه نداشتم.
زمانیکه مسافرم آمد و سفرش را شروع کرد، من در اواخر سفرش فهمیدم که او مصرفکننده بوده و به کنگره آمده؛ وقتی به من گفت که تو باید بیایی، به او گفتم تو که رفتی رهایی را نیز گرفتی پس من برای چه باید بیایم؟ وقتی که وارد کنگره شدم و آموزشهای کنگره را فرا گرفتم، متوجه شدم که یک نقطه تفکری در من بیدار شده و زمانیکه وارد لژیون سردار شدم دیدم همان الناز که یک روزی فکر میکرد هیچوپوچ است، الان میتواند با لبخندش به انسانهای اطرافش حس خوب را بدهد، با عشقی که دارد به خانوادهاش کمک کند، آنها را به طرف رشد و ارتقا سوق بدهد، آنها را همراهی کند و میتوانم با محبتی که دارم هر تازهواردی که از در وارد میشود و در نابودی کامل است به او پیام امیدواری بدهم و با هر مقداری که میتوانم به لژیون سردار تقدیم کنم، شاید بتوانم سرنوشت یک انسان، یک خانواده یا حتی یک جامعه را عوض کنم.
لژیون سردار مکمل لژیون و کارگاه است؛ ما در کارگاه و لژیون آموزشها را فرا میگیریم و شروع به کاربردی کردن آن میکنیم و در لژیون سردار حرکت میکنیم و زمانیکه حرکت میکنیم، حسهای ما باز میشود و به آن تصفیه و پالایش لازم میرسیم؛ آن زمان است که خیلی راحت میتوانیم از مال، عشق و محبت خودمان ببخشیم و حتی میتوانیم یک لبخند به دیگران ببخشیم؛ حتما لازم نیست که برای بخشیدن پول زیادی داشته باشیم یا فرد پولداری باشیم زیرا برای بخشیدن پول مهم نیست، بلکه داشتن قدرت بخشش مهم است و ما باید به آن ظرفیت لازم رسیده باشیم و این بخشش شرایط خودش را لازم دارد که ما باید زمان مناسب را به آن بدهیم و شرایط را برایش مهیا کنیم تا بتوانیم آموزشهای کافی را نیز بگیریم تا بتوانیم ببخشیم.
زمانیکه از روی نادانی بخواهیم ببخشیم و بگوییم من از فردا بخشنده میشوم، همه چیز را میبخشم و بدون حساب و کتاب کاری را شروع میکنیم، بعد از مدتی در زندگی به مشکل برمیخوریم و حسهای ما خراب میشود؛ مثلا من با کسی مشکل دارم و نمیتوانم او را ببخشم و بیایم آموزش را فرا بگیرم و بگویم من از فردا این شخص را میبخشم و دیگر هیچ مشکلی با او ندارم و در ظاهر میبخشم ولی هر دفعه که آن فرد را ببینم در دلم حس نفرت و حس بد زبانه میکشد که این نشان دهنده آن است که من از درون او را نبخشیدم و دارم تظاهر به بخشیدن میکنم؛ بخشش زمان لازم دارد و به روش DST است؛ زمانیکه شروع میکنیم به صورت پلهپله ببخشیم، به جایی میرسیم که یادمان نمیآید کی، کجا و چطوری بخشیدیم. در آخر میخواهم از همسفر الهام تشکر کنم که اجازه دادند خدمت کنم و از خداوند نیز ممنونم که اجازه داد که من در این جایگاه قرار بگیرم. دوست دارم صحبتهایم را با یک دعا به اتمام برسانم: خدایا ما را بینیازی در نفس، یقین در قلب، اخلاص در عمل، نور در چشم و بصیرت در ایمان عطا بفرما.

تایپ: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ویراستاری و ثبت: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون پانزدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
270