جلسه نهم از دوره چهل و سوم جلسات آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی خمین با استادی مسافر علی و نگهبانی مسافر محسن و دبیری راهنمای محترم آقای مرتضی با دستور جلسه " وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمینهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تأثیر آن روی من در روز سهشنبه ۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم مسافر؛
در ابتدا خداوند بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که اذن و اجازه داد تا در این جایگاه بنشینم، خدمت کنم و از شما عزیزان آموزش بگیرم. تشکر میکنم از نگهبان محترم و همچنین راهنمای عزیزم آقای حمیدرضا، که شرایط این خدمت را برای من فراهم کردند. در مورد دستور جلسه اگر بخواهم صحبت کنم همین طور که اطلاع دارید وادی ها یک سری قوانین هستند. مثل زمانی که ما میخواهیم یک بازی را انجام بدهیم یکسری قوانین دارد. زمانی که قوانین را بلد باشیم آن بازی را بهتر میتوانیم انجام دهیم.
وادی ها هم قوانین زندگی هستند، یعنی ما وقتی که میخواهیم زندگی کنیم و زندگی خوبی داشته باشیم اگر بتوانیم وادیها را اجرا کنیم صددرصد به آن حال خوب و آرامشی که مد نظر همه هست میرسیم. در وادی اول تفکر کردن را به ما یاد داده است. یعنی وقتی که تفکر خوبی داشته باشیم و در مسیر حرکت کنیم، حتماً به آن هدف میرسیم. حالا دستور جلسه امروز که وادی دوم می باشد، میگوید، هیچ مخلوقی جهت بیهودگی آفریده نشده. اینجا تأکید کرده هیچ مخلوقی، نگفته است هیچ انسانی. انسان اشرف مخلوقات هست یعنی هر مخلوقی و هر چیزی که خدا آفریده حتماً دلیلی داشته است که خداوند آفریده و هیچ چیزی نیست که بی هدف باشد. در این قسمت از وادی میگوید، همه مطالب درون و برون ماست. یعنی زمانی که انسان خودش را بشناسد و به وجود خودش پی ببرد متوجه میشود هر چیزی که هست در انسان است و زمانی که خداوند انسان را آفرید او را بر سر یک دو راهی قرار داد. یک طرف ضد ارزشها بود و طرف دیگر ارزش ها. حالا اگر انسان یک تفکر درست داشته باشه و به طرف ارزش ها حرکت کند، حتماً و حتماً میتواند زندگی خوبی داشته باشه. بعضی ها وادی دوم را میگویند وادی امیدواری، ما زمانی مصرف کننده بودیم و ناامیدی را با پوست و گوشت و استخوانمان احساس کردیم. در شرایطی بودم که اصلاً خیلی ناامید بودم و چیزی برای از دست دادن نداشتم. در ذهن خودم به این فکر میکردم که اصلاً من برای چه به دنیا آمده ام، این همه سختی، این همه مشکلات چرا؟ زمانی که دستم را دراز کردم و کنگره دستم را گرفت و شروع به درمان کردم جهان بینی در اختیار من قرار گرفت، امید وار شدم و توانستم زندگی خوبی داشته باشم. خیلی برای من جالب است، مثلاً یک ماشین وقتی خراب می شود میبریم پیش یک تعمیرکار جوری درست میکند که از روز اولش هم بهتر می شود. واقعاً برای من کنگره اینطور بود شاید آن زمانی که مصرف کننده ام نبودم فکر و اندیشهام اینطور نبود. آمدم، علاوه بر اینکه اعتیادم را درمان کرد، آن فکر و اندیشهام را هم درمان کرد. به صورتی این جهان بینی روی من تأثیر گذاشت که کلاً همه چیز من عوض شد. خدا را شکر میکنم که این کنگره در مسیر راه من قرار گرفت. الآن ما آمدیم اینجا سفر میکنیم و درمان میشویم. من خودم چون بچه روستا هستم به کنگره آمدم و درمان شدم، دوست دارم حتی اگر برای کنگره کاری نمیکنم اسم کنگره را خراب نکنم. الگویی باشم که اگر یک نفر مصرف کننده من را دید بگوید این به کنگره رفته و درمان شده است. ببیند چیزی در من تغییر کرده، نه اینکه بگوید با آن زمانی که مصرف میکرد، چه فرقی کرده است. بهتر که نشده، بدتر هم شده است. خیلی خدا را شکر میکنم که این مسیر برای من فراهم شد و توانستم در اینجا سفر کنم. این تاریکی که ما تجربه کردیم در دوران اعتیاد باعث شد ما بیشتر به عظمت روشناییها پی ببریم. زمانی که انسان در تاریکی ها قرار دارد و آن دردها و فکر های خراب و ضد ارزشها را دارد وقتی که درمان می شود، بهتر میتواند درک کند و زمانی که میخواهی این عشق و محبتی که در کنگره هست را درک کنی، میگویند آن کینه و نفرتی که در من هست را باید کنار بگذارم. آقای مهندس میگویند: وقتی که میخواهی عشق و محبت را درک کنی باید عشق بگیری، باید دستت را از کینه خالی کنی. همه اینها را کنگره به من یاد داد و کنگره باعث شد که من یک زندگی خوب و عالی داشته باشم. امیدوارم سفر اولی ها بتوانند با متدی که آقای مهندس در اختیارشان قرار داده است سفرشان را انجام بدهند و با آن جهان بینی و نوشتن سی دی ها و کارهایی که راهنما میگوید بتوانند به آرامش و آسایشی که مد نظر کنگره هست برسند. در آخر میخوام تشکر ویژه بکنم از استاد عزیزم آقای حمید که من هر چه دارم از ایشان یاد گرفتم. یادم هست سفر اول که بودم ایشان تازه به رهایی رسیده بودند. گفتم سفر دوم چطور است؟ گفت: باید بیای تا تجربه کنی. گفتم میگویند یک سری حسها باز می شود. فرمود: بله، باز میشود، ولی مثل همان مزه کردن غذاست، مثل بو کردن گل هست تا خودت آن را نچشی تا خودت آن را بو نکنی نمیفهمی چطور است. زمانی که جایگاه راهنمایی قبول شدند گفتم این چه حسی دارد؟ گفت: این از همه بهتر است، باید خودت تجربه کنی تا بفهمی. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همه شما سپاسگزارم.
نویسنده مطلب: مسافر محسن
ویراستار: مسافر حمید
عکس، تنظیم و بارگذاری: مسافر حجت
- تعداد بازدید از این مطلب :
123