جلسه دهم از دوره سی و هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی صالحی با استادی اسیستانت لژیون سردار همسفر شیما، نگهبانی همسفر طاهره و دبیری همسفر معصومه با دستور جلسه «وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه ۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
خدای بزرگ را بسیار شاکرم که امروز این فرصت را به من داد تا بتوانم در خدمت شما عزیزان باشم. از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان بسیار سپاسگزارم که این فرصت را به من دادند و این بستر را برای ما همسفران فراهم کردند تا بتوانیم نقش خودمان را در زندگی، کنگره و جامعه پیدا کنیم و تلاش کنیم که این نقش را به زیباترین شکل ایفا کنیم.
دستور جلسه این هفته وادی دوم است. پیش از کارگاه در لژیون سردار صحبت کردم و خدمت عزیزان گفتم که وادی دوم سراسر امید است و این وادی به من نوید میدهد که اگر بخواهم میتوانم نقش خود را بیابم. با تفکر صحیح، مسیر درست و رسالتم را پیدا کنم و آن را انجام بدهم. ابتدای وادی این پیام را داریم که میگوید: همه چیز در درون انسان مانند قله آتشفشان وجود دارد؛ اما آرام و بیصدا است و آنجایی که بخواهد تصمیم بگیرد و درست حرکت کند میتواند از پتانسیل قلههای آتشفشان استفاده کند و رسالت خود را به انجام برساند.
ما همسفران زمانی که در کنار یک مصرفکننده زندگی میکردیم دچار ناامیدی شده بودیم و این حس را همه ما کم یا زیاد تجربه کردهایم و به واسطه مشکلاتی که برای ما پیش آمده بود مسافران خودمان را مقصر اصلی میدانستیم و همه مسئولیتها را به گردن آنها میانداختیم؛ زیرا در کنار او بسیاری از مسئولیتهای اضافه را بر عهده میگرفتیم و آن خستگی، ناامیدی و حال بد باعث میشد که همه ما امید به زندگی را از دست بدهیم و از زندگی لذت نبریم. قطعاً اگر برگردیم به درون خودمان فکر کنیم همگی ما این را تأیید میکنیم.
اما لحظهای که وارد کنگره شدیم از همان بدو ورود وقتی افرادی را دیدیم که حالشان خوب است، افرادی که رهاشدهاند، سفر دومیها، راهنمایان و مرزبانان، وقتی حال خوش آنها را دیدیم از همان لحظه نور امید در دلمان جوانه زد، بهطوریکه همه ما میگفتیم اینجا همان جایی است که دنبالش میگشتیم و آن چیزی که ما را به اینجا رسانده آموزشهای کنگره و امیدی است که ساختار کنگره به تکتک ما داده است. آموزشهای کنگره بهخصوص وادی دوم آن چیزی بوده که باعث شد من بهعنوان یک انسان به درون خود بگردم، پیدا کنم و تفکر کنم که حالا من چه وظیفهای دارم، بهعنوان یک انسان چه فایدهای برای این سیستم میتوانم داشته باشم.
اگر هر یک از ما در جایگاهی خدمت میکنیم فقط به خاطر این است که دریافتمان از وادی دوم کافی بوده، نمیگویم بهاندازه یا حتماً صد درصد بوده؛ اما بهاندازهای یاد گرفتیم که من از سیستمی استفاده کردم، برخوردار شدم و خود را پیدا کردم. شیما که گم شده بود را پیدا کردهام و با او دوست شدم، تیمارش کردم، حالش را خوب کردم، نقشم را پیدا کردم و در حال حاضر انسانی هستم که امید دارم و حالم خوب است. حال میتوانم یک کار مفید برای یک نفر انجام بدهم. دیگر آنجا این را در خود دیدم که درس بخوانم، راهنما شوم، خدمت کنم و در آن نقطه این را در خود دیدم که خدمت مالی انجام بدهم و بتوانم از بخشی از مال و داراییام بگذرم و آن را درواقع صرف کاری بهغیر از خود کنم. همه اینها به خاطر امیدی است که در دل من بوده است.
نکته جالب این است که وقتی ما آن کار را انجام دادیم آن امید در دل ما چندین برابر میشود. زمانی که یک نفر درس میخواند، امتحان میدهد و راهنما میشود آن امید در درون او بسیار بیشتر میگردد. وقتی سر لژیون مینشیند به دو نفر کمک میکند که حتی ۵ درصد از آن حال بدی که از این در آمدهاند بهتر شود آن اعتمادبهنفس و امید را در من بیشتر میکند که آفرین شیما، داری کار مفیدی انجام میدهی.
همسفری که پیش از این نیز در حال انجام کارهای بسیاری بوده است، خانهدار بوده، فرزند داشته یا شاغل بوده؛ اما این حس را دریافت نمیکرده؛ زیرا احساس او اینگونه بوده که من بهعنوان یک آدم مانند بقیه در حال زندگی هستم. برای اینکه درآمد داشته باشم باید کار کنم، چون مادر هستم وظیفه من است که به بچه برسم یا این وظایف را انجام دهم. بههرحال بهگونهای خودمان را میکشیم؛ اما وادی دوم به ما یاد داد که ما جدا از این کارهایی که انجام میدهیم بهعنوان یک انسان به یک درد دیگری هم میخوریم، بیا و وظیفهات را انجام بده و این امید در دل ما بیشتر، بیشتر و بیشتر شد.
من هر جا که در جایگاه استاد مینشینم عمیقاً و با تمام وجود از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم. به این دلیل که باور دارم با تلاشهای ایشان ما همسفران امروز توانستهایم چنین ساختار منظم و حال خوبی داشته باشیم، میتوانیم بهخوبی خدمت کنیم و این بسیار زیباست. به علت تلاش، گذشت و بخشندگی ایشان است که امید را به ما دادند، در غیر این صورت میشد که اصلاً ما بخش همسفران را نداشته باشیم و تنها برای مصرفکنندهها باشد؛ اما ایشان این لطف را در حق همسفران کردند که آنها بیایند، از این آموزشها برخوردار شوند، امید در دلشان زنده شود و رسالت خودشان را بهعنوان یک انسان و زن پیدا کنند. به خاطر همین است که به لطف خداوند همسفران بسیار خوب حرکت میکنند.
بارها خودتان از آقای مهندس شنیدهاید که بسیار از بخش همسفران راضی هستند و این بخش بسیار منظم است و در تمام سطوح چه در قسمت راهنمایی، مدیریت شعب، بخش سردار و خدمت مالی همسفران پا بهپای مسافران پیش میروند. به نظر من به این دلیل است که آنها نقش خودشان یعنی رسالت خود را پیدا کردهاند و یافتهاند که حال چهکاری باید انجام دهند و این دقیقاً از عملکرد همسفران در تمام بخشها مشخص است. در قسمت سردار هم ما در سال ۱۴۰۳ رشد بسیار خوبی بهویژه در قسمت پهلوانان داشتیم و این دقیقاً همان بیداری همسفران است.
غالباً خانمها افرادی هستند که در خانه همیشه سرشان در حسابوکتاب است و به دنبال این هستند که اینجا زیاد خرج نکنیم، اینجوری نشود، نمیدانم این پول را برای جهیزیه دخترم یا برای دانشگاه پسرم بگذارم؛ اما آقایان شاید آسانتر این کار را در بخشش مالی انجام بدهند و خانمها یک مقدار سختتر، اما عملکرد خانمهای همسفر در کنگره۶۰ باورهای من را در این زمینه تغییر داد. دیدم که چه قدر آنها مشتاق هستند و چه قدر خوب در حال حرکت روبهجلو هستند؛ حتی از مسافرهایشان حمایت میکنند که من فلان کار را میکنم که تو پهلوان یا دنور شوی. من همسفرانی را دیدم که با پختن نان توانستند دنور شوند. این نشاندهنده بیداری آن همسفر و همچنین نشاندهنده این است که نقش و رسالت خود را پیدا کرده است و از این لذت بردم.
خانمی در یکی از شعب به من گفت که خیاط هستم و یک روز تصمیم گرفتم که روزی ۲ ساعت بیشتر کار کنم و کاغذی را به در خیاطی زدم که تعمیرات پذیرفته میشود. با خود گفتم هر چه قدر پول تعمیرات بگیرم هر مبلغی که بشود برای لژیون سردار میپردازم. بسیار جالب بود، میگفت بهراحتی توانستم این کار را انجام بدهم و مبلغ قابلتوجهی را جمع کنم. از دیدن و شنیدن صحبتهایش لذت بردم که این خانم توانسته نقش خود را بهخوبی پیدا کند و میگفت: من فرصت اینکه راهنما شوم یا خدمتهای دیگری انجام بدهم ندارم؛ اما میتوانم روزی ۲ ساعت بیشتر کار کنم و به این شکل نقشم را در سیستم انجام دهم و جالب که خاطرم هست آن روز دقیقاً دو سال پیش و دستور جلسه همین وادی دوم بود. افتخار میکنم که یک عضو کوچکی از این ساختار هستم و در کنار همسفران خوب و قدرتمندی مانند شما عزیزان خدمت میکنم.
.jpeg)
مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر هادی
تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
عکاس: همسفر سوده رهجوی راهنما همسفر عذری (لژیون دهم)
ویراستاری: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر سعیده (لژیون دوازدهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر مرضیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صالحی
- تعداد بازدید از این مطلب :
550