English Version
This Site Is Available In English

هیچ‌وقت دیر نیست

هیچ‌وقت دیر نیست

جلسه اول از دوره سی‌‌ویکم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی حر با استادی همسفر اشرف ، نگهبانی موقت همسفر مرضیه و دبیری موقت همسفر رقیه با دستور جلسه «وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمی‌نهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تأثیر آن روی من» روز سه‌شنبه ۹ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خیلی خوش‌حالم که در کنار شما عزیزان هستم و آموزش می‌بینم. دستور جلسه این هفته وادی دوم و تأثیر آن روی من است. در کتاب عشق چهارده وادی داریم که ما باید آن‌ها را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم. این چهارده وادی مثل زنجیر به هم متصل هستند. در وادی اول آموختیم که «با تفکر ساختارها آغاز می‌گردد؛ بدون تفکر آن چه هست رو به زوال می‌رود» یاد گرفتیم هر مشکل و هر مسئله‌ای که در زندگی برای ما پیش می‌آید اول باید خوب تفکر کنیم اندیشه داشته باشیم تا بتوانیم مشکلمان را حتی برای کوچک‌ترین مسئله‌ها به راحتی حل کنیم.

من می‌خواهم این مشکلم را حل کنم خوب فکر می‌کنم اندیشه و تفکر هم دارم ولی کافی نیست؛ باید تلاش و کوشش کنم و حرکت خوبی داشته باشم. این حرکت باید به سمت صراط مستقیم و مسیر درست باشد تا بتوانم آرامش بگیرم. وقتی آرامش گرفتم و به تعادل رسیدم به راحتی می‌توانم مشکلم را حل کنم؛ چون می‌دانیم وقتی که انسان تعادل نداشته باشد و نا‌آرام باشد حتی نمی‌تواند کوچکترین مشکلش را نیز حل کند. در صورتی ما می‌توانیم مشکلاتمان را به خوبی حل کنیم که تعادل داشته و به آرامش رسیده باشیم. در وادی دوم آموختیم: «هیچ مخلوقی، جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد؛ هیچ یک از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.»

در این جهانی که ما زندگی می‌کنیم هر موجودی را که شما در نظر بگیرید از انسان گرفته که اشرف مخلوقات است، گیاهان، جانوران و همه موجودات، نقش خاصی را در این جهان ایفا می‌کنند. این احساسات منفی معمولاً ناشی از تفکراتی است که در گذشته داشتیم، همان تخریب‌هایی که در گذشته داشتیم، در تاریکی‌هایی که بودیم و از طریق مسافرمان به ما وارد شده است. من تخریب‌ها و تاریکی‌هایی که داشتم را ناخواسته به فرزندم منتقل کردم. این‌ها در ذهن من مرور می‌شود که من انسان بیهوده‌ای هستم، من ارزش ندارم، این زندگی ارزشی ندارد و از این حرف‌ها که در ذهن من مرور می‌شود.

از خودم و از خدای خودم گله دارم که چرا این‌قدر  زندگی بیهوده است یا از من دیگر گذشته است. من موقعی که وارد کنگره شده بودم مثلاً به خودم می‌گفتم که چرا الان آمده‌ام؟ خیلی دیر است من که دیگر بچه‌هایم بزرگ شدند جوانی‌ام گذشت چه فایده‌ای دارد؟ در وادی دوم یاد گرفتم که این احساسات همه بیهوده است. هیچ‌کدام از ما بی‌هدف پا به این جهان نگذاشتیم. همه ما یک هدفی داریم، یک‌سری توانمندی‌ها و نقش‌های خاص خودمان را داریم که باید در این دنیا وظیفه خودمان را بتوانیم انجام دهیم.

نیروهای منفی همیشه حضور دارند شروع به آزار و اذیت ما می‌کنند و از طریق ناامیدی، پوچی در من رخنه می‌کند که دیگر دست بردار از این کارها دوباره در همان تاریکی ها قرار بگیر که من در اینجا باید امید داشته باشم و نگذارم آن تاریکی‌ها و ناامیدی‌ها دوباره در من رخنه کند و من دوباره تسلیم شوم؛ باید امید داشته باشم، روشنایی را ببینم، دوباره از صفر شروع کنم، مدام نگویم دیر است نه هیچوقت دیر نیست از صفر دوباره شروع می‌کنیم و بلند می‌شویم. امید داشته باشیم، اراده داشته باشیم، حرکت کنیم و تسلیم نیروهای منفی نشویم. و اما جمع‌بندی پایان: هیچ فردی بیهوده و بی‌هدف وارد این جهان نشده است، همه ما دارای توانمندی‌های خاص خودمان هستیم و می‌توانیم حرکت کنیم و زندگیمان را تغییر دهیم. می‌شود تغییر داد و به اوج رسید. ممنون که به مشارکت من گوش کردید.

تایپ: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم) و همسفر ناهید رهجوی راهنما همسفر خدیجه (لژیون دوازدهم)
عکاس: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر همسفر مریم (لژیون هجدهم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .