English Version
This Site Is Available In English

بخشش جزئی از تزکیه است

بخشش جزئی از تزکیه است

جلسه دوم از دور دوم لژیون سردار نمایندگی پردیس به استادی همسفر ملک، نگهبانی راهنمای تازه‌واردین همسفر پریزاد و دبیری راهنما همسفر مبینا با دستورجلسه " وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی پا به حیات نمی‌نهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تأثیر آن روی من"  روز سه‌شنبه ۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۵ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
تبریک امروز، روز دختر، مبارک باد این روز بر تمام  دختران و مادران سرزمینم، دختران قوی کنگره ۶۰ که با تمام سختی‌ها و مشکلات ماندند و صبر پیشه کردند برای رهایی خود و مسافران دردمندی که نیاز یاری داشتند. دستورجلسه، وادی دوم و تاثیر آن روی من، ما در وادی اول یاد گرفتیم که برای انجام هر کاری باید اول فکر کنیم بعد فکرمان را عملی کنیم و فقط فکر کردن کاری از پیش نمی‌برد. وادی دوم: هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. باز هم فکر کردن در این وادی آمده است. در این تفکرات هم فکر‌های خوب و مثبت هم فکرهای منفی به ذهن می‌آید. به گذشته که فکر می‌کنم، یادم می‌آید که در اثر تخریب‌هایی که به واسطه‌ی جهل و ناآگاهی که داشتم به پوچی رسیده بودم. با خودم فکر می‌کردم من اصلا چرا به این دنیا آمدم؟ اصلا خداوند چرا من را آفریده؟ من به چه دردی می‌خورم؟ چرا زنده‌ام? در ضدارزش‌ها غرق بودم، همین هم باعث شده بود هم جسمم بیمار، هم روان آشفته و بهم ریخته‌ای داشته باشم. با این ذهن و جسم بیمار فکر می‌کردم که من برای چه باید  زنده باشم؟ بود و نبود من برای چه کسی اهمیت دارد؟ از این چراها خیلی از ما همسفران از خودمان می‌پرسیدیم. گاهی ما همسفران آنقدر ناامید بودیم و خسته از همه چیز که حتی به خودکشی هم فکر کردیم.

ممکن است بعضی‌ از ما، مثل من حتی اقدام هم کرده باشیم ولی لحظه‌ی آخر به هر دلیلی پشیمان شدیم. دلیل تمام این افکار منفی  ناآگاهی و جهلم بود. راهکاری برای نجات خودم از این افکار نداشتم. مدام با خودم می‌گفتم خدا کجاست که ببیند من چقدر سختی می‌کشم از دست مسافر؟ یا خانواده؟ یا جامعه و.... ما همسفران با مصرف‌کننده زندگی می‌کردیم و فکر می‌کردیم مقصر تمام این مشکلات آنها هستند؛ چون تخریب‌هایی بوده که در فکر و اندیشه‌ی من وجود داشت. که نه خودم و نه خالق هستی را به درستی نمی‌شناختم. من فراموش کردم که انسانم، دارای قدرت اختیار که انتخاب کنم. انقدر غرق تاریکی‌ها شده بودم که حتی خالقم را فراموش کرده بودم. یادم رفته بود که اگر من خدا را یادم رفته او که مرا فراموش نکرده، اوست که هر لحظه و هرجا رحمت و بخششش را از من بنده دریغ نکرده و همیشه راهی برایم باز می‌کند تا برگردم، آغوشش همیشه برایم باز است. یکی از راه‌هایی که سر راهم گذاشت همین کنگره بود. وقتی وارد کنگره شدم اول یاد گرفتم که افکار دو دسته‌اند.(مثبت و منفی) بعد یادم داد که تو بی‌دلیل به این دنیا نیامده‌ای. یادم آورد که خالقی دارم که همیشه مراقب من است. من اگر ناامیدم و از خودم خسته دلیلش خودم هستم نه مسافر، اطرافیان و جامعه. من باید یادم بیاید که وجودم مهم است حتی اگر برای کسی مهم نباشم برای خودم و خدای خودم مهم هستم.

یاد گرفتم از کوچکترین موجودات تا عظیم‌ترین آنها همگی برای هدفی خاص خلق شده‌اند که من از آن بی‌خبرم. مثال می‌زنم شاید شما هم در موردش فکر کرده باشید. همیشه با خودم فکر می‌کردم خداوند؛ مثلا حشراتی مثل مگس را برای چه آفریده؟ این موجود زشت، مزاحم و کثیف به چه دردی می‌خورد؟ الان که یاد گرفتم هیچ مخلوقی جهت بیهودگی نیست، فهمیدم مگس‌ها از عوامل گرده‌افشانی گیاهان در طبیعت بوده و یکی از مهم‌ترین مهره‌های بعضی زنجیره‌های چرخه‌ی‌ حیاتی می‌باشند؛ برخی این حشرات پوسیده خوار هستند و باعث تسریع تجزیه لاشه‌ی جانوران و مدفوع حیوانات و اجزای گیاهی گوناگون شده و در پاکسازی محیط زیست انسان را یاری می‌کنند. همین یک مطلب کفایت می‌کند که بفهمم در خلقت مگس چه فلسفه‌ای وجود دارد؛ پس در خلقت من انسان چه رازهایی وجود دارد که از آن‌ها بی‌خبرم‌. اگر غرق تاریکی‌ها بودم دلیلش خودم بودم و این تاریکی‌ها هم جزئ از تکامل بوده تا بتوانم خودم را بسازم که بعدش بتوانم خدای خودم را بهتر بشناسم‌ باید بدانم. همیشه خدایی هست که پشتوانه‌ی من در این دنیاست. آمدنم به این دنیا  به اختیار خودم و بی دلیل نبوده حتما که با  آمدنم به این هستی باید بتوانم به آن چیزی که باعث تکاملم  می‌شود تا به آرامش و آسایش در این بُعد و بُعدهای دیگر می‌شود برسم. این امکان ندارد جز با تزکیه و پالایش که بخشش جزئی از تزکیه است.

خود بخشش انواع مختلفی دارد: بخشش جانی مانند کسانی که از جانشون گذشتند (شهدا) بخشش مال : مثل کسانی که در لژیون سردار هستند دنورها _ پهلوان‌ها و تمام کسانی که به نوعی بخشش مالی (خیرین) دارند. خود من قبلا بخشش داشتم خیلی کارها انجام می‌دادم اما حتی اگر از کسی توقع  جواب نداشتم از خدای خودم طلبکار بودم که من فلان کار را کردم چرا خدا ندید؟ چرا جواب خوبی‌هایم (بخشش مال) این شد ؟ با ورود به لژیون سردار یادگرفتم که این درست نیست بخشش باید بی‌چشم داشت ، بی منت، و بی توقع برگشت باشد. از پیشکسوتان کنگره و لژیون سردار یاد گرفتم که بخشش باید درد داشته باشد از درد منظور درد فیزیکی نیست یعنی من به واسطه‌ی بخشش سختی بکشم.تا درک کنم بخشش و گذشت باید با تمام وجودم باشد. گاهی  این بخشش فقط مالی نیست گاهی گذشتن که بعضی از،حرف‌ها، نگاه‌ها مسائل خانوادگی، عاطفی ) هم می‌تواند باشد. داشتم وادی دوم را می‌خواندم  این جمله  نظرم را جلب کرد "دنیای درون تبدیل به شهری آباد شود که در آن همه‌ی هستی راه خود را بسوی نیروی مافوق بردارد" یک سوال به ذهنم رسید؟ واقعا همه‌ی اینها برای چی هستند؟ فقط  این جواب  فکرم رسید "آرامش و درکِ خالق هستی" به امید روزی که بتوانیم به آن آگاهی و شناخت برسیم که بخشش به هر شکلی جزئی از وجودمان شود.

در ادامه تقدیر نگهبان و دبیر جدید از نگهبان و دبیر قبلی

تایپیست: راهنما همسفر مبینا
عکاس: همسفر انسیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر فاطمه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پردیس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .