English Version
This Site Is Available In English

دلنوشته راهنمای محترم مسافر روح الله از لژیون بیستم نمایندگی شادآباد

دلنوشته راهنمای محترم مسافر روح الله از لژیون بیستم نمایندگی شادآباد

که چی؟ پلی از ناامیدی به‌سوی روشنایی
سلام دوستان روح‌الله هستم یک مسافر
هر وقت بر سر دوراهی قرار می‌گرفتم و مجبور به تصمیم‌گیری می‌شدم، از خودم می‌پرسیدم: «که چی؟» سؤالی که همیشه در دل خودم مطرح می‌کردم و هیچ‌وقت پاسخی برایش پیدا نمی‌کردم. خیلی وقت‌ها در اثر مصرف و لحظات جو گیر شدن، تصمیمات و اهداف زیادی برای خودم می‌چیدم، اما بعد از مدتی با همان سؤال که «که چی؟» روبه‌رو می‌شدم و درنهایت به پوچی و ناامیدی می‌رسیدم. هر بار که این سؤال را از خودم می‌پرسیدم، به خلوتی تاریک فرومی‌رفتم. می‌دیدم دیگران را که در حال لذت بردن از زندگی‌اند، از ورزش کردن، از مسافرت رفتن، از تلاش و کوشش‌هایشان. آن‌ها را می‌دیدم و با خودم می‌گفتم: «که چی؟» چون دیگر یادم رفته بود لذت بردن از این‌ها چه حسی دارد. به‌جای آن، در دل خودم می‌گفتم که این‌ها چقدر سرخوش هستند و من درحالی‌که خودم غرق در سؤال «که چی؟» بودم، به پوچی و افسردگی فرومی‌رفتم. سؤالی که به معنای واقعی کلمه ضربه آخری بود که مرا به عمق تاریکی‌ها می‌برد.

حتی گاهی به خودم می‌گفتم، «که چی بشود که این جسم سالم از دنیا برود؟» اما این تاریکی و پوچی زمانی تغییر کرد که وارد کنگره ۶۰ شدم. آنجا بود که فهمیدم که «که چی؟» سؤالی است که در ذهن من قفل‌ها را می‌بندد و تصاویر ساختگی‌ام را پاک می‌کند. این سؤال که ظاهراً پوچ به نظر می‌رسید، درواقع نشانه‌ای از درگیری ذهنی من بود، چیزی که ذهن من برای فرار از پاسخ دادن به آن، دچار آشفتگی و سردرگمی می‌شد.

اما در کنگره ۶۰، فهمیدم که این سؤال، می‌تواند تغییرات شگرفی در من ایجاد کند. با یادگرفتن تفکر صحیح، توانستم از درگیری با این سؤال «که چی؟» رهایی یابم. وقتی به آن فکر کردم، متوجه شدم که این سؤال درواقع دروازه‌ای است به‌سوی وادی دوم: «برای تغییر حال‌وروز خود باید تغییرات بنیادین در خود ایجاد کنیم.» به‌تدریج فهمیدم که تنها با تغییرات درونی است که می‌توانم به دنیای بیرون نیز تغییر بدهم. نه‌تنها برای من، بلکه برای هر فردی که درگیر این سؤال‌هاست، پیدا کردن یک «چرا» درست و اصولی می‌تواند راهگشای همه درهای بسته باشد.

زمانی که «که چی؟» به سؤالی رهایی‌بخش تبدیل شد، توانستم به سمت مقصدی روشن و هدفمند حرکت کنم. دیگر این سؤال به سمتی از ناامیدی و پوچی نرفت، بلکه به من آموخت که برای پاسخ دادن به آن باید خودم را تغییر دهم. وقتی به این مسیر گام گذاشتم، فهمیدم که تغییر واقعی درونی است و این تغییر، دنیا را برای من دگرگون کرد.
حالا، دیگر وقتی سؤال «که چی؟» از ذهنم می‌گذرد،
می‌دانم که زنده‌بودن، نفس کشیدن، دوست داشتن، ساختن و حرکت کردن هرکدام هدفی بزرگ در خوددارند. حالا با هر قدمی که در مسیر درمان برمی‌دارم، به خودم می‌گویم: که چی؟ که زنده باشم که زندگی کنم که نور را تجربه کنم.» و این برای من کافی است...

مسافر روح‌الله لژیون ۲۰ شعبه شادآباد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .