English Version
This Site Is Available In English

درختان ایستاده می‌میرند

درختان ایستاده می‌میرند

سیزدهمین جلسه از دوره هشتاد و نهم از کارگاه‌های آموزش خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران آقا نمایندگی شادآباد به استادی مسافر رضا  و نگهبانی مسافر ابراهیم و دبیری مسافر مجتبی با دستور جلسه  «وادی دوم و تاثیر آن روی من« در روز دوشنبه مورخ 8 اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷ شروع به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان رضا هستم یک مسافر

از نگهبان جلسه و گروه مرزبانی و ایجنت محترم شعبه که به من فرصت دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم سپاسگزارم. دستور جلسه این هفته وادی دوم و تاثیر آن روی من می‌باشد. من ابتدا گذشته‌ای از خود را برای شما دوستان بیان می‌کنم من رضا با روزی ۶ گرم شیره خوراکی و مصرف دو بسته سیگار و وزن بالای ۱۵۰ کیلو مهرماه سال ۱۴۰۰ وارد کنگره شدم نتوانستم ۱۰ دقیقه روی صندلی بنشینم و رفتم بیرون یک سیگار کشیدم و برگشتم پرسیدم آیا خوب می‌شوم؟ گفتند بله گفتم فلان مشکل را هم دارم خوب می‌شود؟ گفتند بله فقط تو بیا دوباره رفتم بیرون و یک سیگار دیگر کشیدم و برگشتم گفتم من خوابم هم مشکل دارد این هم درست درست می‌شود؟ گفت بله
آنجا وادی دوم را به من القا کردند رفتم سر لژیون و ۶ گرم مصرف من را کم کردند و روی ot آوردند نشستم و دیدم که مصرف من یک چهارم شد و حالم خوب است دوباره وادی دوم و امید به من القا شد. یک ماهی از حضورم در کنگره می‌گذشت که بچه‌دار شدیم خواهرم در کشوری دیگر زندگی می‌کرد و برای فرزند من چند تا عروسک هدیه فرستاد من پایین رفتم تا عروسک‌ها را تحویل بگیرم گرفتم و وقتی که رفتم بالا به من گفتن که یکی از عروسک‌ها تو ماشین جا مانده است و من دوباره برگشتم که بروم آن یکی هم بیاورم، به تمام دنیا ناسزا می‌گفتم به خودم می‌گفتم یک مقدار که نفسم بالا آمد خودم را از پنجره بیرون پرت می‌کنم تا راحت شوم آخر این چه زندگی است؟
برای اینکه حالم بهتر شود شروع کردم به سی دی نوشتن که مهندس در آن به یک دوچرخه سوار فرانسوی اشاره می‌کرد می‌گفت درختان ایستاده می‌میرند، پیش خودم گفتم من که می‌خواهم بمیرم چه بهتر که در مسیر تغییر این کار را انجام دهم بزار ببینم اینقدر که می‌گویند درست می‌شود آیا درست می‌شود؟
آیا این دروغ‌ها راست است؟ ولی متوجه شدم که واقعاً راست بود. اون آدمی که ۵ دقیقه روی صندلی نمی‌توانست بشیند و ۶ گرم شیره می‌خورد چه اتفاقی برایش افتاده است؟ من حوصله بازی کردن با فرزندم را هم نداشتم حال خریدن نان هم نداشتم شاید ۵ سال بود که به نانوایی نرفته بودم. ولی امروز آن آدم که آن حال و وضعیت را داشت امروز چه شده است امروز ساعت ۴ صبح بیدار شدم یک ساعت سی دی نوشتم از شهرری تا آکادمی را با دوچرخه رفتم و ساعت ۱۲ از آکادمی برگشتم به منزل و ناهار خوردم بعد از آن بچه‌ها را از مهد کودک به خانه آوردم و کارهای دیگرم را انجام دادم پس از آن از شهر ری به شعبه شادآباد آمدم ولژیون را برگزار نمودم و پس از آن هم باید دوباره به شهر ری برگردم تقریبا ۸۰ کیلومتر دوچرخه سواری.
نه اینکه بخواهم زور بزنم بلکه انرژی آن در بدنم موجود است و لذت آن را می‌برم الان هم آنقدر سطح انرژیم بالا است که می‌توانم تا صبح برای شما صحبت کنم چرا چون که همه چی درست شده است تغییر نیاز به شجاعت دارد من که حتی حوصله باز کردن پنجره و پایین پرت کردن خودم را نداشتم امروز چهلمین نفر را برای رهایی تغذیه سالم نزد مهندس بردم از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید از همه شما ممنون و سپاسگزارم.

دریافت نشان:

 

ویراستار و ارسال :واحد مرزبان خبری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .