English Version
This Site Is Available In English

امید یکی از شاخه‌های تفکر است

امید یکی از شاخه‌های تفکر است

جلسه هفتم از دوره سوم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰، نمایندگی جهان‌بین شهرکرد با استادی همسفر ام‌السادات رهجوی راهنما همسفر ندا، نگهبانی همسفر لیلا و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه‌ «وادی دوم و تاثیر آن روی من» روز یک‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۱۵ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

تیتر وادی دوم می‌گوید: هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد، ما هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. خط اول این وادی می‌گوید: از جنگ نرم صحبت کنیم؛ چرا جنگ و چرا نرم؟ جنگ یعنی با همه فکرهای اشتباه، با کردارهای اشتباه و با خودخوری‌هایی که قبلاً انجام داده‌ایم و یک سری اشتباهاتی که داشته‌ایم مقابله کنیم و از لحاظ جسمی، فکری و عملی باید این‌ها را درست کنیم، این می‌شود جنگ، بعد می‌گوید جنگ نرم، چرا نرم؟ چون جناب آقای مهندس فرموده‌اند: هر کاری را که می‌خواهیم انجام دهیم باید نسبت به توانایی خودمان انجام دهیم مثلاً اگر می‌خواهی نظافت کنی از کوچکترین کارها شروع کن، اگر می‌خواهی غیبت نکنی از کوچکترین غیبت‌ها دوری کن، اگر می‌خواهی بدهی‌هایت را کم کنی سعی کن بدهی ایجاد نکنی و وقتی بدهی ایجاد نکنی بدهی‌های قبلی راحت‌تر تصفیه می‌شود. اگر من به تصفیه درون خود بپردازم خیلی راحت‌تر می‌توانم شهر وجودی خودم را آباد کنم‌. رابطه بین افکار و جسم مثل رابطه بین آسمان و زمین است. همان‌طور که آسمان، زمین را خشک یا سیراب می‌کند تفکر هم روی جسم انسان همین کار را انجام می‌دهد یا جسم را می‌سازد یا می‌سوزاند. جناب آقای مهندس می‌فرمایند: بیشتر بیماری‌های درون انسان از تفکر او منشا می‌گیرد وقتی ما تفکرمان درست باشد بیماری‌هایمان هم درمان می‌شود. امید یکی از شاخه‌های تفکر است که در وادی دوم خیلی موج می‌زند. باید برای هر کاری که من می‌خواهم انجام دهم امید داشته باشم؛ مثلاً بعضی ها دوست دارند رشته ورزشی انتخاب کنند یا زبان خارجه بخوانند و یا بعضی‌ها دوست دارند خیاطی انجام دهند، پس اگر امید داشته باشی به بهترین جایگاه‌ها می‌رسی. به نظر من معنی روشنایی از تاریکی گرفته می‌شود. من از زمان قبل از کنگره تا الان خیلی تغییر کرده‌ام، یاد گرفته‌ام یک زندگی خوب داشته باشم حتی یاد گرفته‌ام که چگونه غذا بخورم، به قول سرکار خانم شانی درست است که بلد نبودیم اما اگر بخواهیم دل به کار بدهیم خیلی راحت می‌شود کار را انجام داد، من حتی نمی‌دانستم غذا خوردنم هم اشتباه است، اگر امید داشته باشیم راحت به خواسته‌هایمان می‌رسیم. اینجا حتی می‌توانیم نسبت به غذا خوردن هم تغییر ایجاد کنیم، حتی ایمان من نسبت به خالق هستی خیلی بیشتر شده است، چرا؟ چون من قبلاً در تاریکی بوده‌ام، اگر من در تاریکی نبودم، اگر سختی نکشیده بودم، هیچ وقت این آرامش و روشنایی الان برای من مهیا نمی‌شد. خداوند در کلام‌الله می‌فرماید: بعد از هر سختی آرامشی هست، نمی‌گوید حتماً بعد از سختی به آرامش می‌رسی می‌گوید: بعد از هر سختی آرامشی هست، به خاطر همین است که می‌گویند خورشید هر روز طلوع می‌کند. در این وادی گفته شده است، هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد ولی در وادی نگفته است برای چه آمده‌ای؟ چون نیاز نیست. آقای امین می‌فرمایند: پدر من، آقای مهندس در کل می‌خواهند بگویند، خوبی خوب هست بدی بد، اگر من می‌خواهم در صراط مستقیم قرار بگیرم خیلی راحت همه چیز برای من مهیا می‌شود. من داستانی را هفته پیش گوش دادم که دوست داشتم برای شما بگویم، یک آقایی می‌گفت ما ۶ برادر خوزستانی بودیم که هر کدام مشغول یک کاری بود، یکی کشاورزی می‌کرد یکی دامداری، اما به من کار ندادند من هم با خودم گفتم پس نانوایی و نفت آوردن کار من باشد، من این کارها را انجام می‌دهم. یک روز که هوا گرم بود دیدم مادرم نفت می‌کشد خیلی ناراحت شدم گفتم چرا این کار را می‌کنی؟ این کار من بود، من با مادرم صحبت کردم و دبه نفت را از او گرفتم و او رفت. بعد از چند روز زن‌داییم گفت اون روزی که تو دبه را از مادرت گرفتی مادرت می‌خواست خودکشی کند و من فهمیدم ۱۳ سال پیش خداوند من را فرستاد تا از خودکشی مادرم جلوگیری کنم. وقتی انسان این حرف‌ها را می‌شنود متوجه می‌شود هیچ چیز این دنیا بی‌دلیل نیست. به نظر من از وادی دوم می‌توان به وادی عشق رسید، چون وادی عشق می‌گوید نسبت به هر چیزی باید حال خوب برداشت کنیم، اما زمانی که می‌رسم به آن‌که خداوند هیچ چیز را بدون دلیل نیافریده و حتی کوچکترین چیز هم بی دلیل نیست، به خالق عشق می‌ورزم و حالم خوب می‌شود.

ارتباط دستور جلسه امروز ما با لژیون سردار این است که، قسمتی از متن وادی می‌گوید، کار و کوشش ما به نتیجه می‌رسد و در توانایی ما خللی ایجاد نمی‌کند خیلی فکر کردم که یعنی چه؟ با این تفکر، رسیدم به راهنمایی که این‌جا خدمت می‌کند و هیچ خللی در کار و زندگی‌اش ایجاد نمی‌شود و یا کسی که عضو لژیون سردار می‌شود، پس انداز می‌کند و هیچ سختی نمی‌کشد و یا دنور یا پهلوان می‌شود، هیچ فرقی نمی‌کند چون به آن تفکر رسیده‌ایم که باید از رزقی که نصیب من شده، ببخشم. چون من به این صندلی که روی آن نشسته‌ام مدیون هستم و باید دین خود را ادا کنم. چون آسایش و آرامشی که الان در زندگی دارم را مدیون کنگره۶۰ و این صندلی و این علم ناب هستم.

 تایپیست: همسفر بیتا رهجوی راهنما همسفر سودابه (عضو لژیون سردار)
عکاس: همسفر عصمت مرزبان خبری (عضو لژیون سردار)
ویراستار و ارسال: همسفر نسرین رهجوی راهنما همسفر فریبا، نگهبان سایت (عضو لژیون سردار)
همسفران نمایندگی جهان‌بین شهرکرد

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .