میخواهم از روزهایی بگویم که آسان نبود. روزهایی که زندگی سنگین شده بود؛ روی شانههایم، دلم پر بود از ترس، ناامیدی و یکگوشه قلبم همیشه نگران و همیشه بیقرار بود. نمیدانستم چاره کار کجاست، نمیدانستم باید چهکار کنم؟ تا اینکه خدا خواست، دستم را گرفت قلبم را دید و کنگره۶۰ را سر راهم قرار داد. راهی که زندگی من، حال من و دیدگاهم را عوض کرد. اوایل فکر میکردم کنگره فقط برای درمان مسافرانمان است؛ ولی کمکم فهمیدم من هم زخم دارم، من هم به رهایی و درمان نیاز دارم. مسافرم هنوز در سفر اول است خیلی راه پیشرو داریم، خیلی چیزها هنوز درست نشده است؛ ولی یک چیز تغییر کرده است: حالم. آرامتر شدهام یک نقطه امن پیدا کردهام برای دلم، برای فکر خستهام کنگره پناه من شد جاییکه قضاوت نیست، سرزنش نیست، فقط عشق، آموزش و درک است. در این مسیر، همیشه پشتم به فرزندانم گرم بوده است؛ فرشتههایی که حتی وقتی از پا افتادم با نگاهشان و با بودنشان به من امید دادند.
فرزندانم خیلی درک دارند با اینکه خودشان هنوز کوچک هستند؛ اما کنارم بودند، صبور بودند و همراهم بودند؛ وقتی کم آوردم، فرزندانم باعث بلند شدنم شدند. هر جلسه که به کنگره میآییم با خودم میگویم اینجا همان جایی است که باید باشیم. هر وادی و هر مشارکت، یک پله است برای بالا رفتن از آن چاه تاریکی که در آن بودم. وادی دوم به من یاد داد که "هیچ موجودی به اندازه خود انسان، به خودش فکر نمیکند." فهمیدم که من هم مهمم؛ حال من، ارزش دارد که باید اول خودم را نجات بدهم، تا بتوانم مادر و همسفر بهتری باشم و اینکه با تمام وجودم خوشحالم که به جایگاه راهنمایی رسیدهام. لباس سفید و شال نارنجیام، نشانه نوری است که از دل تاریکی پیدا کردم و خیلی زود با افتخار، شال راهنماییام را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت خواهم کرد.
این لحظه برای من؛ یعنی تولد دوباره، یعنی مسئولیت، یعنی عشق به خدمت.
با اینکه هنوز خیلی مانده تا مشکلاتمان حل بشود؛ خیلی راه مانده تا ته مسیر؛ اما به کنگره ایمان دارم، به راهنمایانم ایمان دارم و به این مسیر ایمان دارم که حال من قدمبهقدم بهتروبهتر میشود. از آقای مهندس دژاکام بزرگوار تشکر میکنم بهخاطر خلق این مسیر نورانی، بهخاطر عشقی که در دلها کاشتند و امیدی که مثل نفس تازه به زندگی ما دمیدند و در آخر، با تمام وجودم از راهنمایان مهربانم، همسفر ملیحه و همسفر مرضیه تشکر میکنم که مثل یک چراغ در مسیر تاریکم به دلم، روشنایی دادند. اگر امروز هنوز سرپا هستم، اگر هنوز امید دارم، از لطف بیپایان خداوند و آقای مهندس حسین دژاکام و راهنمایان خوب کنگره۶۰ است.
نویسنده و تایپ: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم)
ویرایش: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم)
ارسال: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیستون کرمانشاه
- تعداد بازدید از این مطلب :
199