امروز با قلبی سرشار از امید مینویسم که چقدر بابت قدم گذاشتن به این مکان مقدس خوشحال هستم؛ جایی که هر گوشه دیوارهاش روایت یک رهایی است و هر چهره، داستان غلبه بر تاریکی را فریاد میزند.
کنگره ۶۰ برای من فقط یک مجموعه نیست، بلکه یک خانه دوم است؛ خانهای که در آن یاد گرفتم، اعتیاد پایان راه نیست، بلکه آغازی است برای کشف قدرتی که درونم به خواب رفته بود. اینجا خانه امید است، جایی که هر بار با ورود به آن، نفسهایم را تازه میکنم و یاد میگیرم که زندگی ارزش جنگیدن دارد.
هر لحظه در کنار شما بودن به من ثابت کرده که تنها نیستم. اینجا در کنگره۶۰، دردهایم را شنیدند و در آغوش گرم خواهران همسفر، آرامش یافتم. یاد گرفتم که اعتیاد نقطه پایان زندگی نبود، بلکه آغاز یک بیداری بود؛ بیداری که مرا به خود واقعیام رساند.
هر قدمی که در این مسیر برداشتم، با حمایت شما عزیزان سبکتر شد. خوشحالم که امروز میتوانم بگویم: من آن آدم سابق نیستم! این تحول، هدیه کنگره ۶۰ به من بود، هدیهای که با پاکی، صداقت و دلسوزی به دست آمد.
کنگره ۶۰ به من آموخت که شکستها پایان راه نیستند، بلکه درسهایی هستند برای پیروزیهای بزرگتر.
هر بار که به اینجا میآیم، برایم همچون موجی از نور است که تاریکیِ گذشته را میشوید. دیدن چهرههای بهبود یافتهای که حالا با افتخار میدرخشند، به من ثابت میکند که امکان تغییر، واقعی است. من دیگر آن آدم گذشته نیستم؛ امروز با هر نفسی که میکشم، زندگی را دوباره میسازم. یاد گرفتهام که دردها اگر تقسیم شوند، سبکتر و شادیها اگر تقسیم شوند، چند برابر میشوند.
من امروز خوشحالم نه فقط به خاطر بهبودی خودم، بلکه به خاطر تمام افرادی که در این مسیر همراهیام کردهاند. کنگره ۶۰، موزهٔ رنجهای گذشته نیست، بلکه کارگاه ساختن آیندهای روشن است. و من سپاسگزارم که بخشی از این خانواده هستم.
در پایان از تک تک شما سپاسگزارم که در این سفر پرچالش، همراه من بودید. بیایید قول دهیم که همچون فانوسهای روشنگر برای هم باشیم.
نویسنده: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون پنجم)
ویراستاری و ارسال: همسفر منصوره (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
164