English Version
This Site Is Available In English

خود را باور کردم و‌ عاشقانه به زندگی‌ام ادامه دادم

خود را باور کردم و‌ عاشقانه به زندگی‌ام ادامه دادم

با توانایی و انجام فرایض الهی و گوش دادن به فرمان الهی هر قدم پا به عروج است و این پاداش نیکوکاران راستین است باید بدانیم که همه ما برای آموزش و خدمت پا به این حیات نهاده‌ایم؛ ابتدا آموزش سپس خدمت درست انجام دهیم در این راه بسیار وقت لازم است در انجام فرامین الهی باید بسیار دقت کنیم تا بهترین کار همان باشد که خداوند خواسته توسط انسان به انجام برسد.

راهنما همسفر منیژه به همراه مسافرشان با سال‌ها تخریب، دومین روز از دی‌ماه سال نودوسه، با آنتی‌ایکس مصرفی شیشه و شیره وارد کنگره ۶۰ شدند. چهارده‌ماه و چهارده‌روز به روش DST و داروی OT به راهنمایی، راهنما همسفر لیلی و راهنما مسافر جهانگیر سفر کردند و در حال حاضر نه سال است که با دستان پر توان مهندس حسین دژاکام آزاد و رها هستند. رشته ورزشی همسفر، والیبال و ایروبیک و رشته ورزشی مسافر، دارت می‌باشد. خدمات همسفر؛ خدمت مالی، مشاور تازه‌واردین، دبیری، نگهبانی، سایت، مسئول کارت عضویت، ورزشبان والیبال، نگهبان ایروبیک و راهنمای DST. خدمات مسافر؛ خدمت مالی، دبیری، نگهبانی، مسئول OT، مسئول نشریات، مرزبانی، راهنمای DST و در حال حاضر نگهبان دارت در پارک ولایت هستند.

مصاحبه‌ای با این زوج خدمتگزار ترتیب داده‌ایم که توجه شما عزیزان را به این گفتگو جلب می‌نمائیم.

همسفر منیژه، یک‌ همسفر چگونه می‌تواند در سفر اول کنار مسافرش باشد ولی درگیر او و مسائلش نباشد؟

به نظر من یک همسفر وقتی به راهنما و کنگره ایمان و باور داشته، فرمانبردار راهنما باشد، آموزش‌ها را کاربردی کند و مرتب سی‌دی بنویسد و گوش دهد ناخودآگاه دیگر درگیر مسائل مسافر نمی‌شود. سعی در تغییر رفتار خودش می‌کند و این تغییرات به مسافر هم القا می‌شود و آرام آرام مسائل مسافر هم کم می‌شود .

همسفر منیژه، چطور می‌توانیم در هر جایگاهی که هستیم در انجام کار لذت ببریم و با عشق حرکت کنیم؟

اگر من بدانم نقش و وظیفه من در زندگی و هستی چه هست و آن را بپذیرم هر کاری را با لذت و با عشق انجام می‌دهم مثلاً: مسئولیت مادر بودن، همسر بودن، عروس بودن یا دختر بودن. الان من راهنما هستم و هدف من از راهنما شدن؛ فقط کمک کردن و دادن آرامش به خانواده‌های اعتیاد است و اینکه خداوند این خدمت و هدیه آسمانی را به من عطا کرده و من از آن لذت می‌برم و با عشق انجام می‌دهم.

همسفر منیژه، در کتاب عشق کدام جمله برای شما تاثیرگذار بوده و در مسیر و سفرتان به شما کمک کرده است؟

به نظر من کتاب عشق همانگونه که از اسمش پیداست تماماً عشق است و عشق را به من آموخت، عشق به هستی، زندگی، عشق به همسر، به فرزند و از تک تک وادی‌ها درس گرفتم و در مسیر زندگی‌ام استفاده کردم تا به این نقطه رسیدم، من در ناامیدی مطلق به سر می‌بردم و احساس پوچی می‌کردم  همیشه از خداوند می‌خواستم که کاری برایم انجام دهد، چون می‌گفتم تو من را خلق کرده‌ای پس مسئول من هستی؛ اما وقتی وارد کنگره شدم و وادی دوم را خواندم تلنگر بزرگی در من ایجاد کرد و فهمیدم که «هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.» این جمله باعث حرکت من شد، خود را باور کردم و عاشقانه به زندگی‌ام ادامه دادم.

همسفر‌‌ منیژه، در سفر دوم نیروهای بازدارنده بیکار نمی‌نشیند چطور می‌توانیم موانع را از سر راه برداریم و از مسیر و هدف اصلی منحرف نشویم؟

همان‌طور که آقای مهندس می‌فرمایند: «نیروهای بازدارنده همیشه وجود دارند.» هم برای شخص کنگره‌ای و هم برای شخص غیر کنگره‌ای و ما این را در جهان‌بینی یاد گرفتیم که هدف اصلی نیروهای بازدارنده، عدم رشد دانایی در انسان است. پس وقتی وارد سفر دوم شدیم؛ باید همواره تلاش کنیم و دست از آموزش‌ها برنداریم و بدانیم که شیطان به زیباترین شکل ممکن در افکار و اندیشه انسان رسوخ می‌کند، به زیبایی ذهن و افکار من را خراب می‌کند و اجازه نمی‌دهد که درست تفکر کنم اینجاست که از مسیر و هدفمان دور می‌شویم.

مسافر محمد، چگونه می‌شود مصرف کننده‌ای که در مرحله انکار است را به مرحله پذیرش رساند؟

اول باید ببینیم که در چه جایگاهی هستیم راهنما یا همسفر، اگر در جایگاه راهنما باشیم؛ باید این را بدانیم که خواسته مانند یک بذر می‌ماند که باید به آن خوراک بدهیم تا شکوفا شود، حالا این خوراک در کنگره دادن اطلاعات و آگاهی به شخص می‌باشد تا بذر جوانه بزند و بپذیرد. این به خواست قوی خود شخص هم بستگی دارد؛ چون ما در کنگره یاد گرفته‌ایم که خواسته خیلی مهم است و ما نمی‌توانیم کسی را به زور تغییر دهیم. اگر به عنوان یک همسفر هستیم؛ اول باید آن خواسته باز در درون مسافر باشد که بخواهد به خودش کمک کند و ما در کنارش می‌توانیم قرار بگیریم و بال پرواز آن مسافر باشیم  که به خواسته‌اش یعنی رهایی برسد. و ما این را در کنگره یاد گرفته‌ایم تا کسی دستش را برای کمک دراز نکرده نمی‌توانیم دست شخص را بگیریم. حالا چطور کنار این شخص زندگی کنیم؟ فقط اینکه باید کنگره بیاییم و با آموزش‌های کنگره صفت‌های خودمان را تغییر دهیم و با قوی کردن خودمان در زمینه صبر، ایمان و استقامت در کنار این شخص زندگی کنیم و این را بپذیریم که ما قادر به تغییر کسی نیستیم و روزی می‌رسد که «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور  کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور»

مسافر محمد، در کتاب عشق بیان شده که «عشق، به صورت خاص و عام می‌باشد» ولی آقای مهندس در سی‌دی «معرفت ۱۴۰۳» فرمودند: «محبت عام و عشق خاص می‌باشد»  لطفاً کمی در این مورد برایمان توضیح دهید.

با توجه به صحبت‌های آقای مهندس، برداشت من این است که محبت به سخن نیست محبت درسی است بی‌پایان که نقطه آغازی و پایانی ندارد. کسی که وارد درس محبت می‌شود؛ باید عاشق باشد و عشق خالق را فهمیده باشد، درک کند و اگر روزی به او دردی رسید؛ بداند که صلاح اوست و خیر است. اینجاست که معنی محبت لمس می‌شود و تو می‌توانی ببخشی و از کسی ناراحت نمی‌شوی. محبت درس است، آموختنی است و عشق یک چیز درونی و حس کردنی است، انسان با محبت به آرامش درونی می‌رسد؛ ولی عاشقی همراه با درد و رنج و در ادامه لذت‌بخش است. هر کسی نمی‌تواند عاشق واقعی که همراه با شعور است شود؛ فقط انسان‌های خاص هستند که عاشق می‌شوند و با تمام وجودشان به تمام هستی عشق می‌ورزند.

مسافر محمد، نقش همسفرتان در سفر شما چطور بوده است؟

نقش ایشان در استحکام زندگی‌ و به خصوص در سفرم خیلی پررنگ بود. شاید برای کسانی غیر باور باشد که بیشترین انگیزه من برای سفر کردن و درمان شدن ایشان بودند. بارها در مشارکت‌هایم گفتم اگر ایشان نبودند؛ قطعاً من درمان نمی‌شدم و آن عشق و پیوند محبتی که بین من و همسفرم برقرار بود باعث شد که من بتوانم از دنیای تاریکی، ترس، ناامیدی و خودناباوری خارج و وارد دنیای روشنایی شوم. ایشان یک فرشته‌ای از جانب خداوند بودند که برای من محمد فرستاده شد تا چراغی برای دنیای من باشد. باعث شد که من شکوفا شوم و توانایی‌های خود را ببینم. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم که نقش ایشان در هستی این بوده که به من محمد و کسانی که درگیر اعتیاد هستند کمک کند. البته کنگره و آقای مهندس و آموزش‌های کنگره و لطف خداوند شامل حال من شد که بتوانیم با همسفرم وارد کنگره شویم؛ اما عشق یک همسفر باعث ایجاد حرکت در یک مسافر می‌شود و این عامل باعث درمان شدن می‌شود.

مسافر محمد، راه مقابله با حس‌های آلوده از نظر شما چیست؟

ما دو نوع حس داریم: حس آلوده و حس مخرب. حس‌های مخرب باعث تخریب می‌شوند و آمده‌اند که تخریب ایجاد کنند، مثل: حس ترس، ناامیدی و حس منیت که مثلث جهالت را به وجود می‌آورد؛ اما حسی که آلوده می‌شود تنها راهش، تزکیه و پالایش است. مثلاً اگر حست نسبت به مسافرت آلوده می‌شود؛ فقط باید زیبایی‌های آن شخص را ببینی. هر نوع حسی که آلوده شود برای تصفیه آن، نیازمند آگاهی و دانایی است و دیدن زیبایی‌های مسافر، یک هنر است. همان‌طور که در قرآن گفته شده است: «اگر شکرگزار باشید به شما می‌افزاییم» نه اینکه ببخشد، بلکه اضافه می‌کند. به طور کلی برای خلق شدن و پیدا شدن، یک تفکر و یا یک اندیشه لازم است کسی که حسش آلوده شده باشد در دنیای تاریک خودش گم می‌شود؛ پس اول باید تفکر کنیم که چرا این حس به وجود آمده است؟ وقتی به جواب رسیدی از مرحله تفکر به مرحله ایمان می‌رسی و عمل سالم را انجام می‌دهی. بعد از اینکه عمل سالم را انجام دادی خود به خود حس سالم به وجود می‌آید و در راستای آن عقل، درست عمل می‌کند؛ چون حس اطلاعات درست را داده است و عشق در اینجا به وجود می‌آید و دیگر آلودگی دیده نمی‌شود. کسانی که حس آلوده دارند وادی دهم به آن‌ها خیلی کمک می‌کند؛ چون صفت گذشته در انسان صادق نیست چون انسان جاریست. در این‌جا بخشش و گذشت خیلی به انسان کمک می‌کند و باعث می‌شود که حس‌های آلوده سد راه مستقیم ما نباشند.

فرق بین عمل سالم و عمل به ظاهر نیک از نظر شما چیست؟

راهنما همسفر منیژه

عمل سالم عملی است که با تفکر انجام می‌شود و نتیجه‌اش خوب و مثبت است. شاید زمان ببرد ولی در ادامه ختم به خیر است؛ ولی عمل به ظاهر نیک همان‌طور که از اسمش معلوم است ظاهری نیک دارد؛ ولی در ادامه ختم به خیر نمی‌شود. مثلاً یک نمونه این است که بچه‌هایی که برای خدمت نیاز به امضا نگهبان ورزشی را دارند شاید در آن رشته فعالیت نکرده باشند؛ ولی از نگهبان خواهش می‌کنند که برای آن‌ها حضور بزنند و این شاید به ظاهر شخص را خوشحال کرده باشیم و اجازه خدمت به او داده باشیم؛ اما به نظر من این عمل به ظاهر نیک است. شاید اگر از او خواسته باشیم که در این رشته اگر اشتیاق دارد فعالیت کند بعد امضا می‌زنم خیلی بهتر باشد این  عمل سالم می‌شود که هم شخص را به ورزش کردن علاقمند کرده‌ایم و هم وارد خدمت شده است.

راهنما مسافر محمد

به نظر من قدرت تشخیص عمل سالم و عمل به ظاهر نیک خیلی سخت است و نیاز به آگاهی خیلی بالایی دارد. عمل سالم نتیجه‌اش خوب است و در دراز مدت خودش را نشان می‌دهد و اینکه در عمل سالم شاید شخص متوجه نشود به نفع آن است و ناراحت می‌شود؛ اما در عمل به ظاهر نیک شاید در ظاهر خوب و خوشایند باشد و باعث شادی شخص شود؛ اما ایجاد مشکل می‌کند و در انجام آن عمل، تفکری نیست و فقط از روی احساس انجام می‌شود و این حس دلسوزی باعث می‌شود که عقل تصمیم درست نگیرد و فرمان اشتباه صادر کند. مثلاً یک جاهایی برای فرزندت دلت می‌سوزد مثل: لباس خریدن، اگر نیاز شخص باشد اشکالی ندارد ولی اگر افراط است این‌جا عمل به ظاهر نیک انجام شده است و فرزند مسئله اسراف و یا پس‌انداز را درک نمی‌کند.

چطور می‌توان با وجود خدمت و مسئولیتی که داریم در ادامه راه، قبله گم نکنیم و مسیر خود را به نحو احسنت انجام دهیم؟

راهنما همسفر منیژه

به نظر من هر مسئولیت و یا هر خدمتی که می‌خواهیم انجام دهیم اگر هدفمان مشخص باشد، یعنی الان در کنگره هدف من دیدن حال خوش دیگران است و در کنارش آموزش قوانین باشد، البته بر اساس عشق و محبت و نه فرمانروایی کردن، در آن صورت است که قبله گم نمی‌کنم و مسیر حرکت خود را به نحو احسنت انجام می‌دهم.

راهنما مسافر محمد

منظور از قبله به نظر من خود انسان است چون ما برای هدفی آمده‌ایم و قبله یک هدف است؛ پس ما مدام باید روی خودمان کار کنیم و مراقب خودمان باشیم. مثلاً خدمتی که در کنگره انجام می‌دهیم باید بدانیم که خیلی‌ها در این راه زحمت کشیدند و اگر کنگره الان به این جایگاه رسیده بر طبق اصول و قوانین بوده است و رعایت کردن این قوانین و اصول باعث می‌شود که انسان از مسیر و هدفش دور نشود. انسان از نسیان و فراموشی آمده است و این فراموشی هم می‌تواند خوب و هم بد باشد. مثلاً اگر عزیزی را از دست دادی این فراموشی می‌تواند بخشی از غمت را کم کند و در جایی فراموشی بد است‌ که درد و رنج‌های گذشته که بر اثر اعتیاد داشته‌ای را نباید فراموش کنی و این آرامش را مدیون کنگره و همسفرت باشی، آن موقع است که قبله‌ات را گم نکرده‌ای و در مسیر درست هستی.

ناامیدی انسان را به سکون وامی‌دارد و نیروهای منفی هم در سکون رشد می‌کنند، چطور می‌شود از این باتلاق بیرون آمد؟

راهنما همسفر منیژه

چیزی که من از آموزش‌های کنگره یاد گرفتم این است که ناامیدی مانند حصاری می‌ماند که انسان را در یک زندان نامرئی حبس می‌کند و اجازه حرکت به انسان نمی‌دهد و حس‌های شخص بسته می‌شود. حالا باید چه‌کار کنیم؟ انسان هر چقدر در باتلاق دست و پا بزند بیشتر فرو می‌رود اینجا دست و پا زدن یعنی بها دادن به افکار منفی؛ پس در نتیجه باید افکار منفی را بیرون بریزم مانند کمدی که لباس اضافه دارد، باید ذهنم خالی شود و به جای آن افکار تازه و مثبت را جایگزین آن کنم. من همیشه این کلمه را به خودم می‌گویم: اگر خداوند دردی را می‌دهد؛ حتماً درمانش را هم داده است و این کلمه باعث می‌شود که به مسیر خودم ادامه دهم.

راهنما مسافر محمد

در آموزش‌های کنگره یاد گرفتیم که سکونی وجود ندارد. انسان یا رو به عقب یا رو به جلو می‌رود. فردی که ناامید است هیچ وقت نمی‌تواند تجربه کند و همیشه رو به عقب حرکت می‌کند و شکست‌هایش باعث می‌شود که دیگر تجربه‌ای نکند. به شخصی که ناامید است باید انگیزه دهیم و باورهایش را تغییر دهیم. با امید و امیدواری است که مسیر حرکت مشخص و روشن می‌شود انسانی که تجربه نمی‌کند هیچ لذتی از پیرامون خود نمی‌برد و هیچ حسی را درک نمی‌کند. حالا چطور می‌توانیم از ناامیدی دور شویم؟ فقط و فقط اینکه در لحظه زندگی کنیم و از تجربیات خودمان درس بگیریم و در زندگیمان از آن‌ها استفاده کنیم و بدانیم که در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیاه سفید است.

در سی‌دی «جمع کنندگان» استاد می‌فرمایند: «هم تنبیه هم تشویق» چطور می‌توانیم به میزان تعادل از این دو استفاده کنیم؟

راهنما همسفر منیژه

همه ما این را می‌دانیم که باران زیادی، باعث سیل و کم آبی باعث خشکسالی می‌شود. تعادل یک قانون است؛ ولی افراط و تفریط خواست ماست. پس یک جاهایی لازم است که تنبیه و یک جاهایی لازم است تشویق باشد. همان‌طور که خداوند برای اینکه انسان را دوست دارد و عاشق مخلوقش است، اجازه نمی‌دهد به او صدمه‌ای برسد، اگر روزی از مسیر خارج می‌شود با تلنگری او را وارد مسیر می‌کند. شاید تلخ باشد؛ اما آرامش را به او هدیه می‌دهد.

راهنما مسافر محمد

همانطور که می‌دانیم ما ذره‌ای از وجود خداوند هستیم و صفات خداوند به صورت ذره در انسان نهادینه شده است و در قرآن هم آمده است که خداوند بر بعضی انسان‌ها خشم می‌گیرد؛ اما ما، هم خشم آگاهانه و هم خشم  ناآگاهانه داریم؛ خشم خداوند خشم آگاهانه است. اگر قرار است من شخصی را تنبیه کنم؛ باید به صورت آگاهانه باشد آن وقت است که تعادل ایجاد شده است و شخص متوجه می‌شود که کارش درست نبوده و در اینجا ایجاد رنجش نمی‌شود و شخص می‌فهمد که برای محافظت از او بوده است. تشویق هم باید به صورت آگاهانه صورت بگیرد وقتی توانایی شخص را به او نشان می‌دهی و به شخص انگیزه می‌دهی و به او می‌گویی مسیر روشنی پیش رو داری، باید به توانایی‌های خود افتخار کنی و خودت را دست کم نگیر. این دو یعنی تشویق و تنبیه در کنار هم مکمل هم هستند و ایجاد تعادل می‌کنند.

صحبت پایانی

راهنما همسفر منیژه

خدا را شکر‌ می‌کنم که خداوند مسیر کنگره را به من نشان داد و از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم که مکان امنی را برای ما مهیا کردند تا بتوانیم خودمان را پیدا کنیم، بشناسیم و خیلی از دردهایمان درمان شود. ممنون و سپاسگزارم از همه عزیزانی که من را در این مسیر کمک و هدایت کردند. از استاد خوبم راهنما همسفر لیلی خیلی ممنون هستم که وقت و انرژی خود را به من منیژه هدیه داد تا به حال خوش برسم. از عزیزان خدمتگزار خیلی کمال تشکر را دارم که من را لایق این خدمت دانستند که آموزش بگیرم.

راهنما مسافر محمد

خداوند را هزاران‌بار شکر می‌کنم که کنگره، آقای مهندس، همسفرم و راهنما مسافر جهانگیر را در مسیر راه من قرار داد تا بتوانم درست زندگی کنم و آرامش را در درون خودم و دیگران به‌وجود بیاورم و از همه کسانی که من را در این مسیر کمک و هدایت کردند بسیار بسیار سپاسگزارم امیدوارم بتوانم هر خدمتی که از دستم بر می‌آید برای دیگران انجام دهم.

از راهنما مسافر محمد و راهنما همسفر منیژه سپاسگزاریم که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما گذاشتند. امیدوارم شما هم مانند من از این گفتگو لذت برده باشید. بسیار تا بسیار آموزش گرفتیم. امیدواریم که در مسیر سبز کنگره همواره بدرخشند و مستدام باشند.

مصاحبه کننده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .