وقتی به اعتیاد فکر میکنم بیش از هر چیزی رنج و درد تو را احساس میکنم و ناآگاهیهایی که نسبت به این بیماری داشتم را بیشتر میبینم. من فقط میخواستم عشقم و دوست داشتنم را به تو نشان دهم ولی راه آن را نمیدانستم، همیشه احساس میکردم تو مرا درک نمیکنی. وقتی به دوران کودکی تو برمیگردم و خاطرات شیرین گذشته را مرور میکنم غم و اندوه را با تمام وجودم احساس میکنم وقتی تو به دنیا آمدی آنقدر زیبا بودی که با تمام وجودم احساس شادی و غرور میکردم و همیشه میترسیدم برای تو مبادا اتفاقی بیفتد.
من یاد گرفته بودم که مادر خوب باید از خودش بگذرد و خودش را صرف همسر و فرزندان و خانواده کند و تا سر حد مرگ باید تلاش کند تا راحت زندگی کنند. وقتی که نوجوانی ۱۶ ساله بودی بوی سیگار را از لباسهایت میفهمیدم ولی آن شب تا صبح گریه میکردم و به خاطر این که شاید برای تو مادر خوبی نبودم خودم را سرزنش میکردم؛ چون فکر میکردم شاید به خاطر سختگیریهای من این اتفاق افتاده باشد.
من همیشه تو را از عواقب سیگار میترساندم ولی به نتیجهای نمیرسیدم، زمانی که تو با مواد آشنا شدی من از همه جا بیخبر بودم سعی میکردم که تو را فقط از سیگار و دوستان ناباب دور کنم ولی نمیدانستم که خطر بیشتر و بزرگتری تو را تهدید میکند تا اینکه یک روز آمدی و از کنگره برای من گفتی، گفتی که مکانی هست که اعتیاد را درمان میکند در آن لحظه دنیا برایم تیره و تار شد. خدایا هنوز پسر من در سن ۱۸ سالگی است و تمام ذهنم و فکرم درگیر این موضوع شده بود و تا صبح اشک ریختم دیدم فایدهای ندارد.
بعد از مدتی با پسرم همراه شدم و به عنوان همسفر وارد کنگره۶۰ شدم. خدا را شکر میکنم که در کنگره حضور داریم و از آموزشهای کنگره استفاده میکنیم. فقط از خدای مهربان میخواهم که تمام افرادی که درگیر مشکل و بیماری اعتیاد هستند زودتر با کنگره آشنا شوند و اذن ورود آنها صادر شود. چه دردی دارد وقتی عزیزترین شخص خانواده پیش چشمت از بین میرود و کاری نمیتوانی انجام بدهی و شاهد نابودی آن هستی، من در آن زمان نمیدانستم که چه کاری باید انجام بدهم. فقط دنبال راهی بودم که مسافرم را درمان کنم. و امروز شکر گزاری خداوند و آقای مهندس هستم که به واسطهی این دانش، متد و بستر آگاهی، راه درمان و رهایی برای افرادی چون ما باز شده است.
با فهمیدن موضوع اعتیاد ترسهایم چند برابر شد سختگیرانهتر با تو رفتار میکردم و مدام دنبال یک راه بودم که تو را کنترل کنم و از تمام خطرات و اتفاقات بدی که ممکن بود سر راهت باشد جلوگیری کنم. من با ورودم به کنگره آموختم که نباید با مسافرم کلنجار بروم و افکار منفی ذهنی نسبت به او رها کنم. و از راهنمای خوبم خانم پریسای عزیز تشکر میکنم که هر وقت ناامید شدم و احساس تنهایی به من دست میداد ایشان با راهنماییهای خوب خودشان مرا راهنمایی کردند و به آرامش رساندند.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
ویرایش: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زینب ( لژیون سوم)
همسفران نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
54