منظور از درون و بیرون در حقیقت همان ظاهر و باطن است. دو رنگی و دورویی انسانها باید تغییر کرده و یکرنگ شود. برای یاد گرفتن هنر زندگی کردن ابتدا باید همه چیز در درون اتفاق بیفتد و سپس در بیرون رخ دهد، برای مثال اگر ما میخواهیم که شخصی را ببخشیم؛ اول باید از صمیم قلب و از درون او را بخشیده باشیم چرا که بخشیدن لسانی هیچ فایدهای ندارد تا زمانی که این بخشش در درون اتفاق نیفتاده باشد، اگر کسی به صورت لسانی به شخصی ابراز علاقه میکند این ابراز علاقه کافی نیست و حتماً باید در درون اتفاق افتاده باشد.
شخصی که خواهان رهایی از مصرف مواد مخدر است، اول باید از درون رها شود شخصی که خواهان ترک سیگار است، اول باید از درون آن را ترک کند. البته همیشه لازم نیست در مرحله اول همه چیز در درون حل شده و سپس در بیرون حل شود، زیرا گاهی اوقات اینطور نیست چون شک و تردید افراد باعث میشود که آن شخص نتواند مشکل را در درون خودش حل کند ولی پس از تلاشهای متعدد در جهان بیرون بتواند جهان درون را نیز توسط ایمانی که در مسیرش پیدا کرده است تغییر دهد.
ما انسانها حتی برای خواندن نماز هم احتیاج داریم این مسئله را اول در درون خود حل کرده و بپذیریم و سپس به آن عمل کنیم یا حتی برای گرفتن روزه نیز همینطور است، پس ما هر کاری که بخواهیم انجام دهیم اول باید در درون خودمان سنگهایمان را وا بکنیم، راضی و خشنود باشیم و سپس کاری را انجام دهیم. همه چیز اول باید در جهان درون حل شود تا در جهان بیرون هم حل شود.
زمانی که ما کاری را در جهان درون حل کردیم و آن را در جهان بیرون هم حل کردیم، میتوانیم آن را در جهان دیگر نیز مورد استفاده قرار دهیم. در ادامه سیدی درون و بیرون جناب مهندس میفرمایند که یک دوستی داریم و یک محبت و یک عشق داریم، همه اینها با هم متفاوت است و یکی نیست، روح و نفس هم با هم فرق دارد.
دوست داشتن یعنی من از یکی خوشم میآید یا از همصحبتی با شخصی لذت میبرم که از ادامه این دوستی محبت پدیدار میشود. محبت مبنای دوستی است، ما بر مبنای دوستی شناخت، معرفت و دانایی پیدا میکنیم، شاید برایتان سوال باشد دانایی از چه چیز یا از چه کسی؟ دانایی از همان شخصی که دوستش داریم و از همصحبتی با آن لذت میبریم، این که چه خصلتی دارد، آیا کینهای و حسود است یا خیر؟ از همین شناخت و معرفت محض است که محبت پدیدار می شود.
وقتی که محبت به اوج خودش میرسد عشق پدیدار میشود، البته محبت قبل از دوستی هم وجود دارد چرا که این محبت است که دو نفر را به یکدیگر جذب میکند و باعث دوستی میشود و همان دوستی مجدد باعث بروز محبت میشود. ما در کنگره شاهد دوستی، محبت و عشق در میان تمامی افراد کنگره هستیم. ما زمانیکه کاری را دوس داشته باشیم بدون خستگی آن را انجام می دهیم یا مثلاً اگر شخصی را دوس داشته باشیم، اگر تا صبح هم با او همصحبت شویم خسته نخواهیم شد. در همه آفرینش این قوانین یکسان است چرا که الگوهای آفرینش یکی است.
وقتی ما شروع به یافتن میکنیم، همه چیز به ما کمک خواهند کرد، گویی به ما الهام میشود یا راه برای ما نمایان میشود. ما ممکن است در جهان فیزیکی مشکلات زیادی داشته باشیم ولی برای حل آن باید تا زمانی که زنده هستیم، تلاش کنیم و به دیگران هم در حل مشکلهایشان کمک کنیم، همانطور که هم اکنون در کنگره این کمک اتفاق افتاده است.
انسانها باید به درجهای از بخشش برسند تا اطلاعات در اختیارشان قرار بگیرد، در غیر این صورت همانند کوبیدن میخ در سنگ است. به گفته جناب مهندس افرادی در کنگره هستند که سرمایه آن ها به صد و پنجاه میلیارد تومان میرسد ولی در حد یک میلیون تومان هم بخشش ندارند، ولی افرادی هم هستند که تمام دارایی آنها شاید فقط بیست عدد گوسفند باشد، ولی حاضر هستند تمام آن را ببخشند. در نهایت همه چیز اول باید در درون حل شود تا پا به جهان بیرون بگذارد.
نویسنده: همسفر فاطمه، راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
رابط لژیون: همسفر الناز، راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر معصومه، راهنما همسفر پریا (لژیون سوم),
همسفران نمایندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
544