وقتش برسد، خواهید دید که چقدر آن عمل و آن راه در شما قرار ایجاد کرده و نیازی نیست که کوه کنده و یا پرواز کنید؛ زیرا آنها همه در این مسائل هست. باید خود را آهسته و به آرامی آماده سازید تا سختترین مشکالت، آسان شود.
«همسفر سعیده» با سالها تخریب مسافرش وارد کنگره شدند و در حال حاضر یک سال و دو ماه است که آزاد و رها هستند. ایشان با عشق به خدمت به همنوع خود شال سبز را از دستان پرمهر جناب مهندس دریافت کردند، در همین راستا توجه شما را به دلنوشته ایشان جلب میکنم:
من، سعیده زندگی را پر از امید و حس خوب شروع کردم و در گوشه ذهنم همیشه ترس از اعتیاد همراهم بود. زمانی که زندگی مشترک را آغاز کردیم، قرار بود هیچ زمانی اعتیاد نباشد؛ اما به صورت کمرنگ هویدا شد. من در پی انکار و مسافرم در پی پنهان ماندنش بودیم. بعد از گذشت چند سال زندگی سختتر شد. به قول استاد سردار آن فیتیله چراغ زودتر میسوخت، چهره مسافرم و نوع زندگیام بیشتر و بیشتر نمایان میشد که حال این زندگی خوب نیست. باید میپذیرفتم و قبول میکردم که زندگی من درگیر اعتیاد شده است؛ اما مقاومت یا شاید ناامید بودن از درمان باعث میشد که اعتیاد را نپذیرم.
بعد از اتفاقات سختی که رخ داد خود را راضی کردم، تا از دیگران کمک بگیرم. وارد یک «ان.جی.او» شدیم که به من گفتند اعتیاد لاعلاج، پیش رونده و مرموز است؛ هیچ تضمینی نیست، تنها همه چیز برای امروز درست میشود و ممکن است فردا جور دیگر باشد. ناامیدی من بیشتر و مسافرم هر روز حالش خرابتر از روز قبل میشد. شاید همه چیز را از دست ندادیم؛ اما بسیاری از چیزهای با ارزش را از دست دادیم. من همچنان از همه جا ناامید بودم. اوایل که وارد کنگره شده بودم با تمام افرادی که حال خوبی داشتند، مشکل داشتم. تمام افرادی که میخندیدند و رفتارهای محبتآمیز داشتند حال من را بد میکرد. فکر میکردم همه در حال نقش بازی کردن، هستند یا در زندگی مشکلی ندارند. با توجه به تجربههایی که داشتم، میدانستم تمام این افراد در گذشته مصرفکننده بودند؛ اما پذیرفتنش برایم مشکل بود.
یک سوال هربار که وارد کنگره میشدم در ذهنم تکرار میشد، اگر این فرد را بیرون از اینجا ببینم، آیا میتوانم تشخیص بدهم که یک روزی این فرد مصرفکننده بوده است؟ در جواب به خود میگفتم خیر. مصرفکنندههای بسیاری دیده بودم؛ اما بعد از ترک مدتی را هم که سپری میکردند باز شبیه هیچ یک از افراد خدمتگذاران کنگره نبودند. به هر کدام از تابلوهای وادیها نگاه میکردم، از هیچ کدام چیزی متوجه نمیشدم. دربین تابلوها تنها یکی از آنها توجه مرا جلب کرده بود و دوستش داشتم «صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ زیرا جاری است.» تنها این جمله مرا امیدوار میکرد.
ذرهذره نور امید در من روشن شد. آموزشهای کنگره با آموزشهایی که از خانواده، جامعه و مدرسه گرفته بودم به طور کلی متفاوت بود. جواب تمام سوالاتم را پاسخ میداد و زمانی که راجع به آنها فکر میکردم، میپذیرفتم. سوالاتی برایم پیش میآمد؛ اما جواب آن چیزی نبود که مرا قانع کند. شاید جواب سوال را نمیدانستم؛ اما جواب اشتباه را تشخیص میدادم. محکم ایستادم، شروع به حرکت کردم و با امیدواری مسافرم سفرش را آغاز کرد. ذرهذره آرامش به زندگی ما برگشت. لحظاتی را در سفر اول تجربه کردم که حتی در اوایل زندگی تجربه نکرده بودم. هر چه سفرمان جلوتر میرفت شور و اشتیاقم برای آمدن به کنگره بیشتر میشد و آموزشها در من تأثیرگذارتر بود. کنگره به من امید داد، پس انداز کردن را آموخت، دوستان خوبی را نصیبم کرد، آموزش داد تا استقامت داشته و باید تلاش مستمر و پایدار داشته باشم، من را از تنهایی دور کرد، آموخت اعتیاد ترس ندارد، بلکه درمان دارد و هزاران نکته مهم.
اکنون نوبت من است که چگونه از آموزشها استفاده و آنها را عملی کنم. من برای آزمون تلاش کردم و خواستهام از همان ابتدا شال سبز بود. زمانی که در آزمون شرکت کردم چیزی در درونم میگفت به خواسته خود رسیدی و شد آنچه که باید میشد. زمانی که شنیدم قبول شدم، بسیار خوشحال بودم؛ اما همه چیز برایم عادی بود، تا زمانی که لحظه موعود رسید و نوبت من شد که شالم را دریافت کنم. زمانی که وارد ساختمان ققنوس شدم عظمت و بزرگی آن را یافتم. زمانی آنقدر وسعت دیدم کوچک بود که خیلی کنگره را جدی نمیگرفتم و همه کنگره را خلاصه در شعبه صالحی میدیدم؛ زیرا تنها همین شعبه را دیده بودم؛ اما همانطور که جناب مهندس گفتند کنگره آنقدر گسترش مییابد تا جهانی شود. هیچ حسی برایم زیباتر از حس این لحظه نبود؛ زیرا تا به حال این حس را تجربه نکرده بودم، یک لحظه ناب و یک حس ماندگار نه از آن خوشیهای زود گذر؛ بلکه حس و حالی بینظیر و شادی که شاید سلول به سلول تنم آن را حس کرد. لبخند و برق نگاه جناب مهندس را در زمان اهدا شال برایم مانند نگاه پدرانهای بود که هیچگاه تجربه نکرده بودم.
ویراستار و ارسال: همسفر الهه راهنمای تازهواردین
رابط خبری: همسفر زهرا راهنمای تازهواردین
نمایندگی همسفران صالحی
- تعداد بازدید از این مطلب :
315