دهمین جلسه از دور پنجاه و دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ به نمایندگی پرستار، با استادی راهنما مسافر کامران، نگهبانی مسافر رسام و دبیری همسفر محمد، با دستور جلسه " جهانبینی در ورزش و در ادامه، تولد اولین سال رهایی مسافر امیررضا " شنبه ۴ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد جلسه:
سلام دوستان، کامران هستم یک مسافر؛
خیلی خوشحالم که امروز این فرصت دست داد تا در بین شما عزیزان باشم از این بابت خیلیخیلی شاکر خداوند هستم و امیدوارم که جلسه خیلی خوبی داشته باشیم.
همانگونه که دبیر محترم در خلاصه گزارش عنوان کردند ما امروز میخواهیم از نقش جهانبینی در ورزش صحبت کنیم، و حتما بین ما یک عده تازه وارد هستند که ممکن است برای آنها جای سوال باشد که من آمدهام اینجا موادم را ترک کنم و اعتیادم را کنار بگذارم و ممکن است این سوال برای خیلی از ما در چندماه اول سفرمان پیش بیاید که رفتن من به پارک طالقانی چه اهمیتی دارد و این چه ربطی به پروسه درمان من دارد؟! من اینجا آمدهام موادم را ترک کنم پس چرا اينها اینقدر به من فشار میآورند و به من سخت میگیرند که حتما باید من یک رشته ورزشی داشته باشم؟
وقتی نگاه کنیم میبینیم در سطح راهنما هم باید همه و همه یک رشته ورزشی در کنگره داشته باشند و حتما این یک دلیلی هم دارد و حتما کاری را برای ما انجام میدهد که من مسافر که تازه با این سیستم آشنا شدهام برداشت درستی از آن نداشته باشم.
وقتی ما از درمان اعتیاد صحبت میکنیم میگوییم درمان اعتیاد یعنی بازسازی و راهاندازی سیستمهای بیوشیمی؛ بعد میگوییم وقتی که شخصی دارد از پروسه اعتیاد خارج میشود با آن تعریف خارج از کنگره که این فرد موادش قطع شود و آزمایش از او بگيرند مواد مخدر در بدن او نباشد اگر این فرد به اعتیاد برگردد حتما جسم او مشکل دارد؛ ما میگوییم اوکی، جسم این فرد را درست میکنیم ولی اگر یکی بعد از درست کردن جسمش باز هم به اعتیاد برگردد آنوقت داستان چه هست؟
دقیقا همینجاست که آن ضلع جهانبینی خودش را به ما نشان میدهد، تمام جلساتی که ما برگزار میکنیم و نشستن در لژیون و استفاده از سیدیها و هر کار دیگری که اینجا انجام میدهیم ارتباط مستقیمی با مثلث درمان ما دارد که یک ضلع آن هم جهانبینی است؛
حالا اینکه من بیایم و جهانبینی را در ورزش کردن برای خودم مشخص کنم فکر میکنم تعریفش اینطور شود که دریافت و برداشت و ادراک و احساس من نسبت به ورزش کردن چه هست؛ آیا قرار است من بروم ورزش کنم و بگوییم که ورزش خیلی خوب است و من ورزش را دوست دارم و اصلا هم برد و باخت در ورزش برای من مهم نیست و مهم نیست که من بروم در این ورزش و در این مسابقه برنده شوم؟!
اگر اینجوری نگاه کنم یک نتیجه این میشود که من نمیروم هیچ تلاشی کنم چون قرار است بروم و ببازم دیگر، یا قرار است بروم یاد بگیرم دیگر؛
ما میگوییم نه، با تمام تلاشی که میکنید و با تمام زحمتی که میکشید و بااینکه دوست دارید که در مسابقه پیروز شوید و پیروز نشدید آنوقت یک چیزی یاد گرفته اید، نه اینکه من از اولِ آن مسابقه یا آن رشته ورزشی یا هرچیزی که هست بگویم تلاش نخواهم کرد و هر اتفاقی بیفتد هم برای من مهم نیست و من فقط میخواهم یاد بگیرم؛!!
اینطوری باشد اصلا آن جهانبینی من در ورزش خودش را نشان نمیدهد، جهانبینی من در ورزش موقعی خودش را نشان میدهد که من تحت فشار باشم، آنجایی خودش را نشان میدهد که من دارم فوتبال بازی میکنم و سه گُل هم عقب هستیم که یکی هم میآید و از پشت تکل میزند و من روی مثلا آسفالت زمین میخورم و آنجا اگر بلند نشدم و چیزی بد به آن طرف نگفتم نشاندهنده این است که من دارم
جهانبینی ام در ورزش را درست استفاده میکنم.
سالها پیش جملهای از راهنمای خودم شنیدم که گفتند ورزش پنهان ترین لایه های شخصیتی یک انشان را نمایش میدهد، یعنی نگاه کنید هر آدمی هر نقابی که داشته باشد با آن فشاری که به او بیاید آنچه که هست را نشان میدهد که نمونهاش برای فوتبالدوستان همان ضربه سری است که زیدان در جام جهانی به سینه یار حریف کوبید که و همه دنیا هم داشتند آن صحنه را میدیدند و آقای زیدان هم که ديدهاید خیلی آدم با شخصیت و خوشتیپ است و الان که نگاه کنید خیلی هم با اخلاق است ولی آنجا چه شد که آن اتفاق افتاد؟
ما میگوییم چنین لحظهای نباید برای ما اتفاق بیفتد؛
ما میگوییم جهانبینی در ورزش یعنی اینکه من برداشتم از ورزش چه هست، آیا این است که من به هرطریقی و به هر عنوانی بَرنده شوم یا اینکه من به هرطریقی و به هر عنوانی بیایم و خودم را در جایگاه اول قرار بدهم؟
نه، ما میگوییم کنار این آموزشی که برای رشد خودم میبینیم اگر بخواهم جهانبینی خودم را هم رشد بدهم باید از این آموزشها در ورزش هم استفاده کنم؛ همه اینها هم برای کسانی است که جسمشان به تعادل رسیده، یعنی کسانی که دارند برای به تعادل رسانیدن جسمشان تلاش میکنند، وگرنه صحبت از جهانبینی و ... برای کسانی که جسم آنها تحت درمان نیست و درحال آماده شدن و به تعادل رسیدن نیست اصلا چیز بیهودهای خواهد بود؛ برای چه ما میگوییم کسی که تازه به کنگره آمده اجازه حضور در پارک را ندارد؟
بخاطر این است که جسمش هنوز به سازگاری با اوتی هم نرسیده، وگرنه ما نمیتوانیم اصلا بگوییم که در جهانبینی چه کسی چقدر رشد کرده است که خود نوشتارهای جهانبینی هم میگویند ما نمیدانیم یک نفر تا کی و تا کجا باید برای شناخت خود ادامه بدهد، پس این جهانبینی برای کسانی است که تلاش میکنند تا اولا جسمشان به تعادل برسد و بعد انشاالله در باقی قسمتها مثل جهانبینی و خصوصا جهانبینی در ورزش خودشان را کامل کنند.

خب در قسمت دوم دستورجلسه با اجازه از نگهبان میخواهم که لطفا امیررضا و همسفر ایشان بایستند و شما تشویقشان کنید؛
خب قبل از هرچیز به امیر رضای عزیز و همسفر محترم ایشان تبریک میگویم و همینطور به راهنمای همسفر و جناب آقای مهندس و تمامی عزیزانی که دارند در نمایندگی پرستار خدمت میکنند و از این بابت خیلیخیلی خوشحالم که ما در کنگره۶۰ یکسری مراسم داریم که حال ما را خوب میکند و امروز من توانستهام به این واسطه توی این نمایندگی باشم؛
از آن زمان که اعلام کردهاند دستورجلسه تولد امیررضا جهانبینی در ورزش است هرچه فکر کردم ارتباط این دستورجلسه را با امیررضا پیدا کنم راستش موفق نشدم، یعنی واقعیت این که من ورزش کردن امیررضا را ندیدهام و فقط دیروز دیدم که والیبال بازی میکرد یک توپ زد که آن هم افتاد توی سازمان انرژی اتمی در کنار پارک طالقانی؛ و اگر بخواهم درمورد امیررضا بگویم امیررضا که الان دارد در نمایندگی یوسفآباد در جایگاه راهنمایی تازهواردین خدمت میکند جزو آن آدمهایی بود که وقتی لژیون تمام میشود ول نمیکنند و سوالاتی میپرسند که یک وقت من هرچقدر حربه و نیرنگ و حیله بلد بودم که این ول کند واینقدر سوالات بیخود و الکی نپرسد اصلا حربههای من جواب نمیداد؛ صحبتکردن های اضافی و معرکهگیریهای زیاد و یک آدمی بود که انگار فقط آمده بود کنگره که ببیند اینجا چه خبر است و آدمهای اینجا چکار میکنند ، خب سن و سالش هم چندان زیاد نبود و نتيجهاش این شد که یک روزی آمد و گفت من میخواهم شروع به خواندن برای آزمون راهنمایی کنم و میخواهم راهنمای تازهواردین شوم؛ من در آیت سالها کسی را ندیدم که اینقدر مطمئن در مورد خواسته ای که دارد که بهرحال در انتخاب کردن بین راهنمایی و راهنمای تازهواردین شاید اگر من باشم راهنمایی را انتخاب کنم ولی امیررضا گفت من میخواهم راهنمای تازهواردین شوم و این برای من خیلی نکتهای مهم بود که اگر یکنفر خواستهای داشته باشد و بخواهد حتما و حتما تصویر آن خواسته را میسازد و به آن چیزی که بخواهد قطعا میرسد.
امیررضا پسری فوقالعاده حرف گوش کن و فوقالعاده حرف گوش کن و فوقالعاده با معرفت است ، بامعرفت از این بابت است که اگر در کنگره کاری از دستش بربیاید حتما و حتما آن کار را انجام میدهد نه حالا برای کنگره بلکه برای خودش انجام میدهد، اگر راهنما یک فرمانی به او میدهد حتما و حتما آن فرمان را به نحو احسن انجام میدهد، ارتباط خوبی با همه اطرافیانش دارد و رابطه اجتماعی خوبی با همه دارد و نتیجه این روابط و رفت و آمدها شد این امیررضا که امروز دارید میبینید و من خیلی برای امیررضا خوشحالم از این بابت و خیلیخیلی به او تبریک میگویم؛

انشاالله که امیررضا باتوجه به خواست و تلاشی که دارد بتواند آن جایگاه اصلی خودش را پیدا کند. یک وقت هایی مشکلات زندگی آنقدر به آدم فشار میآورَد که ممکن است آدم تصمیماتی بگیرد که تصمیماتش آن چهره انسانی را زیر سوال ببرد و امیررضا تا الان به خوبی از پس این مسائل برآمده و انشاالله بتواند در ادامه مسیرش و در ادامه راه زندگیاش با همه تلاش و کوشش به آن نتیجه مطلوب برسد؛
من بار دیگر به امیررضا و خانواده محترمش تبریک میگویم و برایش آرزوی موفقیت میکنم.
به افتخار خودتان دست بزنید.

سخنان مسافر امیررضا:
سلام دوستان، امیررضا هستم یک مسافر؛
سعی میکنم زیاد وقت جلسه را نگیرم و نکاتی را خواهم گفت که ممکن است کارآمد باشد؛
به من در دوران کودکی بخاطر بیش فعالی ام قرص ریتالین دادهاند تا بتوانم برای درسخواندن و امتحانات تمرکز کنم و اگر شما چنین قرصی به بچههايتان میدهید خواهش میکنم این کار را نکنید چون این قرص حاوی مقادیری آمفتامین است و به نظرم یکی از چیزهایی که سیستم ایکس من را خراب کرد همین قرص بود. خب من تخریب کلا سه سال بود و اگر حجم تخریب را حساب کنید تخریبِ جهشی داشتم، من همیشه در زندگی احساس دلهره و نگرانی داشتم و وقتی اولین با مصرفِ گُل داشتم احساس کردم که تازه آرامش را پیدا کردهام و میتوانم به آرامش برسم بنابراین مصرف را ادامه دادم تا به جایی رسیدم که اگر هرکس روزانه یک رول یا نیم رول مصرف میکرد و من خودم به تنهایی ده رول را باید میکشيدم و مدام دنبال این بودم که حال بهتری به دست بیاورم ولی آن حال ِ خوبی که در اولین بار مصرف مواد به دست آورده بودم هیچوقت برای من تکرار نشد و همه اینها به این واسطه بود که مثل اکثر کسانی که در مصرف محرکها به دنبال آگاهی هستند من هم دنبال آن آگاهی بودم که البته آن هم پوچی بود؛
من مصرف ال اس دی داشتم و شاید همه میروند در باغ یا کوه یا جنگل و در یک جای قشنگی آن را مصرف میکنند ولی من همینطور در شهر راه میرفتم و در حال مصرف ال اس تی بودم تا فقط بتوانم از فکرم استفاده کنم و این توانمندیِ استفاده از افکارم را دوست داشتم؛ آرامآرام که جلوتر رفتم دیدن هیچ موادی نیست که من را ارضا کند و اگر هم هست یا گران است و یا تخریبش خیلی زیاد است چون هنوز هنوز قبح شیشه و هروئین برای من نریخته بود، شنیدم چیزی به اسم کمیکال هست و محل ما هم همان نزدیکی اتابک بود که میرفتم یک پَک را دههزار تومان میگرفتم و یک کام که از آن میگرفتم تا یک هفته برای من کافی بود ولی خب آن حسهایی که به من میداد حسهای خوبی نبود ، من دوست داشتم فقط در حالت عادی نباشم ولی با مصرف این مواد گم بودم و من فقط در مصرف کمیکال دوتا گوشی گم کردم و به جایی رسیدم که باید در روز سی تا پَکِ کمیکال میکشيدم تا حالم خوب شود و
به تَهِ خستگی رسیده بودم، یعنی هرکار خوبی که میشد را سعی میکردم انجام بدهم تا بتوانم راهی پیدا کنم و از آن شرایط خارج شوم و مطمئن هم بودم که یکروز به جایی میرسم که مصرف نکنم ولی هیچوقت از زمانِ آن روز مطمئن نبودم، به جایی سیدمحمد که حالا دایی ام که میدانست من مصرفکننده ام با من صحبت کرد و خودم هم خواستم و به کمپ رفتم و وقتی برگشتم عدم مصرفم به صد روز هم نرسید و از ترس اینکه دوباره به کمپ بروم به ورزش رو آوردم و در همان احوالی که از کمپ بیرون آمده بودم و سقوط آزاد و بدحال بودم دانِ دو جودو را گرفتم ولی خب اینها هیچکدام فایده نداشت و با مصرف کمیکال و متادون غذا که میخوردم الان سیر میشدم و یک ساعت بعد دوباره گرسنه میشدم و چنین شرایطی بود؛
یک جایی این اتفاق افتاد که در طول یک هفته سه چهار تا پیام از کنگره دریافت کردم ، یکبار پیک موتوری گرفتم که بروم کمیکال بگیرم و با او صحبت میکردم که پرسید شما کنگره۶۰ میروید؟ گفتم چطور؟
گفت این حرفها را کنگره۶۰ میزنند و من از این حرف خیلی خوشحال شدم چون قبلش فکر میکردم کسی افکارم را نمیفهمد و این باعث شد سریعتر دنبال آمدن به کنگره باشم
و اینجا هم آمدم و آقای کامران را انتخاب کردم که راهنمای تازهواردین گفت ایشان خیلی سختگیر هستند و من میدانستم که فقط یک آدم سختگیر مثل ایشان به دردم میخورَد؛
آقای کامران را هم اگر بیشتر از پدرم دوست نداشته باشم کمتر از ایشان هم دوست ندارم و در سفر اولم حتی ایشان را بیشتر از بنیان کنگره دوست داشتم و آقای کامران برای من حکم یک خدا را پیدا کرده بود و واقعا مدیون زحمات ایشان هستم همچنین مدیون زحمات مادرم هستم و همه کسانی که بودهاند و همه خدمتگزاران؛
یک چیزی هم به سفردومی ها بگویم که وقتی من رها شدم میخواستم دنبال زندگی ام بروم چون در ابتدا کنگره را جایی عارفانه میدیدم و بعد به جایی رسیده بودم که کنگره را در حد درمان اعتیاد قبول داشتم میدانید وقتی که آدم تنها باشد افکاری سراغش میآیند که حتی با داشتن دانش زیاد هم جلوی آن افکار بازنده خواهد بود
چون من یکسال است رها شدهام ولی افکار منفی سابقه بیشتری در وجودم داشتهاند و خیلی قویتر بودهاند و مطمئن الان هم که من راهنما شدهام معلوم نیست اگر بندِ من از کنگره قطع شود چه میشود
مهمترین چیزی که از کنگره یاد گرفته ام ایکس است که فراموشکار نباشم و از شما هم میخواهم خیلی به این نکته توجه کنید و همیشه شکرگزار کنگره باشید.
مرسی که به حرفهای من گوش کردید.

سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان، ریحانه هستم یک همسفر؛
خیلی خوشحالم که در جمع شما عزیزان هستم، من هم یکمین سال تولد حمیدرضا را به خودشان و به راهنمای محترم ایشان و به همسفر ایشان خانم صدیقه عزیز و به همه شما تبریک میگویم.
زمانی که یک مسافر وارد کنگره میشود و ميخواهد سفرش را شروع کند به نظرم بهترین تصمیمی که میتواند بگیرد این است که حداقل یکی از اعضای خانوادهاش را در این سفر با خودش همراه کند و خیلی خوشحالم که این اتفاق برای خانم صدیقه عزیز رقم خورد، چون وجود همسفر در یک سفر خیلی مهم و ضروری است.
در مورد خانم صدیقه باید بگویم که خیلی رهجوی منظمی بودند و هستند و چیزی که برای من خیلی پراهمیت بود این است که تقریبا من هرجلسه درمورد حرمت و قوانین کنگره در لژیون صحبت میکنم و ایشان خیلی فرمانبردار هستند و بدون اینکه من بخواهم چیزی را تکرار کنم ایشان تمام قوانین و حرمت های مطرح شده را اجرا و رعایت میکردند و این برای من خیلی ارزشمند بود؛ قدم هایشان را مستحکم و به آرامی برداشتند و خیلی برای ایشان خوشحالم و امیدوارم در کنگره ماندگار باشند و خدمتگزار خوبی هم برای کنگره باشند.
ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.

سخنان همسفر:
سلام دوستان، صدیقه هستم یک همسفر؛
خدا را برای این روز شاکر هستم، کنگره برای من یک معجزه است زمانی که پسرم مصرفکننده بود خب خیلی حال خرابی داشت و واقعا فرزند آدم هم مثل یک گنج در زندگی آدم است یعنی آدم حاضر است همه دار و ندارش را بدهد ولی بچههایش سلامت باشند و همیشه خوب باشند، من هم مثل بقیه مادرها همین خواسته ها را داشتم؛ مسافرم گفت که خودش با خواست خودش به کمپ رفت ولی وقتی از کمپ برگشت پس از مدتی کوتاه تخریبهایش خیلی شدیدتر از قبل شده بود و وقتی هم با ایشان صحبت میکردم اصلا پذیرش نداشت؛
همیشه سَرِ نمازهایم دعا میکردم و میگفتم خدایا خودت مسیری را جلوی پای این بگذار که بتواند با آگاهی و دانایی درمان شود و واقعا هم آن دانایی و آگاهی در همین علم کنگره است که خداوند آن را سر راه ما قرار داد؛
من خودم قبل از حضور در کنگره حتی اسم کنگره را هم نشنیده بودم و وقتی برای اولین بار اسم کنگره۶۰ بیان شد گمان کردم که میگوید کنگره شهر و هرچه این نام را جستجو کردم چیزی بالا نمیآمد؛
امیررضا با پسر یکی از همسفرانی که در کنگره مسافر داشتند دوست بود و از آن طریق با کنگره آشنا شدیم ، امیررضا به کنگره آمد و زنگ زد و گفت که مامان باید شما هم بیایید اینجا که میخواهند با شما صحبت کنند ، آمدم و گفتند باید شما هم در کنگره حضور پیدا کنید که به لطف خدا بنده هم از جان و دل پذیرفتم و از آن زمان دوسال است که من پا به پای مسافرم آمدهام و واقعا هم خدا را از این بابت شکر میکنم. حتی یادم است روزی یکی از اعضا به من گفت مگر شما مسافرت رها نشده که می آیی و من گفتم هدف اول این است که مسافرم رها شود ولی وقتی رها شد تازه خواهیم فهمید چه چیزهایی را در اینجا به دست آوردهایم که حاضر نیستیم به هیچ عنوان حضور در اینجا را از دست بدهیم،
از خداوند میخواهم کمک کند همیشه این حضورم در اینجا و در این مسیر تداوم داشته باشد و امیدوارم همه سفراولی ها یک روزی این حس من را درک کنند و به این حس برسند و تمامی کسانی که بیرون از کنگره هستند و حال خرابی دارند یا کسانی که میآیند و برگشت میکنند آنها هم بتوانند سفری خوب را شروع کنند و به موفقیت برسند؛
از همه شما که انرژیهای خوبی به من دادید ممنونم و از راهنمای خوبم خانم ریحانه تشکر میکنم، از راهنمای مسافرم آقای کامران تشکر میکنم که همانطوری که پسرم گفتند همیشه در خانه ما صحبت از آقای کامران بود و پسرم میگفت من کمتر از پدرم دوستش ندارم و شرایط طوری بود که آقای کامران هرچیزی از پسرم میخواست پسرم دنبال انجام آن میرفت که انجام بدهد که من از بابت وجود راهنمایی چون ایشان هم شاکر خداوند هستم.
از همگی شما ممنونم از بابت حضورتان و امیدوارم همه شما این حسهای خوب را داشته باشید.
.jpg)
.jpg)

.jpg)
ثبت تصاویر: مرزبان خبری مسافر امیرحسین
نگارش متن: مسافر علیاکبر (لژیون ششم)
بارگزاری و ارسال: مسافر علیاکبر (لژیون ششم)
تهیه و تنظیم: وبسایت نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
487