جلسه چهارم از دوره اول لژیون آبیک با استادی راهنمای محترم مسافر موسی، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر صادق با دستور جلسه رابطه یادگیری و معرکهگیری روز پنجشنبه ۲ آذرماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ صبح آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شکر میکنم فرصتی شد تا در کنار همدیگر بتوانیم یک کلاس آموزشی را سپری کنیم. اول از بچههای زحمتکش این نمایندگی تشکر میکنم. روزهای اول وقتی صحبت شد در آبیک این حرکت انجام بشود، چند نفر از بچهها مثل آقا سامان و اکبر آقا شروع کردند و مسیری را رفتند و امروز همه ما داریم نتیجه این رفتوآمدها را میبینیم و الان چه لذتی دارد روی این صندلیها نشستهایم.
شاید برای شروع بعضیها فکر میکنند وسایلهای زیادی لازم است تا یک حرکتی را شروع کنیم ولی به نظر من، همانطورکه در کتاب آقای مهندس هم نوشتهشده است با یک قدم هم میشود خیلی چیزها را شروع کرد. شما برای شروع هر کاری قدم اول، راه افتادن و حرکت کردن است. این قدم و حرکتی که خدمتگزاران در اینجا انجام دادند، جای سپاس و تشکر را دارد و امیدوارم که رهاییهای خوبی در این نمایندگی داشته باشید.
در مورد دستور جلسه یادگیری و معرکهگیری؛ شاید بیرون از کنگره به آن بگویند حاشیه پردازی اما در کنگره گفته میشود معرکهگیری چون شناسایی نیروهای بازدارنده مشخص میشود؛ برای یادگیری ما یک مثلث احتیاج داریم و باید سر یک لژیون بنشینیم و باید یک سری سی دی بنویسیم و متنهای آموزشی را کارکنیم تا بتوانیم از آنها استفاده بکنیم.
معمولا مسائلی از طرف آقای مهندس گفته میشود و هر هفته یک متن آموزشی ارائه داده میشود چرا؟ برای اینکه ما بتوانیم یاد بگیریم. انسان برای اینکه بخواهد تغییر کند باید صفت جدیدی در خودش ایجاد کند. تغییر کردن یعنی چیزی در درون شما نهادینهشده است، یعنی من یک روش، یک اخلاق و کرداری دارم و میخواهم آن را عوض کنم. یاد میگیرم که کار جدیدی انجام بدهم و صفت جدیدی را کسب کنم؛ چیزی که تا الان من را حمایت کرده باید مخالف تغییر من باشد که ما به آن حال خرابی میگوییم.
وقتی به من میگویند سی دی بنویس ولی حالم خراب میشود، زیرا من عادت کردم یک عمر سی دی ننویسم و درس نخوانم ولی الان که میخواهم شروع کنم به نوشتن؛ یکچیز از درون من را اذیت میکند. این اذیت کردن یعنی شروع شکستن و تغییر.
شما میخواهید نیروی بازدارندهای که در درون شما تربیتشده است از امروز به آن بگویید، نمیخواهم تنبل باشم، میخواهم بنویسم باید ابتدا مخالفت خودش را اعلام بکند. اول درون ذهن شروع میکند از چیزهایی که برای من لذتبخش بوده یادآوری کردن، خوب تو که نمینوشتی، خیلی هم خوب بلد بودی، خیلی زرنگ بودی، خیلی هنرها را بلدی و شروع میکند چیزهایی که در درون من خوب است را بزرگ میکند.

معرکهگیری ازاینجا شروع میشود یعنی سعی میکند من را از چیزی که برای تغییر به آن نیاز دارم دور نگاه دارد؛ معمولاً آدمها معرکه گیریهایشان ابتدا از فکر خودشان شروع میشود. من خودم که میخواستم سفر کنم خیلی حالم خراب بود.
یک قضیهای در من بود که فکر میکرد هیچکس مثل من خلاف نکرده است و هر موقع که میخواستم روی خودم کارکنم یکچیزی به من میگفت که اینها تخریب نداشتند، یک مقدار تریاک کشیدند الان خوب میشوند، تو تخریبت خیلی بالاتر است، تو با این روش خوب نمیشوی، برای چه چیزی داری میروی، نرو! دنبالش را نگیر.
میگفتم باید بروم، حالم خوب نیست، زندگی ام روی هوا است، زنم دارد طلاق میگیرد و خودکشی کرده بودم و در بیمارستان هم تعهد دادم که میروم خوب میشوم ولی فکر من میگفت که نه اینها تخریب نداشتند.
با شروع این معرکهگیری در ذهن من، کمکم از آدمها فاصله میگرفتم؛ میخواستم حرف راهنما را گوش کنم ذهنم میگفت که این فقط مصرفش تریاک بوده چرا باید حرفش را گوش کنم؛ میخواستم مشارکت بچهها را گوش بدهم، میگفتم اینها که تجربهای ندارد من با این سنم دنیای تجربه هستم.
منظورم این است که اگر ما معرکه میگیریم به خاطر این است که یک سری داناییهایی از قبل داریم، یک سری تجربههایی از قبل داریم، یک سری ساختارهایی از قبل داریم ولی حالا که میخواهیم این ساختارها را عوض بکنیم نیروهای بازدارنده ازآنجاییکه در درون ما جایگاه خوبی را ساخته اند، جدا نمیشوند و همیشه نگاه شان به این است که من حواسم پرت بشود و تمرکزم روی آموزشها نباشد.
در سال ۹۹ آقای مهندس تاکید روی نوشتن کردند و گفتند که همه باید سی دی بنویسند. خیلیها از کنگره رفتند! مواد مخدر سختترین بیماری دنیا را درمان کرده بودیم ولی نوشتن که راحتترین کار بود، باعث شد که خیلیها از کنگره بروند؛ یعنی نیروهای بازدارنده کار به آن سختی را گذاشتند انجام بدهیم ولی کاری به این راحتی را نگذاشتند انجام بدهیم، چرا؟ برای اینکه موفق نشویم.
امروز سی دی نوشتن برای من لذتبخش است. اگر میخواهیم یک کاری بکنیم تا معرکه نگیریم، به نظر من از دو تا جمله استفاده کنیم، به من چه، به تو چه؛ اگر در درون خودمان معرکهگیری میکنیم و قضاوت میکنیم، بگوییم به من چه؛ برای چی استاد اینجا نشسته، خب به من چه؛ چرا آن را خدمتگزار کردند، چرا همسفرها میآیند.
یک سری از این مسائل را به نظر من با گفتن به من چه، یا به تو چه، میتوانیم از درون خودمان آرام کنیم تا برسیم به نقطهای که داناییمان آنقدر بالا برود که بدانیم چه چیزی برایمان خوب است و چه چیزی برایمان خوب نیست. ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
تایپ: مسافر میثم
ویراستاری و ارسال: مسافر فرید (خدمتگزار سایت)
- تعداد بازدید از این مطلب :
534