سیزدهمین جلسه از دوره بیست و ششم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی حر به نگهبانی همسفر سمیرا، دبیری همسفر رقیه و استادی همسفر فاطمه با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکه گیری» در روز سهشنبه ۳۰ آبانماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر که یک بار دیگر توفیق این را دارم در خدمت شما خوبان باشم، تشکر میکنم از اعتمادی که خانم سمیرای عزیز به من کردند و با کسب اجازه از ایجنت و مرزبانی بنده امروز به عنوان خدمتگزار کنار شما هستم.
خداقوت به خاطر آزمونی که امروز دادید، امیدوارم در امتحان اصلی هم خوب حاضر شوید و موفق، سربلند و پیروز بیرون بیایید و اما موضوع دستور جلسهٔ امروز که فکر نمیکنم بین ما ناشناخته باشد، همهٔ ما با آن آشنا هستیم و تا به حال با آن دست و پنجه نرم کردهایم. در صحبتهای چهارشنبه، آقای مهندس میگفتند: دستور جلسه هم که همه این کاره هستید و واقعاً هم همینطور است. خودم را میگویم که کم نه بلکه زیاد این کاره بودم و باز هم این چالش را دارم چون بیدلیل نیست که این دستور جلسه به من افتاده است.
دستور جلسات و مخصوصاً این دستور جلسه برای این است که ما یک هفته به خودمان نگاه کنیم و ببینیم که آیا ما هم معرکه گیر هستیم یا خیر؟ اگر هستیم به چه میزان؟ داشتم به این دستور جلسه فکر میکردم؛ دیدهاید یک زمانی پیش پزشک میروید و میگویید: برای من یک چکاپ کامل بنویسید. این چکاپ برای این است که ببینیم درون ما چه چیزی کم و یا زیاد است، من فکر میکنم دستور جلسات هم برای ما یک نوع چکاپ است ولی دیگر پزشک آن خودمان هستیم و فکر میکنم ترفند این دستور جلسات این است که ببینیم چه چیزی در وجودمان کم یا زیاد است؟ اگر کم یا زیاد است، خوب است یا بد است؟ روی این حساب، من این دستور جلسات را به شکل چکاپ بدنی و درونی نگاه میکنم. گفته است «رابطه بین یادگیری و معرکه گیری» ولی واقعیت این است که ربطی به هم ندارد و اینها شکل اضداد هستند، اگر از این سر نگاه کنیم ارتباطی نمیبینیم، یک جور ناارتباطی است و سراغ هر کدام برویم از دیگری دور میشویم به خاطر همین کنار معرکه گیری، یادگیری و آموزش میآید، اگر اینها باشد خود به خود از معرکه گیری دور میشویم. معرکه گیری یک جور حقه است که خودمان از آن استفاده میکنیم یعنی وقتی من در یک موضعی قرار میگیرم که احساس کمتوانی یا ناتوانی نسبت به مسئلهای میکنم یا احساس میکنم از پس آن بر نمیآیم یا در مقابل یک موضوع منطقی قرار میگیرم که جواب درستی برای آن ندارم از حقه معرکه گیری استفاده میکنم. حقه معرکه گیری به این صورت نیست که به تنهایی بتواند کاری انجام دهد، معرکه گیری یکی از تاریکیهایی است که ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم، معرکه گیری نیاز به یکسری ابزار دارد یعنی اگر من فاطمه بخواهم معرکه گیری کنم باید یکسری ابزار داشته باشم، این ابزار چیزی نیست جز ترس، منیت، حسادت و ... ولی باز هم در دل تاریکی است یعنی نگاه که میکنیم میبینیم آن مثلث جهالت است که از سه ضلع ترس، ناامیدی، منیت به وجود آمده و زیرمجموعههای آن خیلی چیزها است که به همراه آن میآید مثل توقع و حسادت یعنی اکثر تاریکیها زیرمجموعهٔ این سه ضلع هستند و خارج از این نیستند و وقتی کسی از اینها استفاده میکند میتواند در این امر، معرکه گیر خوبی شود. در معرکه گیری از یکسری ابزار استفاده میکنیم مثل دروغ، حسادت و یک ابزاری هم هست که شاید به نظر نیاید اما خیلی مؤثر است و آن چیزی نیست جز ناسپاسی ما. هر جایی که نسبت به موضوعی ناسپاس میشویم در آن موضوع به معرکه گیری ورود میکنیم ممکن است خیلی چیزها داشته باشیم اما آنها را نبینیم ولی چیزهایی که نداریم را بیشتر میبینیم، آنجا است که ما ناسپاسی میکنیم. آدم معرکه گیر ویژگیهای زیادی دارد که یکی از آنها ناسپاسی است حالا من از درون خودم بیرون میکشم شما هم از درون خودتان تجزیه و تحلیل کنید. یک وقتهایی معرکه گیری با قیاس شروع میشود، وقتی شما مقایسه میکنید به طور مثال همسرتان را با همسر دیگران؛ وضع مالی خودتان را با وضع مالی دیگران؛ فرزندتان را با فرزند دیگران و خیلی چیزهای دیگر را وقتی قیاس میکنید و این وضعیت باب میل شما نیست شروع به معرکه گیری میکنید، در کنگره هم همین اتفاق میافتد مسافر خود را با مسافران دیگر مقایسه میکنیم و شروع به معرکه گیری میکنیم. آدمهای معرکه گیر آدمهایی هستند که احساس میکنند در زندگی قربانی شدهاند و به طور مثال میگویند: من چه انسان بدبختی هستم و.... یک مسئلهٔ دیگری که باعث میشود معرکه گیری کنیم این است که زیاد حرف میزنیم، ما هر چهقدر کمتر حرف بزنیم کمتر اشتباه میکنیم، کمتر به حاشیه ورود پیدا میکنیم. فقط کافیست به حاشیه وارد شویم، چه اتفاقی میافتد؟ سرعت ما را در مسیر کم میکند، وقتی مسافر خود را با مسافر دیگران قیاس میکنیم، میبینیم که روند مسیرمان کند شده و این رفتار مانعی برای تکامل و بهتر شدن ما شده است. آدمهای معرکه گیر وقتی در جمعی هستند، به خانه که میآیند چه کار میکنند؟ میگویند ای کاش آن حرف را به او میزدم یعنی تازه یادش میافتد که چه چیزی نگفته است یا اگر این را نمیگفتم بهتر بود، بعداً میبیند که گفته است و بعدش میآید معرکه گیری میکند. چرا معرکه میگیریم؟ نگاه میکنم خودم را میبینم که سرم به کار خودم گرم نیست، چیزی برای سرگرمی خودم ندارم، چیکار میکنم؟ سرم را در زندگی دیگران میکنم و به این شکل سرم را گرم میکنم، اینجا دوباره شروع میکنم به معرکه گیری. آقای مهندس میگویند: اگر کار، دست نفست ندهی نفس، کار دست تو میدهد. اینجا باز شروع میکنم به معرکه گیری کردن که حتی در کنگره هم اتفاق میافتد، حالا اینهایی که میگویم صور آشکار است و معرکه گیری صور پنهان هم دارد.

دیدهاید که آقای مهندس به ما میگویند؛ سیدی بنویسید؟ من داشتم به این فکر میکردم که وقتی سیدی را گوش کنم ممکن است فکرم برود جای دیگر، میبینی وسط سیدی یادم رفته که اصلاً من داشتم سیدی گوش میکردم ولی وقتی مینویسی تمرکزت روی سیدی است، آن لحظه خودت هستی و به مطلبی که مینویسی نگاه میکنی که وارد موضوع و بحثی هم نمیشوی. یکی سؤالهای بیمورد پرسیدن است دیدهاید سؤالهای بیمورد میپرسند؟ مثلاً چرا در گنجه باز است؟ چرا دم خر دراز است؟ بهانههای مختلف …؛ وقتی سؤالهای بیمورد میپرسیم خود به خود وارد معرکه گیری میشویم که خیلی ویژگیها است، حالا یک مقداری را من میگویم و بعضی از آنها را شما بگوئید، یک وقتهایی در صور پنهان، ما معرکه میگیریم و مینشینیم در ذهن خودمان بدون اینکه با کسی صحبت کنیم، مثلاً یک عروسی رفته است و بعد که آمده، نشسته و عزا گرفته است که ببین چه عروسی برای او گرفتند، خاک بر سر من شود، اصلاً من بدبخت به دنیا آمدهام، از وقتی به خانۀ مادر شوهرم رفتهام چادر خود را مثل کوزت به کمرم بستهام که بشور و بساب و ... کو اجر و قربم؟ ولی حالا جاری را ببین …؛ این کار را من کردهام که دارم میگویم، سی سال است که دارم زندگی میکنم حالا تازه یادم افتاده که چه خرید ناقصی برای من کردند من را اصلاً جای درستی برای خرید کردن نبردند، اینها همیشه در ذهن من میماند و من را درگیر میکند که معرکه بگیرم و حال خوب و انرژی برای مسافرم و فرزندم نمیماند که وقتی مسافرم میآید با حال خوش از او استقبال کنم. وقتی که ما به کنگره میآییم برای این است که یاد بگیریم. یک وقتهایی است که در سکوتمان معرکه میگیریم، نگاه میکنی ولی حرف نمیزنی، اعتصاب غذا میکنی و غذا نمیخوری، قهر میکنی و … که اینها خودش معرکه گیری است، مظلوم نمایی خودش معرکه گیری است، آدم دور خودت جمع میکنی که یکی بیاید و بگوید چه شده؟ بعضی مواقع میبینی آمدهای کنگره نشستهای طرف با چشم و ابرو اشاره میکند که آن شخص را ببین چه پوشیده است؟ قشنگ با چشم و ابرو حالی میکنی، همینها نمیگذارند شما به درمان مسافرت برسی، خیلی خوب است که وقتی میخواهید از خانه بیرون بیایید بگویید؛ من برای چه به کنگره میروم؟ چهکار دارم و برای چه قرار است در لژیون بنشینم؟ اینها من را به خودم میآورد و کمک میکند سرم به کار خودم باشد، چه کار دارید که چه کسی چه چیزی پوشیده است، من برای چه به کنگره آمدهام؟ اگر غیر از این بود حاضر بودم همه چیز را از دست بدهم تا زندگی مسافرم برگردد برای من چرا باید مهم باشد که آن فرد چه پوشیده است؟ مگر اینجا مسئول ندارد که من نگران باشم آن فرد چرا این را پوشیده است؟ آیا لمینت کرده؟ یا ابرو کاشته است؟ خب دوست داشته است که رفته و انجام داده است، به من و شما چه ربطی دارد؟ همیشه در زندگی جملهٔ «به من چه» را بگوئید، به یکی کمک نمیکنی وقتی هم یکی کمک میکند داستانش میکنی، خب تو که کمک نکردی هم ذهنت و هم کلامت را ببند بعد نگاه میکنی میبینی اتفاقات خوب برایت افتاده است، شما وقتی آنها را قفل میکنی کلید یادگیری به دست میآوری، حواسمان باید باشد چون خیلی موشکافانه و بدون اینکه بفهمی وارد معرکه گیری میشوی، آدمهای معرکهگیر، اشتباه خودشان را قبول نمیکنند و توجیه میکنند مثلاً مرزبانی به او میگوید چرا مانتوی کوتاه پوشیدی؟ در جواب میگوید: چون فلانی هم پوشیده چرا به او چیزی نگفتید؟ او به تو ربطی ندارد شاید اصلاً نمیخواهد به او بگوید شاید اصلاً گفته است شما سهشنبهها آزاد هستی ولی شنبهها باید رعایت کنید برای خیلی چیزها و به خاطر خیلی دلایل باید رعایت کنیم، اینجا بعضی شعارها فایده ندارد باید حواسمان جمع باشد و بدانیم که داریم چه کار میکنیم. هر دلیلی هر ویژگی که امروز داریم مطرح میکنیم با هم تبادل نظر میکنیم و همین ویژگیها راهکار است، اولین راه خروج از معرکه گیری است اینکه اشتباهم را پذیرش کنم، وقتی فهمیدم دیگر بحث نکنم و قبول کنم که همین کمک میکند من قدم اول را بردارم، اگر قیاس میکنم قیاس نکنم، اگر زیاد صحبت میکنم صحبتم را کم کنم، اگر سرم در کار هم لژیونیام است بیرون بیایم، فکر نکنید این اتفاقات مال کسی است که تازه وارد کنگره شده است، کسانی معرکه گیر میشوند که بیهدف هستند، برنامهریزی ندارند یعنی نمیدانند برای چه به اینجا آمدهاند و زود فراموش میکنند،همیشه هدفمان جلوی چشممان باشد هدفمان را مرور کنیم فکر نکنید من چون تازه وارد هستم وارد معرکه گیری میشوم، در جایگاه راهنمایی هم میتواند این اتفاق بیفتد پس حواسم به اینکه چه کسی رفت لژیون چه کسی یا دو تا را بردند آنجا یک نفر را برای من نیاوردند، دیدی چه کار کرد؟ من میدانم چون این قبلاً با او هم لژیونی بودند؛ خیر اگر روزی تو باشد میشود، ممکن است بعضی اوقات طرف میرود و در یک لژیونی مینشیند بعد از دو ماه بلند میشود چون اصلاً مال او نبوده، در را اشتباه زده و رفته داخل و این برای فرد دیگری است اگر قرار باشد کنار تو باشد، سر سفره تو باشد، از تو یاد بگیرد و تو از او یاد بگیری مطمئن باش میآید دری را میزند که شماره لژیون شما باشد و ما باید بدانیم که معرکه گیری چه بلایی سرمان میآورد، یک روزی یک درختی را از ریشه میکنند و یک گوشه میاندازند ولی هنوز برگهایش سبز بود و طراوت خودش را داشت، عارفی که از کنار درخت رد میشد میگوید: میدانید چرا این درخت هنوز سبز است؟ میگویند خیر، چرا؟ عارف میگوید چون نفهمیده است و هنوز نمیداند که چه بلایی بر سرش آمده است. معرکه گیری دقیقاً این اتفاق را پیش میآورد، تاریکی دقیقاً اين اتفاق را پیش می آورد، نمیدانیم چه بلایی را داریم بر سر خودمان میآوریم، یک زمانی میفهمیم ولی ممکن است بهای خیلی زیادی بابتش پرداخت کنیم. امیدوارم که همهٔ ما بتوانیم قدر این دستور جلسات و این منبع، این قصر پادشاهی که وجود دارد و ما را به آن مبدأ و مقصدی که إنشالله مد نظر همهٔ ما است میرساند، را بدانیم و بیبهره از اینجا خارج نشویم. امیدوارم همهٔ ما یاد بگیریم و همهٔ ما استفاده کنیم.
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید، ممنونم.
و در ادامه؛ آزمون فاینال همسفران «نمایندگی حر» برگزار گردید.
.jpeg)
تایپ: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هفتم) و همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون ششم)
ویراستار: همسفر کبری رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم) و همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوازدهم)
ارسال: همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم)
عکس: همسفر فرخنده، مرزبان خبری
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
507